بازگشت

امير توابين


در اين شرايط بود كه امير توابين جناب «سليمان»، رشته سخن را به كف گرفت و پس از ستايش خدا گفت:

ياران!

من نگران آنم كه از اين روزگار سخت و دردناك، و از اين دنياي تيره و تار و غمبار كه بيداد آن بزرگان شيعه را فراگرفته است، به روزي روشن و نويد بخش نرسيم؛ همه ي ما چشم به راه دوختيم و گردن كشيديم كه خاندان وحي و رسالت بر ما منت نهند و به شهر و ديار ما بيايند، و به آنان وعده ي ياري و همراهي داديم؛ اصرار در دعوت خويش نموديم؛ اما دريغ و درد كه پس از آمدن آن عزيزترين هاي روزگاران، به آفت مرگبار سستي و غفلت و درماندگي گرفتار آمديم و سوگمندانه آنقدر پا بپا كرديم كه فرزند گرانمايه ي پيامبر و عصاره ي وجود و پاره ي تن آن حضرت، در چند قدمي ما سر بر بستر شهادت نهاد و خون پاكش بر ريگهاي تفتيده نينوا ريخته شد.

او نداي عدالت و انصاف سر داد، اما به نداي او پاسخ داده نشد و تبهكاران ددمنش او را هدف تيرها و آماج نيزه ها كردند و با قساوت و بيدادگري وحشتناكي به خاندان رسالت يورش بردند و جنايتي هولناك و ننگي پاك نشدني براي خويش آفريدند...

اينك اي جوانمردان بپا خيزيد كه پروردگار شما بر كوتاهيها و ناسپاسي هاي شما خشم گرفته است!

بپا خيزيد و از زن و زندگي، و فرزند و ارزشهاي مادي چشم بپوشيد و گناهان خويش را بشوييد تا خداي از شما خشنود گردد! به خداي سوگند، من فكر نمي كنم جز با كشتن فاسقاني كه به جنگ حسين عليه السلام رفتند، خدا از شما خشنود گردد! پس از مرگ در راه حق و عدالت نهراسيد! كه هر فرد و جامعه اي كه از مرگ بترسد به خفت و زبوني


محكوم مي گردد.

ياران راه! بياييد و رهنمود خدا به بني اسرائيل را برگزينيد كه پيامبرش به آنان فرمود:

«يا قوم انكم ظلمتم انفسكم باتخاذكم العجل فتوبوا الي بارئكم فاقتلوا انفسكم ذلكم خير لكم عند بارئكم...» [1] .

هان اي قوم من! شما با گزينش گوساله براي پرستش، به خويشتن ستم كرديد؛ اينك توبه كنيد و به بارگاه آفريدگار خويش بازگرديد! و به كيفر اين پرستش ذلت بار يكديگر را بكشيد؛ اين كار براي شما در پيشگاه پروردگارتان بهتر است. و آنان در انجام فرمان خدا و پذيرفته شدن توبه خويش زانو زدند و گردنها را كشيدند؛ چرا كه دريافتند كه جز با ريخته شدن خون تبهكاران و فريب خوردگان به دست يكديگر، از ره آورد شوم گناه زشتي كه به آن دست يازيده اند، رها نخواهند شد. آري دوستان! اگر جامعه ي شما را به مانند جامعه بني اسرائيل به توبه خوانند چه خواهيد كرد؟ و چگونه خواهيد بود؟ پس اينك شمشيرها را آخته تر سازيد! و پيكانها را بر سنانها نصب كنيد! و هر آنچه در توان داريد براي رويارويي با دشمن تبهكار ساز و برگ فراهم آوريد تا لحظات مناسب قيام فرارسد.

سخنان امير توابين كه به اينجا رسيد روحي در شنوندگان دميده بود كه يكي پس از ديگري فرياد برآوردند كه امير! به خداي سوگند اگر بدانيم كه نجات، از عذاب خدا و بخشايش گناهمان در ياري نرساندن به حسين عليه السلام، در كشتن خودمان مي باشد، لحظه اي درنگ روا نمي داريم...

و آنگاه با اشك و آه و دريغ و حسرت خداي خويش و همه ي حاضران را گواه گرفتند كه دارايي خويش را به منظور فراهم آوردن امكانات براي قيام، وقف سازند و جان را در طبق اخلاص نهند و به ميدان آيند.

«سليمان» گفت ياران! ديگر گفتار بس است اينك براي كردار بپا خيزيد...



پاورقي

[1] سوره‏ي 2، آيه‏ي 54.