بازگشت

آن نشست تاريخي


پس از گرد آمدن ياران، نخست «مسيب» بپاخاست و پس از ستايش خدا و طلب آمرزش از بارگاه او، در حالي كه جام ديدگانش از اشك موج مي زد و قلبش در شهادت سالار شايستگان و ياران فداكارش سخت داغدار بود، چنين گفت:

هان اي همفكران و برادران در عقيده و آرمان! واقعيت اين است كه خداي فرزانه ما را با ارزاني داشتن عمر بسيار، در معرض فتنه هاي گوناگون قرار داد و آزمود، اينك خاضعانه از پروردگار خويش مي خواهيم كه مباد بر ما نبخشايد و آنگاه از كساني باشيم كه فرداي رستاخيز در خور اين نكوهش باشيم كه قرآن:


«اولم نعمركم ما يتذكر فيه من تذكر و جاءكم النذير فذوقوا للظالمين من نصير.» [1] .

هان! آيا شما را عمري طولاني نداديم كه هر كس كه مي بايست در آن عبرت گيرد، به شايستگي عبرت مي گرفت؟ و آيا برايتان هشدار دهنده نيامد؟ اينك كه نه عبرت آموختيد و نه هشدار پذيرفتيد، كيفر دردناك عملكرد ناشايست خويش را بچشيد كه براي بيدادگران يار و ياوري نيست.

ياران! امير مؤمنان - كه درود بر روان تابناكش باد - فرمود: عمري كه خدا، در آن پوزش فرزندان انسان را مي پذيرد، تا شصت سالگي است؛ و پس از آن ديگر گناه و عذري پذيرفته نيست؛ و اينك، همه ي ما به مرز شصت سالگي رسيده ايم؛ و شگفتا كه همه ي ما خويش را مي ستوديم، اما خدا ما را در كوره ي آزمون، ناخالص و دروغباف يافت؛ چرا كه ما مردم بوديم كه به فرزند گرانمايه ي دخت سرفراز پيامبر نامه هاي دعوت نوشتيم؛ و پيك ها گسيل داشتيم و آنگاه كه از پي اصرارها؛ نماينده و فرستاده هاي او بسوي ما آمدند و حجت را بر ما تمام كردند و آن حضرت از آغاز كار تا انجام پر افتخار شهادت اش، آشكار و نهان ما را به ياري حق و عدالت فراخواند، اما دريغ و درد كه ما از فداكاري به همراه او كوتاه آمديم، تا آن گرانمرد عصرها و نسلها در ساحل فرات و چند قدمي شهر و ديار ما به جرم دفاع از حقوق و آزادي جامعه و دين خدا به همراه انبوهي از عزيزان و يارانش به شهادت رسيد؛ و ما نه با زبان و حقگويي خويش او را ياري كرديم، و نه با شمشيرهاي آخته اي كه مي بايد از نيام برمي كشيديم؛ نه با داريي هاي اندوخته ي خويش، راه و رسم او را كمك رسانديم، و نه از عشاير و بستگان خويش براي ياري رساني به او مدد خواستيم.

اينك ما در بارگاه پروردگار خويش چه عذري خواهيم داشت و در پيشگاه پيامبرش چه پوزشي از ما پذيرفته است كه فرزند محبوب و گرانقدر او و نسل پاك و


پاكيزه اش در كنار ما سر بر بستر شهادت نهادند و ما آنان را ياري نكرديم.

دريغ بر ما! نه؛ به خداي سوگند هيچ عذري و پوزشي جز اين نيست كه يا كشندگان شقاوت پيشه ي آن بندگان شايسته خدا را نابود سازيم و يا در راه خونخواهي حسين عليه السلام كشته شويم؛ آري ديگر راهي نيست اميد كه خداي پر مهر به خاطر اين فداكاري از ما خشنود گردد و از كيفر سخت او در امان باشيم.

هان اي همفكران! بايد در اين راه يكي از شما بزرگان پيشگام گردد، چرا كه در اين راه بناگزير بايد اميري داشته باشيد تا در فراز و نشيبها به او پناه بريد و پرچمي برافراشته بايد كه زير آن گرد آييد. درود بر شما باد.


پاورقي

[1] سوره‏ي 35، آيه 37.