بازگشت

اعتراض هند


«هند» دختر عبدالله بن عامر [1] بود و همسر «يزيد». او از حرمسراي حكومت شقاوت، سخنان اعتراض آميز «ابوبرزه اسلمي» را شنيد و با پوشانيدن چهره ي خويش به مجلس يزيد گام سپرد و گفت: هان اي يزيد!

أ رأس الحسين ابن بنت رسول الله؟

آيا اين سر مقدس حسين فرزند گرانمايه ي فاطمه دخت فرزانه ي پيامبر خداست؟

گفت: نعم! فأعولي عليه وحدي علي ابن بنت رسول الله و صريخة قريش! عجل عليه ابن زياد فقتله! قتله الله!

آري، بر پسر دخت سرفراز پيامبر و شخصيت برگزيده و بي نظير قريش شيون و سوگواري كنيد! پسر «زياد» - كه خداي مرگش دهد - در مورد آن حضرت شتاب كرد و او را به شهادت رسانيد.

و «يحيي» فرزند «حكم» گفت:


حجبتم عن محمد يوم القيامة، لن اجامعكم علي أمر أبدا! ثم قام فانصرف.

شما با اين كارتان در روز رستاخيز از محمد صلي الله عليه و آله و سلم پيامبر خدا دور و از شفاعت او محروم شديد، از اين رو من پس از اين هرگز در كاري با شما نخواهم بود و آنگاه برخاست و محفل شوم «يزيد» را ترك كرد [2] .


پاورقي

[1] نامبرده پسر خاله عثمان بود که او را از «سجستان» به کابل گسيل داشت و در سال 24 آنجا را فتح کرد. تاريخ طبري، ج 4، ص 244. آنگاه او را از کابل بر کنار نمود و در سال 29 به بصره فرستاد و او در آن هنگام 25 ساله بود. تاريخ طبري، ج 4، ص 264

او در سال 31، «زياد» پسر سميه را به جاي خود در بصره نهاد و فارس را فتح کرد و بسوي خراسان و اطراف آن رفت. تاريخ طبري، ج 4، ص 300

او فتوحات ديگري نيز داشت... «عثمان» با او در مورد مخالفان شيوه استبدادي خويش مشورت کرد و او به عثمان يادآور گرديد که آنان را به جنگ و جبهه گسيل دارد. تاريخ طبري، ج 4، ص 333

در جنگ «جمل» حاضر شد و پس از اينکه زخمي شد، به شام گريخت و به معاويه پناه برد...

تاريخ طبري، ج 4، ص 536

او از سوي معاويه براي گفتگو با امام حسن عليه‏السلام به رياست گروهي به مدائن آمد. تاريخ طبري، ج 5، ص 159. و از طرف معاويه به ولايت بصره نصب شد. تاريخ طبري، ج 5، ص 212

او با هند دختر معاويه ازدواج کرد و دخترش را نيز به يزيد داد. تاريخ طبري، ج 5، ص 214 و ص 500.

[2] اين روايت را «ابومخنف» از «ابوحمزه ثمالي»، او از «عبيدالله ثمالي»، و او نيز از «قاسم بن بخيت» آورده است. تاريخ طبري، ج 5، ص 465