بازگشت

ديگر كمرم شكست!


شالار شايستگان حسين عليه السلام با شنيدن نداي پرچمدار قهرمانش همانند باز شكاري به ميدان تاخت و خود را به برادر رسانيد؛ اما هنگامي كه به عباس نگريست ديد دست ها قلم شده، پيشاني شكسته و كوبيده گرديده و بر ديدگانش تير بيدادگران


نشسته و آنها را پاره كرده است.

حسين عليه السلام با كمر خميده نزديك آمد و كنار پيكر غرق در خون پرچمدار بلند آوازه اش نشست، سر او را به دامن گرفت و او جان به جان آفرين تسليم كرد.

حسين عليه السلام خطاب به او فرمود:

أخي الان انكسر ظهري و قلت حيلتي و شمت بي عدوي.

برادرم! عباسم!

اينك با به خاك افتادن تو ديگر كمرم شكست، و تدبير و چاره ام، محدود و اندك شد و دشمن تجاوزكار به شماتت من برخاست.

و نيز به بيان شاعر دلسوخته ديگري:

هنگامي كه در كنار پيكر غرق در خون سردار رشيد خود خم شد، فرمود: عباس من! اينك امروز روشن شد كه يار و ياور و طبيب حسين كيست.

امروز رشته ي اتحاد و پيوند ما گست و جمع ما به پراكندگي گراييد و امروز نظام و تشكيلات ما به خاك افتادن تو، درهم فروريخت.

امروز كشته ها از دشت جنگ و پيكار درهم ريخته و امروز از بسياري گرفتاريها و مشكلات، پيشوا و امام از صفوف نماز ناپديد شد.

سردار من! آن چشماني كه به وجود گرانمايه ي تو خواب راحت نداشت، امروز ديگر راحت و آرام به خواب رفت و ديدگان ديگري كه تاكنون بخاطر وجود پرافتخار تو راحت و آرام به خواب مي رفت، بيدار ماند و قرار نگرفت.



اليوم نامت اعين بك لم تنم

و تسهدت أخري فعز منامها



و نيز به بيان شاعر ديگري فرمود:



عباس تسمع زينبا تدعوك من

لي يا حمادي اذا العدي سلبوني؟



اولست تسمع ما تقول سكينة

عماه يوم الأسر من يحميني؟



عباس من! آيا نداي دخت فرزانه ي فاطمه عليهاالسلام «زينب» را مي شنوي كه خطاب به تو مي گويد:


اي مدافع اهل بيت!

اي حمايت كننده ي زينب!

اينك پس از شهادت تو ديگر چه كسي در برابر يورش وحشيانه ي دشمن از ما حمايت خواهد كرد؟

عباس من! آيا نمي شنوي كه دخت سرفرازم «سكينه» مي گويد:

عمو جان! پس از شهادت تو ديگر چه كسي در روز اسارت، از حقوق ما دفاع خواهد نمود؟

آنگاه با دنيايي غم و اندوه برخاست و بسوي خيمه ها بازگشت. دختر فرزانه اش «سكينه» به استقبال پدر شتافت و گفت:

أبتاه هل لك علم بعمي العباس؟

پدر جان! آيا از عمويم عباس خبر نداري؟

حسين عليه السلام گريه كرد و فرمود:

يا بنتاه ان عمك قد قتل...

دخت گرانمايه ام! عموي قهرمانت را كشتند. [1] .


پاورقي

[1] آنچه در مورد سردار سپاه شهيدان آمد، از مترجم مي‏باشد.