بازگشت

به خداي سوگند كه...


آن پرچمدار قهرمان، شمشير را به دست چپ گرفت و با طنين افكن ساختن اين اشعار حماسي و شورانگيز هدف والاي خويش را پي گرفت...



و الله ان قطعتم يمني

اني احامي ابدا عن ديني



و عن امام صادق اليقين

نجل النبي الطاهر الأمين



به خداي سوگند اگر چه دست راست مرا از پيكرم جدا سازيد باز هم براي هميشه و تا آخرين نفس از دين و آيين خويش دفاع خواهم كرد.

و نيز از پيشواي راستين خويش حسين عليه السلام براي هميشه دفاع خواهم نمود، چرا كه او در ايمان و راه رسم خويش بر راه درست است و فرزند سرفراز پيامبر پاك و پاكيزه و امين و امانت پيشه، است.

و با اين منطق شورانگيز و شعورآفرين به پيكار قهرمانانه خويش - براي درهم شكستن سپاه شيطان و رساندن آب به اردوگاه نور - ادامه دهد، تا جايي كه بر اثر خونريزي شديد و پيكار دلاورانه، ضعف بر او عارض گرديد؛ اما با بي اعتايي به اينهابه مسير خويش ادامه مي داد كه دست چپ او نيز از كمينگاه مورد هدف قرار گرفت و از پيكرش جدا شد و باز هم قهرمانانه با اين اشعار شورآفرين به جهاد خويش ادامه داد:



يا نفس لا تخش من الكفار

و أبشري برحمة الجبار



قد قطعوا ببغيهم يساري

فأصلهم يا رب حر النار



هان اي نفس! مباد كه از كافران و حق ستيزان بترسي. و به مهر و رحمت خداي پيروزمند مژده ات باد.

آنان با تجاوزكاري خويش دست راست مرا از پيكرم جدا كردند.

تو اي پروردگار عادل آنان را به آتش سوزان وارد ساز.

برادرم... ديگر برادرت را درياب

عباس با اينكه دو دست از پيكرش جدا شده و باران تيرها بر او باريده بود، شجاعانه


به تلاش خوش ادامه مي داد و اميدوار بود كه آب را به كودكان اردوگاه نور برساند؛ اما بناگاه تيري از سوي دشمن آمد و بر مشك آب خورد و آب بر زمين ريخت و پرچمدار دلير عاشورا را در انديشه ي ديگري برد...

اينك چه بايد كرد؟

نه دستي در بدن دارد تا دگرباره صفوف دشمن را از هم بپاشيد و نه آبي كه بسوي خيمه هاي نور برود!!

درست در اين شرايط بود كه عنصر پليدي به او نزديك شد و با عمودي آهنين بر سر آن سالار شايسته كردار زد و آن گرامي سردار عصرها و نسلها، از مركب بر روي زمين قرار گرفت و ندا كرد كه: يا أخي أدرك أخاك.

برادر جان حسين! ديگر برادرت «عباس» را درياب.

شاعر عرب چه جانسوز مي سرايد كه:



عمد الحديد بكربلا خسف القمر

من هاشم فلتبكه عليا مضر



أو مادرت من مهره العباس خر

فمشي اليه السبط ينعاه كسر



ت الان ظهري يا أخي و معيني



در كربلا عمود آهنين چهره ي ماه «بني هاشم» را تاريك كرد.

از اين رو بايد نياكان او بر شهادت آن پرچمدار عاشورا بگريند. آيا نمي دانند كه عباس از اسب بر روي زمين افتاد و حسين عليه السلام ناله مي زد كه:

«برادرم! يار و ياورم! اينك با شهادت تو كمرم شكست.»