بازگشت

پرچمدار عاشورا


امتياز ديگر عباس اين بود كه پرچمدار عاشورا بود و سردار سپاه شهيدان و اين مقام والايي است كه به اين آساني نصيب كسي نمي شود.

او در سخت ترين شرايط نظامي به حضور برادر و سالارش حسين عليه السلام شتافت و از آن حضرت اجازه رفتن بسوي ميدان جهاد را خواست.

مهر حسين عليه السلام و دلبستگي اش به او چنان بود كه با استشمام بوي فراق، باران


اشك از آسمان ديدگانش فروباراند به گونه اي كه محاسن شريف و شپيدش سخت اشك آلوده گشت و فرمود:

أخي أنت العلامة من عسكري...

برادر جان! تو پرچمدار و نشان مقاومت و پايداري و موجوديت سپاه من هستي. با رفتن تو يكپارچگي و اتحاد ما به پراكندگي مي انجامد و آبادي و پايداري اركان ما رو به ويراني مي نهد.

فقال العباس: فداك روح اخيك لقد ضاق صدري من حياة الدنيا و أريد آخذ الثأر من هؤلاء المنافقين.

«عباس» گفت: جان برادرت به فدايت، واقعيت اين است كه سينه ام از شرارت و شقاوت استبداد، از اين زندگي تنگ شده و مي خواهم انتقام عادلانه و خداپسندانه ي خويش را از اين نفاق پيشگان اموي مسلك بگيرم.