بازگشت

شهادت ابوالشعثاء كندي


نامش «يزيد»، فرزند «زياد بن مهاصر» بود و به «ابوالشعثاء كندي» شناخته مي شد.

او از كساني بود كه به همراه سپاه شوم «عمر بن سعد» براي پيكار با حسين عليه السلام آمده بود. اما هنگامي كه ماجراجويي رژيم سياهكار اموي و مهره هاي او را ديد و دريافت كه آنان پيشنهادهاي مسالمت آميز حسين عليه السلام را نپذيرفتند، رو به اردوگاه نور نهاد و پس از پيوستن به ياران حسين به همراه آن حضرت پيكار كرد تا به شهادت مفتخر گرديد.

او به هنگام پيكار با سپاه اموي اين اشعار را سرداده بود:



انا يزيد و ابي مهاصر

أشجع من ليث - بغيل - خادر



يا رب اني للحسين ناصر

و لابن سعد تارك و هاجر [1] .

منم! من يزيد هستم، فرزند پدرم مهاصر، شجاعتر و دلاورتر از شير بيشه و جنگل. پروردگارا! من ياري رسان حسين هستم و فرزند «سعد» را رها كرده و از او دوري گزيده ام.


او تيرانداز چيره دست و ماهري بود. در برابر چشم سالارش حسين و روبروي دشمن به زانو نشست و يكصد گلوله به آنان شليك كرد كه جز پنج تير او به خطا نرفت. هر تيري را شليك مي كرد فرياد برمي آورد كه منم! من فرزندي از تبار «بهدله»، يكه سوار «عرجله».

و حسين عليه السلام نيز بر او دعا مي كرد و نيايشگرانه مي گفت: بار خدايا! تيرهاي وي را به سوي هدف راهنمايي كن و پاداشش را بهشت پرطروات و زيبايت قرار ده!

و آنگاه در راه حق و عدالت پيكار كرد تا به شهادت رسيد.


پاورقي

[1] اين روايت، از «فضيل بن حديج کندي» است.

ممکن است برخي از اين شعر حماسي چنين دريافت کرده باشند که او بدان دليل که «ابن‏سعد» شرايط انساني و خداپسندانه و مسالمت‏آميز حسين عليه‏السلام را نپذيرفت، سپاه شوم اموي را رها کرد و به اردوگاه نور پيوست در حالي که پيش از اين روايت عبدالرحمن بن جندب به نقل از عقبة بن سمعان دريافتيم که پيک «عبيدالله» بسوي حر، «مالک بن نسير کندي» بود که اين مرد درست‏انديش به او گفت: مادرت در سوگت گرفتار آيد! چه پيام شومي آورده‏اي؟ و او پاسخ داد: رهبرم را فرمان برده و به بيعت خويش با او وفا کرده‏ام. و ابوالشعثاء گفت: و با اين کار خدايت را نافرماني نموده و در نابودي خود، از رهبرت پيروي نموده و ننگ دنيا و آتش آخرت را به دست آورده‏اي. آري خدا مي‏فرمايد: و براي آنان رهبراني قرار داديم که بسوي آتش مي‏خوانند و روز رستاخيز ياري نخواهند شد. هان بهوش باش که امام و رهبر تو از اينان است.

و اين روايت نشانگر آن است که او پيش از آمدن حسين عليه‏السلام به کربلا و حتي پيش از رويارويي آن حضرت با حر، با سالارش حسين عليه‏السلام بوده است. اما طبري و ابومخنف از اين نکته غفلت کرده‏اند. تاريخ طبري، ج 5، ص 401.