بازگشت

آماده باش براي نماز نيمروزي


هنگامي كه «ابوثمامه» شرارت بسيار دشمن را نگريست رو به سالار شايستگان آورد كه: هان جان من به فدايت باد! چنين مي نگرم كه دشمن هر لحظه به تو نزديكتر مي شود؛ نه، به خداي سوگند تا من زنده باشم و خون در رگهايم در جريان باشد به خواست خدا، نخواهند توانست به هدف شومشان دست يابند.

حسين جان! دوست دارم در اين ساعت نيمروز كه هنگامه نماز و روي آوردن به بارگاه آن بي نياز است، نماز را - كه درخشنده ترين گوهر درياي بندگي است - به امامت تو بخوانم تا وقتي به ديدار خدا رفتم نماز نيمروزي را با تو گذارده باشم.


حسين عليه السلام سر به آسمان بلند كرد و فرمود:

ذكرت الصلاة جعلك الله من المصلين الذاكرين! نعم، هذا اول وقتها.

نماز را به ياد آوردي؟ خداي تو را از نمازگزاران و يادآوران قرار دهد، آري، اينك آغاز هنگامه ي نماز است.

و آنگاه فرمود: سلوهم أن يكفوا عنا حتي نصلي.

از آنان بخواهيد دست از ما بدارند تا نماز گذاريم. اما «حصين بن تميم» از مهره هاي شوم سپاه اموي گفت: نماز شما پذيرفته نخواهد شد.

«حبيب اسدي» گفت: روسياه! تو فكر مي كني نماز خاندان گرانمايه ي پيامبر پذيرفته نمي شود اما نماز تو اي كودن ترين حيوان! پذيرفته مي شود؟!