بازگشت

چهارمين هجوم ظالمانه


در اين مرحله از آن كارزار نابرابر بود كه «شمر» با جناح چپ سپاه اموي يورش ديگري را آغاز كرد و تا اردوگاه نور پيش رفت و نيزه اش را به برخي از خيمه ها فرود برد و نعره برآورد كه: آتش بياوريد تا اين خيمه را با هر آن كس كه در آن است به آتش كشم!

بانوان حرم حسين عليه السلام فرياد برآوردند و از خيمه ها برون آمدند!

سالار خوبان گيتي ندا داد كه: هان اي «پسر ذي الجوشن»! تو هستي كه براي به آتش كشيدن خيمه هاي من بهمراه ساكنان آن آتش مي طلبي؟ خدايت در آتش شعله ورش تو را بسوزاند! [1] أنت تدعوا بالنار لتحرق بيتي علي اهلي؟ حرقك الله بالنار.

«حميد بن مسلم» رو به «شمر» كرد و گفت: سبحان الله! آيا اين كار براي تو شايسته است؟


آيا بر آن هستي كه بار دو گناه سهمگين را به دوش بكشي؟ مي خواهي هم شكنجه كني و هم زنان و كودكان را بسوزاني؟ به خداي سوگند كه كشتن مردان اينان اميرت را خشنود خواهد ساخت و نيازي به سوزانيدن كودكان نيست [2] .

«شبث بن ربعي» پيش آمد و گفت: هان اي شمر! سخني زشت تر و سهمگين تر از گفتار تو نشنيده ام و رفتاري پليدتر و بدتر از رفتار تو نديده ام! آيا پس از اين همه هياهو اينك به ترساننده زنان و كودكان تبديل شده اي؟

درست در اين شرايط بود كه «زهير» و شماري از ياران قهرمانش به آنان حمله بردند و كار را به گونه اي بر «شمر» و دار و دسته پليدش سخت گرفتند كه آنان را وادار به عقب نشيني نمودند. پس از اين رويداد بود كه دگرباره سپاه اموي بسان مور و ملخ از هر سو به ياران حسين عليه السلام هجوم آغازيدند و بتدريج هر از چند گاهي يكي از آنان به شهادت مي رسيد و بدان دليل كه آنان در شمار اندك بودند كشته شدن يك يا دو تن از آنان نيز نمودار مي شد، اما سپاه «عمر بن سعد» به دليل آنكه در شمار بسيار بودند، هر چه از آنها به خاك هلاكت مي افتاد چندان نشان نمي داد.


پاورقي

[1] ابومخنف از «نمير بن وعله» و او از ايوب بن مشرح آورده است. تاريخ طبري، ج 5، ص 437.

[2] او فرياد برآورد که تو کيستي؟ و من از ترس اينکه به حکومت گزارش کند، خودم را معرفي نکردم.