بازگشت

و اينك نخستين درس در ميدان عاشورا...


هنگامي كه سپاه اموي به آن حضرت نزديك شدند، مركب خويش را خواست و بر آن سوار شد، آنگاه با رساترين نداي روح بخش خويش كه به گوش همگان مي رسيد ندا داد كه:

ايها الناس اسمعوا قولي و لا تعجلوني حتي أعظكم بما يحق لكم علي و حتي أعتذر اليكم، من مقدمي عليكم، فان قبلتم عذري و صدقتم قولي و أعطيتموني النصف كنتم بذلك أسعد، و لم يكن لكم علي سبيل، و ان لم تقبلوا مني العذر، و لم تعطوا النصف من أنفسكم «فأجمعوا أمركم و شركاءكم ثم لا يكن أمركم عليكم غمة ثم أقضوا الي و لا تنظرون» [1] ، «ان وليي الله الذي نزل الكتاب و هو يتولي الصالحين». [2] .


هان اي مردم! سخنان مرا بشنويد و درباره ي پيكار با من شتاب مورزيد تا آنچه مي بايد، شما را نصحيت و خيرخواهي كنم و دليل آمدنم را به شهر و ديار شما بروشني بازگويم. [3] .

اگر دليل آمدنم را پذيرفتيد و گفتارم را درست و شايسته پنداشتيد و در مورد آن انصاف ورزيديد، بي گمان به راه سعادت و نيكبختي گام سپرده ايد و ديگر هيچ دستاويز و بهانه اي براي رويارويي با من و شعله ور ساختن جنگ تجاوزكارانه اي كه در انديشه ي آن هستيد، نخواهيد داشت. اما با هم به مشورت بنشينيد و همه ي اطراف كار را خردمندانه بسنجيد تا مباد دست به كاري ناسنجيده و شتاب آلود بزنيد كه پشيماني و نگونساري برايتان به بار آورد.

مردم! دوست و سررشته دار زندگي من آن خدايي است كه قرآن را فروفرستاد و او دوستدار و سررشته دار كار شايستگان و نيكان است.


پاورقي

[1] سوره‏ي 10، آيه 71.

[2] سوره‏ي 7، آيه‏ي 196.

[3] تاريخ طبري، ج 7، ص 328؛ کامل ابن‏اثير، ج 3، ص 287؛ ارشاد مفيد، ص 234؛ مقتل خوارزمي، ج 1، ص 253.