بازگشت

بار خدايا


با دميدن سپيده دم در اردوگاه نور و درخشش خورشيد عاشورا سالار پرواپيشگان و شايسته كرداران دست به سوي آسمان برداشت و اين گونه با خدايش به راز و نياز پرداخت:

اللهم انت ثقتي في كل كرب و أنت رجائي في كل شدة، و أنت لي في كل أمر نزل بي ثقة وعدة، كم من كرب يضعف فيه الفؤاد و تقل فيه الحيلة، و يخذل فيه الصديق و يشمت فيه العدو، أنزلته بك و شكوته اليك رغبة مني اليك عمن سواك، ففرجته عني، و كشفته، فأنت ولي كل نعمة؛ و صاحب كل حسنة و منتهي كل رغبة. [1] .

بار خدايا! تويي كه در هر گرفتاري و اندوهي تكيه گاه و پناهگاه من هستي و در هر سختي و پيشامد و فراز و نشيب ناگواري مايه ي اميد و نقطه ي نويد من.

خدايا! تويي كه در هر رويداد و حادثه اي كه بر من فرود آيد تكيه گاه و سلاح و ملجاء من هستي و در همه ي شرايط يار و پشتيبان من.

خداوندا! چه بسيار غم و اندوه جانكاه و شكننده اي به من روي آورد كه قلبها در


برابر هجوم آن ناتوان شده و از چاره انديشي در برابر آنها باز مي مانند و دوست و آشنا، انسان را در آن حال تنها مي گذارد و دست از ياري او مي شويد و دشمن زبان به سرزنش و نكوهش انسان مي گشايد، اما من در برابر همه ي آنها تنها به پيشگاه تو آمدم و به بارگاه تو شكايت آوردم و از همه، جز تو اي بي همتاي پرمهر، قطع اميد نمودم. و تو اي آفريدگار پرمهرم، آري تو بودي كه مرا ياري كردي و آن امواج تيره و تار غم و اندوه را از آسمان زندگي ام زدودي و برطرف ساختي.

بنابراين تويي كه صاحب و ارزاني دارنده ي هر نعمت گراني، تو!

و تويي كه مالك هر نيكي و شايستگي و بركتي، تو!

و تويي كه مقصد و مقصود و نهايت آرزوي مني. تو! آري تو!

يكي از ياران آن حضرت كه آن روز جان سالم بدر برده بود آورده است كه:

با دميدن سپيده دم عاشورا و آغاز هجوم دشمن، ما هيزمهايي را كه در خندق انباشته بوديم به آتش كشيديم، و آنان هنگامي كه نزديك خيمه ها رسيدند و شعله هاي آتش را در درون خندق نگريستند و دريافتند كه اين تدبير بازدارنده دفاعي، براي بازداشتن آنان از پيكار ظالمانه از پشت اردوگاه است، يكي از آنان كه غرق سلاح بود، بي آنكه با كسي سخن گويد ركاب كشيد و از اطراف خيمه ها بازديد نمود و هنگامي كه پشت خيمه ها را خندقي آكنده از آتش ديد، بازگشت و با بلندترين صداي خويش نعره برآورد كه:

يا حسين استعجلت النار في الدنيا قبل يوم القيامة!

هان اي حسين! آيا پيش از روز رستاخيز، در همين دنيا آتش را شتابان خواسته اي؟

حسين عليه السلام از ياران پرسيد: گوينده ي اين سخن كه بود؟ من هذا؟ گويي «شمر» است؟

گفتند: آري! خداي كارت را به سامان آورد، هموست!

آن حضرت خطاب به او فرمود: يابن راعية المعزي! انت اولي بها صليا!

هان اي بيابان زاده ي بي فرهنگ! تو هستي كه براي ورود به آتش و سوختن در آن


سزاواري، نه من.

«مسلم بن عوسجه»... گفت: اي فرزند گرانمايه ي پيامبر! فدايت گردم! آن عنصر پليد اينك در تيررس من است و تير من نيز به خطا نمي رود و اين فاسق هم از زشت كردارترين مهره هاي استبداد است، آيا اجازه مي دهيد او را هدف آتش قرار دهم؟

فرمود: نه، او را هدف قرار نده، چرا كه من! نمي خواهم آغازگر جنگ باشم و كبريت اين آتش را بزنم [2] .

و بدينسان دگرباره كرامت و عظمت خويش را به نمايش نهاد و به همه ي خردمندان و صاحبان وجدان و انصاف درس مسالمت و همزيستي داد.


پاورقي

[1] اين روايت را ابومخنف از برخي يارانش و آنها را از ابوخالد کاهلي آورده‏اند. تاريخ طبري، ج 5، ص 432؛ يادآوري مي‏گردد که ابوخالد کاهلي از ياران چهارمين امام نور است و به همين جهت روشن است که روايت را از آن حضرت آورده، گرچه طبري به آن تصريح ننموده است. ارشاد مفيد، ص 233.

[2] ابومخنف از عبدالله بن عاصم و او از ضحاک مشرقي آورده است. تاريخ طبري، ج 5، ص 423 و ارشاد، ص 243.