بازگشت

ياران هاشمي


پس از سخنان روشنگر و آزاد منشانه سالار شايستگان، نخست برادر قهرمانش «عباس» به پا خاست و گفت:

لم نفعل ذلك؟ ألنبقي بعدك؟ لا أرانا الله ذلك أبدا!

چرا چنين كنيم؟

آيا براي اينكه پس از شما و شهادت جانسوزتان چند روزي ديگر در اين دنيا بمانيم؟

مباد آن روزي كه ما بخواهيم با تنها نهادن شما، پس از شما در اين سراي فاني بمانيم و با بيدادگران و فريبكاران زندگي كنيم، خداي چنين روزي را به ما نشان ندهد.

آنگاه از پي سردار نيكان، هر كدام از برادران و فرزندان و دو فرزند و يادگار برادرش حسن عليه السلام و دو فرزند خواهر قهرمانش زينب و عبدالله بن جعفر، هر كدام سخنان لبريز از صفا، وفا و شهامت پرچمدار خويش، «عباس» را به زبان آوردند و بر


پايداري و پايمردي و ايثار خويش پاي فشردند.

حسين عليه السلام رو به فرزندان عقيل كرد و فرمود: حسبكم من القتل بمسلم، اذهبوا، قد أذنت لكم!

هان اي فرزندان شجاع عقيل! شهادت «مسلم» براي شما بسنده است، اينك شمايان برخيزيد و راه سپريد كه به شما اجازه رفتن دادم.

اما آنان در پايمردي خويش پافشاري كردند كه: نه، هرگز از شما جدا نخواهيم شد اگر چنين كنيم، مردم به ما چه خواهند گفت؟

آيا جز اين خواهند گفت: كه ما، بزرگ خاندان و سالار شايستگان و فرزند عمويمان را كه برترين و بهترين عموهاي دنيا بود، در محاصره استبداد رها ساختيم، و بي آنكه با او بمانيم و به همراه او تيري بسوي تجاوزكاران بيفكنيم و يا با نيزه هاي خويش زخمي بر دشمن خيره سر وارد آوريم و يا در راه خدا شمشيري بزنيم و بدانيم چه كردند و فرجام كار به كجا كشيد، به راه خويش رفتيم؟

نه، هرگز به خداي سوگند چنين نخواهد شد، بلكه با شما خواهيم ماند و جان ها و دارايي ها و خاندان خود را فداي تو خواهيم ساخت و در كنار تو در راه حق و عدالت قهرمانانه پيكار خواهيم نمود تا به فرمان تو و پيشاروي تو به خون خويش در غلطيم و راه پرافتخاري را كه تو پيشوا و پيشتاز آني، بپيماييم و به قربانگاهي كه تو وارد مي گردي وارد شويم و با فرجام جاودانه و پرافتخارت هماوا و همسو و شريك گرديم! حسين جان! به خدا تو را رها نخواهيم ساخت...

زشت باد چهره ي زندگي پس از تو، زشت. خدا زندگي پس از تو را زشت و روسياه سازد.

لا والله لا نفعل، ولكن نفديك أنفسنا و أموالنا و أهلونا، و نقاتل معك حتي نرد موردك! فقبح الله العيش بعدك! [1] .



پاورقي

[1] ارشاد، ص 231؛ تذکره، ص 249.