بازگشت

رويدادهاي آن شب بيادماندني


از چهارمين امام نور آورده اند كه فرمود:

پس از بازگشت سپاه اموي در آن غروب و نزديك شامگاه، سالار شايستگان ياران خويش را گردآورد، و من كه بيمار و بستري بودم به او نزديك شدم تا سخنانش را بشنوم و هنگامي كه ياران آمدند رو به آنان كرد و فرمود:

اثني علي الله تبارك و تعالي احسن الثناء و احمده علي السراء و الضراء. اللهم اني احمدك علي ان اكرمتنا بالنبوة و علمتنا القرآن و فقهتنا في الدين و جعلت لنا اسماعا و ابصارا و افئدة و لم تجعلنا من المشركين.


اما بعد فاني لا اعلم اصحابا اولي و لا خيرا من اصحابي و لا اهل بيت ابر و لا اوصل من اهل بيتي فجزاكم الله عني جميعا خيرا

ألا و اني اظن يومنا من هؤلاء الاعداء غدا ألا و اني قد اذنت لكم فانطلقوا جميعا في حل ليس عليكم مني ذمام، هذا الليل قد غشيكم فاتخذوه جملا ثم لياخذ كل رجل منكم بيد رجل من اهل بيتي ثم تفرقوا في سوادكم و مدائنكم حتي يفرج الله فان القوم انما يطلبوني... [1] .

خداي بي همتا و بلند مرتبه را به بهترين و نيكوترين واژه ها و حالات، ستايش مي كنم؛ و در خوشي ها و آسايشها و درد و رنجها و سختيها در برابر نعمتهاي گران و بي كرانه اش او را سپاس مي گويم.

بار خدايا! تو را ستايش مي كنم كه ما خاندان را با ارزاني داشتن نعمت گران رسالت و نبوت، كرامت بخشيدي و گرامي داشتي و قرآن را خود بر ما آموختي و ما را به مقررات و برنامه هاي دين آگاهي ژرف و همه جانبه بخشيدي و بر ما گوش شنواي حق، ديدگان حق نگر، و قلب حق پذير و روشن عنايت كردي و ما را از شرك گرايان قرار ندادي.

آنگاه پس از اين ستايش و سپاس به بارگاه او رو به حلقه ي ياران پاكباخته و خاندان پرشكوه خويش كرد و فرمود:

واقعيت اين است كه من نه ياراني زيبنده تر و وفادارتر و بهتر از ياران خويش مي شناسم، و نه خانداني شايسته كردارتر و پرمهرتر و پرفضيلت تر و از نظر پيوند، استوارتر از خاندان سرفراز خويش سراغ دارم. خداوند به همه ي شمايان پاداش نيك ارزاني دارد.

براستي كه شما شايسته عمل كرديد و خوب حق و عدالت را ياري كرديد.


ياران! بهوش باشيد كه به باور من از شرارت دشمن سياهكار به ظاهر، روزي جز فردا براي ما نخواهد بود و آنان با آغاز بامداد، جنگ تجاوزكارانه ي خويش را با ما آغاز خواهند كرد. به همين جهت اينك شما آزاد آزاد هستيد و من بيعت خويش را از شما برداشتم و به همگي اجازه مي دهم كه بي هيچ مانع و مشكلي برخيزيد و از اينجا دور شويد. از تاريكي شب كه شما را فراگرفته است بهره جوييد و آن را پوشش و مركب خويش سازيد و هر كدام از شما ياران، دست يكي از خاندان مرا بگيريد و در اين سياهي شب به سوي شهر و ديار خويش برويد و جان خويش را برگيريد و از مرگ نجات دهيد تا خدا گشايشي برايتان پديد آورد! چرا كه سپاه شوم اموي تنها مرا مي خواهد و رأي مرا، در پي من است نه ديگري، با من سر و كار دارد، نه با كس ديگر و اگر به من دست يابد، چنان مست پيروزي مي گردد كه از پيگيري كار ديگران غفلت خواهد ورزيد.


پاورقي

[1] اين روايت را «ابومخنف» از حارث بن حصيره، و او از «عبدالله» بن شريک عامري، و او نيز از امام سجاد آورده است. تاريخ طبري، ج 5، ص 418؛ ارشاد، ص 231؛ ابوالفرج، ص 74.