بازگشت

ورود شمر با نامه عبيد


«شمر» با نامه شوم «ابن زياد» به فرمانده سپاه اموي، نزد او آمد. و هنگامي كه نامه را به او داد و خواند، گفت: واي بر تو اي شمر چه كردي؟! خداي خانه ات را خراب كند و آنچه را آورده اي زشت و نكوهيده سازد! به خداي سوگند من يقين دارم كه تو او را با چاپلوسي و دروغ تحريك كردي و نگذاشتي آنچه را نوشته بودم بپذيرد و كار بزرگي را كه من اميد بسته بودم به سامان رسد، به تباهي كشيدي. به خداي سوگند كه حسين عليه السلام دست تسليم بلند نخواهد كرد و در برابر زورمداري، سر فرود نخواهد آورد چرا كه او


روحي والا و جاني ستم ناپذير و آزادمنش در ميان دو پهلو و سازمان وجود خويش دارد.

لا يستسلم و الله حسين، ان نفسا أبية لبين جنبيه!

«شمر» گفت: اينك بگو با نامه ي امير چه مي كني؟ آيا فرمان اميرت را به كار مي بندي و مخالف و دشمن او را از پا درمي آوري يا نه؟

اگر به كار نمي بندي، كناره گيري كن و اردوگاه و سپاه را به من واگذار! «عمر بن سعد» گفت: نه، خود دستور را أجرا مي كنم، و تو سركرده پياده نظام باش.