بازگشت

پس چه باك از شهادت در راه حق؟


«عقبه بن سمعان» آورده است كه:

با فرارسيدن ساعتهاي آخر شب سالار شايستگان به ما فرمود هر آنچه مي توانيد آب برگيريد و حركت كنيد...

هنگامي كه از «قصر بني مقاتل» به راه افتاديم و ساعتي راه پيموديم، حسين عليه السلام به خواب سبكي رفت و بيدار شد و فرمود:

«انا لله و انا اليه راجعون و الحمد لله رب العالمين.»

و اين جمله را دو يا سه بار تكرار كرد.

فرزند انديشمندش «علي» كه بر مركب سوار بود و با او همراهي مي نمود واژه هايي را كه پدر با شوري وصف ناپذير بر زبان مي راند، بزبان آورد و گفت: جان پدر! فدايت گردم براي چه به يكباره به ستايش خدا برخاستي و اين جملات را تكرار كردي؟

يا أبت جعلت فداك مم حمدت الله و استرجعت؟

آن حضرت فرمود: گرامي فرزندم علي جان! همانگونه كه بر مركب نشسته بودم، لحظاتي خوابي سبك دست داد و در آن رؤياي رحماني سواري ديدم كه مي گفت: اين كاروانيان بسوي قربانگاه دوست روانند و مرگ نيز بسوي آنان روان است؛ و من دريافتم كه از شهادت ما خبر مي دهد.

گفت: جان پدر! لا اراك الله سوءا، السنا علي الحق؟!


خداي براي شما بد نخواهد و بد پيش نياورد، آيا ما بر حق نيستيم و براي مبارزه با ستم و ياري حق و عدالت نمي رويم؟

فرمود: بلي و الذي اليه مرجع العباد!

پسرم چرا! به خدايي سوگند كه بازگشتگاه بندگان است و همه بسوي او باز مي گردند چنين است.

گفت: يا أبت اذا لا نبالي، نموت محقين!

جان پدر! با اين وصف چه غم كه در راه حق جان دهيم و در حالي كه دل در گرو عشق به خداست بسوي او روان گرديم؟

و حسين عليه السلام فرمود: خداي پرمهر پرشكوه ترين پاداشي را كه به دعاي پدري نصيب فرزندش مي سازد به تو ارزاني دارد! و بدينسان آن بهترين پدر روزگاران، جوان انديشمندش را دعا كرد.