بازگشت

از آنجا چه خبر


حسين عليه السلام پس از تأمين امنيت و آزادي آنان پرسيد: از شهر و مردمي كه پشت سر نهاده و بسوي ما آمده ايد، گزارش دهيد... آنجا چه خبر است؟

«مجمع بن عبدالله» كه يكي از آن چهار نفر بود گفت:

أما اشرف الناس فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم يستمال ودهم و يستخلص به نصيحتهم فهم ألب واحد عليك! و اما سائر الناس بعد فان افئدتهم تهوي اليك و سيوفهم غدا مشهورة عليك.

سالار من! واقعيت اين است كه: به سردمداران كوفه رشوه هاي هنگفت داده شده و توبره آنان را آكنده ساخته اند تا بدينوسيله دل آنان را بسوي خود برند و در صف بيداد


جايشان دهند؛ و دريغ و درد كه آن فرومايگان اينك بر ضد راه و رسم عادلانه ي شما به دشمن پيوسته اند. و توده هاي مردم، دلها و قلبهايشان با شماست، اما فردا شمشيرهايشان بر ضد شما كشيده خواهد شد!

حسين عليه السلام فرمود: آيا از پيك و پيام رساني كه من بسوي شما گسيل داشتم آگاهيد؟ پرسيد: پيك شما كه بود؟

فرمود: «قيس بن مسهر صيداوي»

پاسخ دادند: آري او را «حصين بن تميم»، سركرده ي نظاميان اموي، بازداشت كرد و نزد «عبيد» فرستاد. از او خواستند كه بر فراز قصر رود و بر پدر گرانمايه ات ناسزا بگويد، اما آن آزادمرد درود گفت و ابن زياد و پدرش را لعنت فرستاد و مردم را از آمدن شما آگاه و همه را به ياري شما فراخواند و آنان نيز با شقاوتي وصف ناپذير او را از بالاي بام بزير افكندند، و در دم سرش را از پيكرش جدا كردند.

جام ديدگان حسين عليه السلام با شنيدن اين خبر جانسوز لبريز از اشك گرديد و ديگر باران اشك امانش نداد و به تلاوت اين آيه پرداخت:

«فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا.»

و آنگاه دست نيايش به بارگاه خدا برد و گفت: «اللهم اجعل لنا و لهم الجنة نزلا، و اجمع بيننا و بينهم في مستقر رحمتك و رغائب مذخور ثوابك.» [1] .

بارخدايا! بهشت زيبا و پرطراوت خود را فرودگاه ما و آنان ساز! و ما و آنان را در قرارگاه مهر و بخشايش خود و در كنار گنجينه هاي دوست داشتني پاداش شكوهبارت گردآور. [2] .



پاورقي

[1] سوره‏ي 33، آيه 23.

[2] اين روايت را ابومخنف از «عقبة بن ابي العيزار» آورده است. تاريخ طبري، ج 5، ص 403؛ ارشاد، ص 225.