بازگشت

سومين منزلگاه


حسين عليه السلام راه خويش به سوي هدف را پيمود تا به نقطه اي به نام «دره ي رمه» رسيد. از آنجا نامه اي به مردم كوفه مرقوم داشت و آن را بوسيله «قيس به مسهر صيداوي» به سوي آنان فرستاد كه اين گونه بود.

بسم الله الرحمن الرحيم، من الحسين بن علي الي اخوانه من المؤمنين و المسلمين سلام عليكم. فاني احمد اليكم الله الذي لا اله الا هو.

اما بعد، فان كتاب مسلم بن عقيل جائني يخبرني فيه بحسن رأيكم و اجتماع ملئكم علي نصرنا و الطلب بحقنا.

فسألت الله ان يحسن لنا الصنع و ان يثيبكم علي ذلك اعظم الاجر و


قد شخصت اليكم من مكه يوم الثلاثاء لثمان مضين من ذي الحجه يوم التروية فاذا قدم عليكم رسولي فاكمشوا امركم و جدوا فاني قادم عليكم في ايامي هذه انشاء الله.

به نام خداوند بخشنده ي مهربان، از حسين بن علي به برادران باايمان و مسلمان او در كوفه. درود بر شما باد!

من خداي يكتايي را مي ستايم كه جز او خدايي نيست.

اما بعد:

نامه ي «مسلم» را دريافت داشتم كه از ديدگاه شايسته و عقيده درست و گردآمدن شما به ياري ما، و از مطالبه ي حقوق پايمال شده ما گزارش مي كرد. از آفريدگار هستي خواستم كه كار را به خوبي و شايستگي براي ما بسازد و شمايان را نيز بر اين كار خداپسندانه، پاداشي شكوهبار ارزاني دارد.

در جريان باشيد كه من در روز سه شنبه هشتم ذيحجه از مكه بيرون آمدم و راه شهر و ديار شما را در پيش گرفتم. هنگامي كه اين پيام رسان من نزد شما رسيد كارتان را، آنگونه كه شايسته و بايسته است تدبير كنيد و در اوج آمادگي و تلاش باشيد كه من در همين چند روز آينده بر شما وارد خواهم شد. درود بر شما باد!

نامه رسان شجاع «حسين» با نامه ي حضرت بسوي هدف حركت كرد اما پيش از رسيدن به كوفه در جايي به نام «قادسيه» بوسيله سركرده سپاه دشمن دستگير و بسوي «عبيد» فرستاده شد.

«ابن زياد» به او گفت: بر بام كاخ شوم او برود و به دستور او بر حسين عليه السلام و پدر گرانمايه اش ناسزا بگويد.

او بناگزير بر بام قصر رفت و مردم را مخاطب ساخت و گفت:

هان اي مردم! اينك حسين فرزند گرانمايه ي علي بهترين و شايسته ترين بندگان خدا و فرزند گرانقدر فاطمه دخت سرفراز پيامبر، از راه مي رسد من پيام رسان او به سوي شما هستم كه در سومين منزلگاه از او جدا شده ام؛ بنابراين براي پاسخگويي به نداي


عدالتخواهانه ي او آماده شويد و با همه ي وجود پذيراي او باشيد.

و آنگاه «عبيد» و پدرش «زياد» را لعنت كرد و بر اميرمؤمنان بركات و آمرزش خداي را خواست. «عبيد» دستور داد كه آن آزادمرد را گرفتند و از فراز آن كاخ شوم به زير افكندند كه بر اثر آن، پيكرش درهم شكست و در دم به شهادت رسيد. [1] .


پاورقي

[1] ابومخنف از محمد بن قيس آورده است. تاريخ طبري، ج 5، ص 394؛ ارشاد، ص 220؛ تذکره، ص 245.