آخرين گفتگوي ابن زبير با آن حضرت
«عبدالله» و «مذري اسدي» آورده اند كه: به نيت طواف خانه ي خدا حركت كرديم و روز «ترويه» بود كه وارد مكه شديم.
در آنجا حضرت حسين عليه السلام و عبدالله بن زبير را ديديم كه به هنگام برآمدن آفتاب، ميان درب خانه و حجرالاسود ايستاده اند. به آن دو نزديك شديم و شنيديم كه «عبدالله» به آن حضرت مي گويد:
اگر مي خواهي در حجاز بمان و در كنار خانه ي خدا رحل اقامت بيفكن و تدبير امور اينجا را به كف بگير كه ما شما را با همه ي وجود پشتيباني نموده، در ياري شما فروگذاري نمي كنيم، برايتان تا سرحد توان خيرخواهي نموده و با شما بيعت مي كنيم.
اما او پاسخ داد: پدرم به من فرمود: در كنار خانه خدا سردمداري خواهد بود كه
حرمت آن خانه را مي شكند. و من دوست نمي دارم كه آن كس من باشم [1] . [2] .
آنگاه عبدالله به او گفت: فرزند گرانمايه ي فاطمه دخت فرزانه ي پيامبر! نزديك بيا! و حسين عليه السلام گوش به او سپرد و وي با او راز گفت.
پس از آن حسين عليه السلام به ما فرمود: مي دانيد عبدالله چه مي گويد؟
پاسخ داديم: نه خداي ما را فداي شما گرداند.
فرمود: مي گويد در اين حرم و در كنار خانه ي خدا بمان تا مردم را برايت گرد آورم و همه را به فرمانبرداري از تو فراخوانم.
سپس آن حضرت فرمود:
به خداي سوگند كه اگر يك وجب دورتر از خانه ي خدا به شهادت رسم بهتر از اين است كه در درون آن كشته شوم.
به خداي سوگند اگر من نه در شهرها و روستاها كه در بيابانها و جنگلها و در خانه و لانه ي يكي از خزندگان و جانداران هم باشم، استبدادگران حق ستيز مرا رها نخواهند ساخت و بيرون خواهند آورد تا با خاموش ساختن نداي آزاديخواهانه ي من، به هواي دل خود برسند. به خداي سوگند اينان بسان يهود تجاوزكاري كه در روز شنبه ستم كردند و دست تجاوز گشودند [3] ، به من ستم روا خواهند داشت. [4] .
پاورقي
[1] ابومخنف از ابوجناب، او از عدي بن حرمله اسدي، و او از عبدالله بن زبير آورده است. تاريخ طبري، ج 5، ص 384.
[2] آن حضرت بدينسان ضمن بيان حقيقت و ترسيم آينده به «ابنزبير»، او را اندرز ميدهد. چرا که اندرز تنها ايمان آورندگان را سود ميبخشد.
[3] ابومخنف از «ابوسعيد عقيصا» و او از برخي يارانش آورده است. تاريخ طبري، ج 5، ص 385.
[4] اين سخن حسين عليهالسلام بهترين پاسخ به پرسشهاي طرح شده در اين مورد است. آن حضرت روشن ميسازد که نظام سياهکار اموي از او دست بردار نيست و هر کجا باشد از بيداد آنان در امان نخواهد بود. از اين رو بايد از حرم خدا بيرون رود تا آن کسي نباشد که پدرش پيشبيني فرمود. و به همين دليل هم خاندان خويش را برداشت و از مکه بيرون رفت تا هم حرمت کعبه شکسته نشود و هم دعوت مردم را پاسخ داده باشد تا حجت را بر همگان تمام نمايد؛ تا پس از آمدن پيامبران و امامان نور براي مردم، بر خدا حجتي باقي نماند. سورهي 4، آيهي 65
و تا کسي نگويد چرا هشداردهنده و راهنمايي براي ما گسيل نداشته و پرچم هدايت برايمان نيفراشتي تا از نشانههاي تو پيروي کنيم؟
نکته ديگر اينکه؛ اگر بسوي کوفه نميرفت، در آن فضاي ترور و وحشت به کجا ميتوانست برود؟ مگر نه اينکه با فشار نظام سياهکار اموي زمين گستردهي خدا براي آن حضرت تنگ مينمود؟.