حركت پيشواي شايستگان از مكه
روز سه شنبه برابر با هشتم ذيحجه، بسال شصت هجري بود كه «مسلم بن عقيل» سفير انديشمند و شجاع امام حسين عليه السلام در كوفه بناگزير و براي دفاع از حق، بر ضد بيداد اموي بپاخاست، و اين درست همان روزي بود كه سالارش حسين از مكه بسوي عراق حركت كرد. [1] .
«عبدالله بن زبير اسدي» در شهادت «مسلم» و «هاني» اين گونه سرود:
و ان كنت لا تدرين ما الموت فانظري
الي هاني ء في السوق و ابن عقيل
الي بطل قد هشم السيف وجهه
و آخر يهوي من طمار قتيل
اصابهما أمر الأمير فاصبحا
احاديث من يسري بكل سبيل... [2] .
اگر نمي داني مرگ پرافتخار چيست؟ اينك به شهادت جانسوز «هاني» و «مسلم» در بازار كوفه بنگر!
به قهرماني كه شمشير بيداد چهره اش را درهم شكست و به آن ديگري كه با پيكري
غرق در خون از بام كاخ ستم به زير افكنده شد.
فرمان بيداد و خشونت بار «عبيد» دامنگيرشان شد. و سرگذشت شهامت و شهادت آنان داستان رهگذران و نسلها گرديد.
پيكر بيجاني را بنگري كه مرگ، رنگ چهره اش را دگرگون ساخته و خون سرخ او در هر جا روان گرديد.
و نيز خون جوانمردي كه در حيا و شايستگي، باحياتر از دوشيزگان و در برندگي و شهامت، برنده تر از شمشير دودم و صيقل داده شده بود.
آيا «اسماء» كه از سوي جلاد اموي گسيل شد و با سالوس و نيرنگ، هاني را نزد او برد مي تواند در امنيت در كوچه هاي كوفه بر مركب نشيند و بگذرد در حالي كه قبيله ي «مذحج» خون پاك «هاني» را از او طلبكارند؟! و گرچه قبيله ي «مراد» بر گرد او بسان گدايان مي لولند.
هان! بدانيد كه اگر انتقام خون سرور خويش را نگيريد، بسان زنان آلوده اي هستيد كه به اندك زري، به از دست عفت خويش رضايت مي دهند.
پاورقي
[1] اين خبر را ابومخنف از «صقعب بن زهير» و او نيز از «عون» آورده است.، تاريخ طبري، ج 5، ص 387.
[2] پارهاي، اين اشعار را از «فرزدق» شناختهاند که به باور ما، اين ديدگاه درستي است؛ چرا که «عبدالله بن زبير اسدي» از هواداران بنياميه و اموي مسلک بود تا جايي که در مورد آنان کورکورانه تعصب ميورزيد و از عبيد، جلاد خونآشام اموي ستايش ميکرد و او نيز به وي بخششها نمود. و روشن است که چنين شاعري از خاندان پيامبر دفاع نميکند و براي کساني که در راه هدفهاي آسماني و خداپسندانهي آنان به شهادت رسند، شعر نميسرايد. الاغاني، ج 13، ص 31 و 32 و 37.