بازگشت

سخنراني ابن زياد پس از تنها ماندن مسلم


«عبيد»، پس از نماز، بر فراز منبر رفت و ايستاد و خداي را ستايش كرد آنگاه گفت:

همانگونه كه خود ديدند اين درگيري و پراكندگي را فرزند نادان «عقيل»!! به اين شهر آورد. به همين جهت او را در هر كجا و خانه هر كس پيدا كنم، آن خانه و صاحبش ديگر در امان خدا و حرمت او نخواهند بود و هر آن كس او را نزد من بياورد معادل خونبهاي او را دريافت خواهد داشت.

و افزود كه: هان اي بندگان خدا! از آفريدگارتان پروا كنيد و بيعت خود و فرمانبرداريتان را از حكومت پاس داريد و خود را آماج خطر و گرفتاري نسازيد!!!

و آنگاه رو به سركرده ي سپاه خويش نمود و گفت: هان اي «حصين بن تميم»! بهوش باش كه اگر يكي از دروازه هاي شهر گشوده شود، يا اين مرد از شهر بيرون رود و او را دستگير نساخته و به اينجا نياوري آن روز است كه بايد مادرت به مرگت بگريد. از اين لحظه به بعد همه ي خانه هاي مردم كوفه از آن توست و آزادي به هر كجا كه خواستي درآيي، بنابراين بر دهانه ي گذرگاه و دروازه هاي شهر نگهبان و مراقب برگمار و از سپيده دم بازرسي از خانه ها را آغاز كن و همه جا را زير پا بگذار و هر كجا را خواستي مورد تجسس قرار ده تا او را دستگير سازي و نزد من بياوري.

ابن زياد در جستجوي مسلم

آنگاه «ابن زياد» از منبر فرود آمد و به درون كاخ خزيد و پرچمي براي «عمرو بن


حريث» [1] فراهم آورد و او را به سركردگي كاركنان و اطرافيان خويش برگزيد [2] و به او دستور داد كه به نيابت از سوي او در مسجد بنشيند و به تدبير امور پردازد.

گزارش قيام مسلم در كوفه بر ضد «عبيد» همه جا پخش شد و «مختار» نيز كه در نزديكي كوفه در روستايي مي زيست و از كساني بود كه با او دست بيعت داده و در راه هدف عادلانه ي او با همه ي وجود خيرخواهي نموده و مردم را به فرمانبرداري از او فرامي خواند، اين خبر را دريافت داشت و بي درنگ به همراه گروهي از دوستان و غلامان و همفكرانش براي ياري او حركت كرد. پس از غروب آفتاب بود كه به باب الفيل كوفه رسيد و سر راه خويش به پرچم اماني كه «عبيد» بوسيله ي «عمرو بن حريث» براي فريب ياران مسلم برافراشته بود، برخورد كرد.

مختار در دروازه ي كوفه بود كه «هاني بن حيه» [3] از كنار او گذاشت و به وي گفت: چرا اينجا ايستاده اي در حاليكه نه همراه مردم هستي و نه به راه خويش مي روي؟

او پاسخ داد: بخاطر گناه بزرگ شما تزلزل در انديشه ام راه يافته است...

«هاني بن حيه» گفت: فكر مي كنم خودت را به كشتن دهي.


و آنگاه رفت و جريان او را به «عمرو بن حريث» گزارش كرد. [4] .


پاورقي

[1] او کسي است که در فتح نهاوند دو سبد آکنده از زر و سيم را که از غنائم جنگي و مال همه‏ي مسلمانان بود، با نيرنگ بسيار از حسابدار غنائم به يک هزار درهم خريد و آنرا در قلمرو کفر به چهار ميليون درهم فروخت و از سرمايه‏داران عرب شد.

از کساني است که بر ضد «حجر بن عدي» به ناروا گواهي داد و پس از دستگيري مسلم و هنگامي که او در فشار تشنگي آب خواست به او آب نداد و هماره به سود استبداد اموي و در راه قدرت و ثروت و امکانات، با حق و عدالت سر ناسازگاري داشت تا در 88 هجري مرد. تاريخ طبري، ج 5، ص 117 و 256 و 268 و 524 و 560 و 457.

[2] اين گزارش را ابومخنف از «مجالد بن سعيد» آورده است. تاريخ طبري، ج 5، ص 373 - 371.

[3] وي از عناصر گمراهي بود که در پرونده‏سازي ابن‏زياد بر ضد «حجر بن عدي» شرکت جست و زمره‏ي گروهي است که سر مسلم و هاني را به دربار شوم يزيد بردند.

تاريخ طبري، ج 5، ص 270 و 380 و 578.

[4] اين گزارش را ابومخنف از «نضر بن صالح» آورده است. تاريخ طبري، ج 5، ص 569.