بازگشت

خيانت سردمداران


سردمداران قبايل از درب اضطراري كاخ كه مجاور «دارالروميين» [1] بود بر گرد


جلاد خودكامه اموي گرد آمدند و او «كثير بن شهاب» [2] را فراخواند و به او دستور داد تا پيروان خود از قبيله ي بزرگ «مذحج» را، در كوچه هاي كوفه پراكنده سازد تا آنان به هر وسيله ممكن از جمله با بمباران تبليغاتي، شايعه پراكني، تطميع، تهديد... مردم را از ياري حق و عدالت - كه مسلم نمايندگي آن را به كف داشت - بازدارند و آنان را از پيامد پيكار و كيفر بي رحمانه حكومت بيم دهند.

آنگاه به محمد بن اشعث دستور داد تا با پيروان خويش از قبيله «كنده» و «حضرموت» حركت كند و با برافراشتن پرچم امان از سوي حكومت بيدادگر، مردم را به زير آن پرچم دعوت نمايد.

و به «شبث بن ربعي» مأموريت داد كه با گروهي از سران خيانت، از بلندي بر مردم نمودار گردد و به چاكرمنشان و فرمانبرداران استبداد وعده ي احترام و پاداش سرشار دهد و ناراضيان و دوستداران خاندان رسالت را از كيفر سخت و قطع حقوق و مزايا بترساند و با شايعه پراكني در مورد آمدن سپاه شام به ياري «عبيد»، دلها را آكنده از هراس و نوميدي سازد. [3] .

و به سرداران خيانتكار ديگري چون: «قعقاع» [4] ، «شبث»، «حجار» و


«شمر» [5] مأموريت هاي ديگري در جهت فريب توده ها داد [6] و ديگر اشراف و سردمداران را بدان دليل كه يارانش در درون كاخ كه به دژي تبديل شده بود، اندك بودند نزد خود نگاه داشت.


پاورقي

[1] چنين دريافت مي‏گردد که سراي رومي‏ها، پشت کاخ استانداري قرار داشته و بدان دليل که آنان غير مسلماناني بودند که در پناه مسلمانان مي‏زيستند، عبيد و يارانش به ياري و با پوشش آنان به کاخ استانداري رفت و آمد مي‏کردند و ياران مسلم متأسفانه از بستن اين درب غفلت نموده بودند.

[2] از اشراف خيانتکار کوفه و از کساني است که بر ضد «حجر بن عدي» گواهي داد و او و يارانش را بسوي دربار شوم معاويه برد.

نخستين کسي است که عبيد پرچم امان بوسيله‏ي او براي فريب مردم برافراشت و او را براي پراکنده ساختن مردم از اطراف مسلم بر بالاي کاخ استانداري براي اجراي نمايشنامه‏ي فريب به صحنه آورد. تاريخ طبري، ج 5، ص 370.

[3] ابومخنف از «ابوجناب کلبي»، تاريخ طبري، ج 6، ص 369.

[4] از گواهان بر ضد «حجر بن عدي»، و از کساني است که بر ضد مسلم کارزار نمود.

تاريخ طبري، ج 5، ص 227 و 281.

[5] او در جنگ صفين در سپاه کوفه بود، اما در کربلا فرماندهي جناح چپ سپاه اموي را به کف داشت و ابن‏سعد را براي کشتن حسين عليه‏السلام سخت تحريک مي‏کرد و براي دور ساختن «عباس» و برادران مادري‏اش از گرد حسين عليه‏السلام برايشان امان نامه آورد. در برابر سخنان خيرخواهانه‏ي آموزگار عاشورا، ضمن موضعگيري بسيار زشت، سخناني ناروا بر زبان راند. از اين رو «حبيب» پاسخ او را داد.

در برابر اندرز خيرخواهانه‏ي «زهير بن قين» به تيراندازي پرداخت و با سپاه خود به اردوگاه نور يورش برد و آتش خواست تا خيمه‏ها را به آتش کشد. و همو بود که «نافع بن هلال» را به شهادت رسانيد و آهنگ کشتن امام سجاد را نمود که برخي او را نکوهش کردند... تاريخ طبري، ج 5، ص 270 و 414 و 415 و 425 و 436 و 438 و 454 و 460 و 468.

[6] اين گزارش را ابومخنف از «يوسف بن يزيد» و او از «عبدالله بن حازم» آورده است. تاريخ طبري، ج 5، ص 368.