بازگشت

قيام مسلم بن عقيل


«مسلم بن عقيل»، نخست «عبدالله بن حازم» را به كاخ شوم ابن زياد گسيل داشت تا از سرنوشت «هاني» براي او گزارش آورد.


او در گزارش خود مي گويد: هنگامي كه «هاني» را كتك زدند و زنداني اش ساختند، من بي درنگ بيرون آمدم و بر مركب خويش سوار شدم و نخستين كسي بودم كه جريان را به مسلم رساندم، و در اين هنگام ديدم كه بانواني از قبيله ي «مراد» گرد آمده و فرياد برآورده اند كه:

واي از اين فاجعه:

من نزد «مسلم» رفتم و موضوع را آن گونه كه بود به او گزارش كردم و او به من فرمان داد كه يارانش را ندا دهم كه هان اي منصور امت! و در همان شرايط خانه هايي كه پيرامون اقامتگاه او بود پر از ياران وي بود و 18 هزار تن با آن حضرت دست بيعت سپرده بودند، و از آنان چهار هزار تن، در آنجا حاضر بودند.

من به دستور او ندا برآوردم كه: هان اي منصور امت! و از پي من نداها به آسمان رفت و انبوهي نزد او گرد آمدند.

«مسلم» فرماندهي دو قبيله «كنده» و «ربيعه» را به «عبيدالله كندي» سپرد و به او گفت: هم اكنون به همراه سواران رزمنده در پيشاپيش حركت كن.

آنگاه «مسلم بن عوسجه اسدي» را به فرماندهي قبيله «مذجح» و «اسد» برگزيد و به او نيز دستور داد تو نيز با پياده نظام حركت كن كه فرمانده آناني.

و «ابوثمامه» را به فرماندهي قبيله «تميم» و «همدان» انتخاب كرد، و «عباس بن جعده جدلي» را به فرماندهي بخشي از مردم شهر برگزيد... و آنگاه خود نيز با گروهي از قبيله «مراد» بسوي كاخ شوم ابن زياد روان شد.