بازگشت

ليست 6


بخش ششم، رواياتي است كه از امامان نور و يا ياران آنان و تاريخ نگاران روايت شده، و اين گروه از گزارشگران رويدادها، پانزده نفرند كه عبارتند از:

1- چهارمين امام نور

از آن حضرت، نامه ي «عبدالله بن جعفر» بوسيله دو فرزندش به پيشواي شهيدان، نامه فرماندار «مكه» به آن حضرت به هنگام حركت از آن شهر و پاسخ نامه، جريان مهلت خواهي براي شب عاشورا، [1] سخنراني شورانگيز و روشنگرانه به ياران در آن شب، زمزمه آن اشعار مشهور و معروف، و سخنان خواهر قهرمانش و پاسخ آن بزرگوار به آن بهترين خواهر گيتي، بوسيله «حارث بن كعب» و «ابوضحاك» روايت شده است. [2] .

2- پنجمين امام نور

از آن حضرت شهادت كودك شيرخوار حسين عليه السلام بوسيله ي «عقبة بن بشير اسدي»


روايت شده است [3] .

3- ششمين امام نور

از آن بزرگوار، شمار بسيار زخمهاي نيزه ها و شمشيرهايي كه بر پيكر مقدس سالار شايستگان وارده آمده بود، روايت شده است. [4] .

4- زيد شهيد

از نامبرده و «داوود بن عبيدالله»، سخنان پرشور فرزندان عقيل، بوسيله «عمرو بن خالد» روايت شده است. [5] .

«نجاشي» در كتاب خويش ضمن آوردن نام «عمرو بن خالد» مي گويد: او كتاب بزرگي داشت كه «منقري» و ديگران آن كتاب را از او روايت كرده اند. [6] .

مرحوم شيخ نامبرده را از ياران امام باقر عليه السلام شمرده [7] و برخي از رجال شناسان نيز همين مطلب را آورده اند. [8] .

5- فاطمه دخت اميرمؤمنان

از اين دخت فرزانه، جريان جانسوز مجلس شوم «يزيد» بواسطه ي «حارث بن كعب» روايت شده است، همچنانكه همين موضوع از امام سجاد عليه السلام نيز بوسيله همين


گزارشگر گزارش شده است. [9] .

6- ابوسعيد عقيصا

از نامبرده ديدار و گفتگوي «عبدالله بن زبير» با پيشواي شايستگان در مسجدالحرام در جامه ي احرام، بواسطه ي برخي از يارانش روايت شده است. [10] .

رجال شناسان او را از ياران اميرمؤمنان، روايت كننده سخنان آن حضرت، و از چهره هاي مورد اعتماد و پيرو مذهب اهل بيت شمرده اند. [11] .

7- محمد بن قيس

از وي، جريان نامه امام عليه السلام به مردم كوفه بوسيله ي «قيس بن مصهر» و شهادت او،

نامه «مسلم» به سالارش حسين عليه السلام، سخنان «عبدالله بن مطيع» به آن حضرت و پاسخ او [12] و شهادت حبيب بن مظاهر روايت شده است. [13] .

رجال شناسان او را از ياران دو امام نور حضرت باقر و صادق و فردي مورد اعتماد و درست انديش و مدافع فرهنگ اهل بيت شمرده اند... [14] .

8- عبدالله بن شريك عامري

نامبرده جريان مهلت خواهي براي شب عاشورا از سوي عباس، سخنان روشنگرانه و شورانگيز سالار شايستگان در آن شب، اشعار آن حضرت، سخنان دخت اميرمؤمنان،


جريان ورود «شمر»، دژخيم سياه روي اموي به كربلا و آوردن امان نامه براي برادران عباس، و يورش سپاه اموي در غروب تاسوعا، به سوي اردوگاه نور را بدون نام بردن از راوي، روايت مي كند. [15] .

نامبرده را رجال شناسان از ياران دو امام نور حضرت باقر و صادق شمرده اند... [16] .

از تاريخ طبري چنين دريافت مي گردد كه او نخست از چهره هاي شناخته شده ياران «مختار» بود. [17] .

پس از آن در رديف ياران «مصعب بن زبير» قرار گرفت، سپس به عبدالملك مروان روي آورد و سرانجام گويي توبه كرد و از ياران امامان نور شد و راه درستكاري و رستگاري را، راه و رسم خود ساخت.

9- ابوخالد كابلي

از او، نيايش شورانگيز سالار شايستگان در بامداد عاشورا روايت شده است. [18] .

در بيوگرافي او آمده است كه وي از ستم «حجاج» گريخت و در مكه نهان شد و نجات يافت در برهه اي از زندگي خويش با عقيده به امامت «محمد بن حنفيه» به او خدمت كرد، آنگاه به چهارمين امام نور روي آورد [19] و از ياران آن حضرت گرديد و روزگاري به آن بزرگوار خدمت نمود [20] به همين جهت او را از ياران حضرت سجاد عليه السلام شمرده اند.

به نظر مي رسد او از دوستداران خاندان وحي و رسالت بود كه با مختار بر ضد ستم


بپا خاست و به همين جهت هم او را از دوستان محمد حنفيه شمرده اند.

مرحوم شيخ او را در رديف ياران امام سجاد عليه السلام شمرده است. [21] .

10- عقبة بن بشير

نامبرده از پنجمين امام نور حضرت باقر عليه السلام، شهادت كودك شيرخوار حسين عليه السلام را روايت مي كند.

«كشي»، رجال شناس نامي ضمن آوردن نام او مي گويد: وي از امام باقر اجازه خواست تا از سوي حكومت وقت سخنگو و كارگزار قبيله ي خود باشد، اما آن حضرت به او اجازه نداد و در همانجا هم جريان شهادت كودك شيرخوار را از او روايت مي كند.

شيخ، در «رجال» خود او را در رديف ياران امام چهارم و پنجم برشمرده، و در تاريخ طبري در مورد ياران مختار مرثيه اي از او موجود است كه بوسيله آن براي آنان مرثيه سرايي نموده است. [22] .

11- قدامة بن سعيد

نامبرده از نياي خويش جريان حركت «محمد بن اشعث» براي پيكار با مسلم، اسارت آن حضرت پس از پيكاري سخت [23] ، آب خواستن او بر درب استانداري و آب دادن به او را روايت مي كند. [24] .


او را از ياران امام صادق عليه السلام شمرده اند. [25] .

12- حارث بن كعب

نامبرده از عقبه ابن سمعان، و او نيز از امام سجاد عليه السلام و فاطمه دخت فرزانه اميرمؤمنان برخي از رويدادها را روايت مي كند، او نخست از ياران «مختار» بود آنگاه به مدينه و به پيشگاه چهارمين امام نور شرفياب شد و در رديف ياران او قرار گرفت [26] و آنجا بود كه برخي از رويدادها را از سالارش شنيد و روايت نمود.

13- حارث بن حصيره

او برخي رويدادها را از «عبدالله بن شريك»، و او نيز از امام چهارم روايت مي كند. «حارث» را در رديف ياران دو امام نور، حضرت سجاد و امام باقر عليه السلام شمرده اند. [27] .

14- ابوحمزه ي ثمالي

او جريان اسارت خاندان رسالت و رويدادهاي شام را از «عبدالله ثمالي»، و او نيز از «قاسم بن بخيت»، روايت مي كند.

يكي از رجال شناسان ضمن آوردن نام او از هشتمين امام نور آورده است كه فرمود: ابوحمزه در روزگار خودش بسان لقمان حكيم در عصر خويش بود [28] چرا كه افتخار شرفيابي و بهره وري از چهار تن از امامان نور، از چهارمين تا هفتمين آنان را داشت.


و نيز آورده اند كه «عامر بن عبدالله» از امام صادق عليه السلام در مورد مسكرات پرسيد، كه آن حضرت پاسخ داد: «كل مسكر حرام.» هر مست كننده اي حرام است. آنگاه فرمود: اما «ابوحمزه» گويي برخي از آنها را مي نوشد. هنگامي كه اين خبر به گوش «ابوحمزه» رسيد توبه كرد و از ژرفاي جان گفت: «استغفر الله منه الان و اتوب اليه.»

و نيز آورده اند كه «ابوبصير» به حضور امام صادق عليه السلام شرفياب گرديد كه آن حضرت حال «ابوحمزه» را پرسيد.

پاسخ داد: سرورم وقتي من آمدم بيمار بود.

امام فرمود: هنگامي كه بازگشتي درود ما را بر او برسان و به او بگو كه در كدامين ماه و كدامين روز جهان را بدرود خواهد گفت. [29] .

و نيز آورده اند كه «ابوحمزه ثمالي» و «زراره» و «محمد بن مسلم»، هر سه، يكسال پس از رحلت جانسوز ششمين امام نور جهان را بدرود گفتند. [30] .

و ديگر رجال شناسان نيز او را چهره اي از چهره هاي مورد اعتماد و درستكار و از ياران شايسته كردار چهار امام گرانمايه؛ حضرت سجاد، باقر، صادق، كاظم - كه درود خداي بر همگي آنان باد - برشمرده اند.

آنچه در اين ليست آمد، نام برخي از امامان نور و برخي از ياران آنان است كه در اسناد كتاب «ابومخنف» آمده است.

در اين بحث «ابومخنف» برخي از رويدادها همچون: تاريخ حركت امام حسين عليه السلام از مدينه به سوي مكه، مدت اقامت آن حضرت در كنار كهن ترين معبد توحيد و تاريخ حركت از آنجا را از كساني همانند: «عون بن ابي جحيفه كوفي» متوفي 116 ه.ق نقل مي كند كه نه شاهد رويدادها بوده اند و نه روايتگر آنها، بلكه تنها تاريخ نگار بوده اند. و ابومخنف نيز آنان را به چشم تاريخ نگار نگريسته و از آنان


نقل كرده است.

به سرآغاز كتاب به همين اندازه بسنده كرده، به خدا اميد مي بنديم كه ما را در راه خشنودي خود و خدمت در آستان سمبل و پيشواي ستم ستيزان و سرور آزادي خواهان گيتي و سالار شهيدان، حضرت حسين عليه السلام توفيق ارزاني دارد.

و آخر دعوانا أن الحمدلله رب العالمين.



پاورقي

[1] تاريخ طبري ج 5، ص 387.

[2] تاريخ طبري ج 5، ص 420 - 418.

[3] تاريخ طبري ج 5، ص 448.

[4] تاريخ طبري ج 5، ص 453.

[5] تاريخ طبري ج 5، ص 397.

[6] رجال نجاشي ص 205.

[7] رجال طوسي ص 128.

[8] التنقيح ج 2، ص 330 و تهذيب التهذيب، ج 8، ص 36.

[9] تاريخ طبري ج 5، ص 461.

[10] تاريخ طبري ج 5، ص 385.

[11] الخلاصه، ص 193 و ميزان الاعتدال ج 2، ص 139.

[12] تاريخ طبري ج 5، ص 394.

[13] تاريخ طبري ج 5، ص 440.

[14] الخلاصه ص 150.

[15] تاريخ طبري، ج 5، ص 415 - 416.

[16] رجال کشي، ص 10.

[17] تاريخ طبري، ج 6، ص 15 و 49 و 104 و 161.

[18] تاريخ طبري ج 5، ص 423.

[19] رجال کشي، ص 124.

[20] رجال کشي، ص 121.

[21] رجال طوسي، ص 100.

[22] تاريخ طبري، ج 6، ص 116.

[23] تاريخ طبري، ج 5، ص 373.

[24] تاريخ طبري، ج 5، ص 375.

[25] رجال شيخ، ص 275.

[26] رجال طوسي، ص 87، چاپ نجف.

[27] رجال طوسي، ص 39 و 118.

[28] رجال کشي، ص 203.

[29] رجال کشي، ص 201.

[30] رجال کشي، ص 202.