بازگشت

ياران حسين چند نفر بودند؟


راهي براي دستيابي به تعداد حقيقي اصحاب حسين (سلام بر او باد) براي ما وجود ندارد، چه تعداد آنها كه به شهادت رسيدند و چه كساني كه شهادت نصيبشان نشد. و اين به خاطر آن است كه مستندات و مدارك مستقيم، براي دستيابي به اين مسأله، روايتهاي شاهدان عيني حادثه است كه در شمارش و بيان تعداد ياران امام مختلف مي باشند. و اين گزارشهاي عيني، طبيعتا بر مبناي شمارش و آمارگيري نبوده بلكه به اقتضاي حالت طبيعي كه در چنين مواردي وجود دارد، تنها بر مشاهده ي عيني و حدس بنا شده است. و از اينجاست كه هيچ يك از آن گزارشها سخني از تعداد نهايي و حتمي همراهان امام به ميان نمي آورند و تنها از عدد تقريبي سخن مي گويند.

مي توان چنين فرض كرد كه تعداد تعيين شده ي ياران امام، در گزارشهاي گوناگون كه - با تقريب و حدس بيان شده - با تعداد حقيقي ياران امام، چندان تفاوت زيادي نخواهد داشت.

حال گزارشهاي اصلي را در موضوع مورد بحث مورد تحليل و گفتگو قرار مي دهيم.

چهار گزارش درباره ي شركت كنندگان در نبرد، چه وابستگان به بني هاشم، و چه غير آنها، در دسترس ما قرار دارد:


گزارش نخست:

نخستين گزارش، گزارش مسعودي مي باشد: «هنگامي كه حسين (ع) به قادسيه رسيد، حر بن يزيد تميمي با او برخورد كرد... و حسين (ع) در ميان پانصد سوار و حدود يكصد پياده، از خاندان و همراهانش به سوي كربلا روانه شد...» [1] .

مسعودي مستند خويش را در اين گزارش ذكر نمي كند و با آنكه مسعودي در نگارش تاريخش به توجه و دقت معروف است، ولي با اين وجود ما نمي توانيم عدد ذكر شده در اين گزارش را به عنوان تعداد واقعي همراهان حسين كه با او به خاك كربلا قدم گذاشتند مورد قبول قرار دهيم.

اين گزارش از اين جهت با همه ي گزارشهاي معروفي كه ما مستندات و مدارك آنها را مي شناسيم مخالفت دارد، اما هيچ امتيازي نسبت به گزارشهاي ديگر در آن يافته نمي شود تا بتوان آن را مناسبتر از آنها تشخيص داده و مورد قبول قرار داد. باز هم اگر اين گزارش را از محدوده ي جغرافيايي اش خارج كنيم و از نظر زماني، به كمي قبل از برخورد حسين (ع) و حر، برگردانيم، و چنين تعبير كنيم كه گزارش مذكور تعداد افرادي را بيان مي كند كه قبل از اعلان قتل مسلم بن عقيل و عبدالله بن بقطر و هاني بن عروة، بوده اند امكان صحت اين گزارش بسيار بعيد بنظر مي رسد، اما بعد از آن، به تأكيد مي توان بيان داشت كه تعداد همراهان حسين (ع) به مقداري كه در گزارش مسعودي ذكر شده نبوده است.

گزارش دوم:

گزارش دوم روايت «عمار دهني» از ابوجعفر (محمد بن علي بن حسين، امام باقر (ع)) مي باشد. در اين گزارش آمده است: «... هنگامي كه فاصله امام و محل قادسيه سه «ميل» بود، حر بن يزيد تميمي، با او ملاقات كرد... وقتي امام اين وضع را ديد به سوي كربلا روانه شد... در آنجا فرود آمد و چادرها را برپا داشت،


همراهانش چهل و پنج سوار و يكصد پياده بودند.» [2] .

«ابن نماي حلي» نيز اين تعداد را در گزارش خويش آورده ولي گزارش او، با گزارش عمار دهني، اختلاف زماني دارد. روايت عمار تعداد همراهان حسين (ع) را در وقت رسيدن به كربلا و منزل كردن در آنجا، نسبت مي دهد كه امام و همراهان در روز دوم ماه محرم به آنجا رسيدند [3] . ولي «ابن نما» زمان گزارش خويش را به روز دهم محرم «هنگام آماده سازي سپاه» بيان مي كند و مي گويد:

«... حسين (ع) ياران خويش را آماده نمود و آنها چهل و پنج سوار و يكصد مرد پياده بودند.» [4] .

ابن طاووس هم با بيان استناد اين گزارش آن را به امام باقر(ع) نسبت مي دهد. [5] .

بايد بگوييم كه «ابن نما» - همچون ابن طاووس - به گزارش عمار دهني استناد كرده و منبع ديگري غير از آن در دست نداشته، و اختلاف اين دو (ابن نما و ابن طاووس) در گزارش عمار، در تعيين زمان دقيق گزارش، ناشي از عدم دقت در خواندن روايت بوده باشد.

«عمار دهني» گزارش خويش را از موثق ترين و مورد اعتمادترين منابع، يعني امام باقر (ع)، تلقي كرده است و فرض آن است كه او شكل زنده و دقيقي از آنچه اتفاق افتاده تلقي نموده، و به قول خودش گزارش را اينگونه دريافت داشته: «امام باقر (ع) به گونه اي از مقتل حسين (ع) براي من سخن گفت درست مثل اينكه آنجا حاضر بودم.»

و به همين سبب آنچه كه باعث شگفتي مي شود اين است كه در گزارش او تحريفي انكارگونه از وقايع تاريخ را مي يابيم كه از جهاتي، مخالف برخي از حقايق مهم هستند كه به صحنه ي نبرد كربلا مربوط است، و همچنانكه پيش از اين، بيان كرديم، اين نوع تحريف حقايق را ناشي از بازي گزارشگران و راويان با اسناد


تاريخي و از جمله اين گزارش مي دانيم.

ولي وجود اين گزارشهاي مخالف حقيقت، در بدايت امر، مانع از قبول عدد ذكر شده در گزارش فوق نمي شود.

و ملاحظه مي كنيم كه گزارش عمار از نظر زمان و مكان، با گزارش مسعودي كه قبلا مطرح كرديم همانند است.

گزارش سوم:

حصين بن عبدالرحمن از قول سعد بن عبيده نقل مي كند كه گفت:

«شيوخي از اهل كوفه بر روي يك بلندي ايستاده بودند و مي گريستند و مي گفتند: خدايا ياري خويش را بفرست، گفتم: اي دشمنان خدا، آيا پايين نمي آييد تا ياريش كنيد!».

و در ادامه ي گزارش مي گويد: «حسين (ع) رو كرد و با فرستادگان ابن زياد سخن گفت - و من به او نگاه مي كردم. لباسي از پارچه ي كتاني راه راه، بر تنش بود - بعد از اينكه با آنان سخن گفت، به سوي سپاه خويش بازگشت. مردي از قبيله ي بني تميم كه «عمر طهوي» نام داشت به سوي امام تيراندازي كرد. تير را در بين دو شانه اش، كه از لباسش آويزان شده بود نگاه مي كردم.

سپاه حسين را ديدم، آنها نزديك به يكصد مرد بودند. در بين آنها پنج مرد از فرزندان علي بن ابيطالب (سلام بر او باد) و شانزده نفر از بني هاشم، و مردي از «بني سليم» و مردي از «بني كنانه» كه هم پيمان آنان بودند و پسر عمر بن زياد را ديدم.» [6] .

اين گزارش از شاهدي عيني، يعني (سعد بن عبيده) نقل شده است. آنگونه كه بنظر مي رسد او از همراهان عمر بن سعد بوده و شخص نزديكي به او به حساب مي آمده است.

و هم او در گزارشي ديگر مي گويد:

«ما، همراه عمر بن سعد، در آب شنا مي كرديم.» [7] .

ولي در گزارش گذشته كه موضوع مورد بحث ما نيز همان است ملاحظه


مي شود كه در وجود «سعد بن عبيده» حالتي عاطفي و همبستگي نسبت به امام حسين (ع) و انقلاب وجود دارد: «... گفتم اي دشمنان خدا آيا پايين نمي آييد تا ياريش كنيد...» [8] .

عدد ذكر شده در گزارش تقريبا با گزارش اكثر مورخان متفق و يگانه است. در گزارش خوارزمي كه قبلا به آن اشاره كرديم، تعداد كساني كه همراه حسين (ع) از مكه خارج شدند، هشتاد و دو نفر مرد ذكر شده است. خوارزمي اين گزارش را در بيان حوادث روز دهم محرم نيز با لفظ ضعيف: «قيل: گفته شده» تكرار مي نمايد. [9] . در منابع ديگر نيز اين عدد ذكر گرديده ولي ما مستقيما به آنها آگاهي نيافتيم.

اين گزارش، از حيث مكان و زمان، موضع امام را در روز دهم محرم، پيش از نبرد، ترسيم مي كند، و شايد هم صحنه هاي بعد از شروع اوليه جنگ را مجسم مي كند. (مثلا بعد از حمله ي نخستين).

دو موضوع مطرح شده در اين گزارش، در گزارشهاي ديگر نيامده است و در هيچ يك از گزارشهايي كه درباره ي سخنان امام با سپاه اموي نقل شده، اشاره اي به اين دو موضوع نشده است.

نخست: تيراندازي «عمر طهوي» به سوي امام: كه در گزارش نقل شده بعد از آنكه امام از سخنش فارغ شد و به سوي ميدان بازگشت، او تيري به سويش پرتاب كرد.

دوم: موضوع «كساني كه مي گريستند و دعا مي كردند».

گزارش چهارم:

گزارش ابومخنف است كه از قول ضحاك بن عبدالله مشرقي، نقل مي كند كه


گفت: «... چون عمر بن سعد نماز صبح را به جاي آورد... و آن روز، روز عاشورا بود، به همراهي مردمي كه با او بودند بيرون رفت... حسين (ع) نيز همراهانش را بسيج كرد و با آنان نماز صبح را به جاي آورد، سي و دو نفر سواره و چهل نفر پياده همراه او بودند.» [10] .

ابومخنف از نظر دقت و درستي گزارشهاي تاريخي كه نقل مي كند، شهرت خوبي دارد. او اين گزارش را با يك واسطه از قول يكي از ياران حسين (ع) كه در جنگ شركت داشته و تا هنگامي كه تنها دو مرد از همراهان حسين باقي مي مانند او هنوز در صحنه بوده است نقل مي كند. و بزودي اين گزارشگر را معرفي خواهيم كرد. نام او ضحاك بن عبدالله مشرقي است، او به گونه اي جدي، مردي قاطع، اهل عمل و بسيار دقيق بود و هنگامي كه حسين (ع) از او ياري خواست او به حسين جواب مثبت داد به شرط آنكه زماني كه پيكار او فايده اي در دفاع از امام نداشت، اجازه داشته باشد تا صحنه را ترك كند و از مبارزه دست بكشد. امام شرط او را پذيرفت و ضحاك با صداقت در ميدان مبارزه شركت كرد. ملاحظه ي اين مسأله، اعتماد به دقت او را برمي انگيزد.

و اين گزارش، از نظر عدد و زمان و مكان، با گزارشهاي مورخان ديگري كه معاصر طبري بوده اند، يا كساني كه قبل از او اخباري را نوشته اند متفق است.

ابوحنيفه ي دينوري يكي از آنهاست كه گفته است: «... و باز حسين (سلام بر او باد) همراهانش را بسيج و آماده كرد، و آنها سي و دو نفر سواره و چهل نفر پياده بودند.» [11] .

دينوري در گزارش خويش به منابع ديگري غير از منبع خبر ابومخنف استناد مي كند.

يعقوبي يكي ديگر از اين مورخان است كه مي گويد: «... و حسين در ميان شصت و دو يا هفتاد و دو مرد از خاندان و يارانش بود.» [12] .

تعدادي گزارش ديگر را نيز، نويسندگان متأخر ذكر كرده اند كه با عدد


فوق الذكر توافق دارند. مهمترين اين گزارشها از ديدگاه ما گزارش خوارزمي مي باشد كه گفته است: «چون حسين (عليه السلام) شب را به صبح آورد، يارانش را بسيج كرد و سي و دو نفر سواره و چهل نفر پياده همراه او بودند.» [13] .

شيخ مفيد يكي ديگر از نويسندگان متأخر اين گزارش را با همين تعداد ذكر كرده است. [14] .

اينها گزارشهاي اساسي و اوليه درباره ي موضوع مورد بررسي ما مي باشند. قبل از آنكه عدد خاصي از «تعداد ياران» امام را كه مورد نظر ما مي باشد در بحثي كه پيش روي داريم يادآوري كنيم، درمي يابيم كه تعداد همراهان حسين (ع)، در تمامي مراحل ثابت نبوده است، روزي كه امام از مكه بيرون مي رود تا بعد از ظهر روز دهم ماه محرم در كربلا، عدد همراهان در تغيير بوده، هنگام بيرون آمدن از مكه تعداد ياران امام با عددي كه «خوارزمي» يادآوري كرد (يعني هشتاد و دو نفر مرد) شروع مي شود و سپس تعداد زيادي در راه به آنان ملحق مي شوند و باز دوباره تعداد ياران امام كاهش مي يابد تا آنكه به تعداد اول بازمي گردد و چه بسا كه كمي هم از عدد اوليه كاسته مي شود، و قبل از درگيري و جنگ در نتيجه ي آمدن برخي (انصار)، به نسبت كمي بر آن تعداد افزوده مي گردد و در روحيه ي برخي از سپاهيان، لشكر اموي نيز، دگرگونيهايي پديد آمده و آنها را به سوي لشكريان حسين كشاند.

و نظر خاص ما درباره ي تعداد ياران حسين (ع)، بنابر نتيجه اي كه بررسي به آن منجر مي شود، اين است كه همراهان حسين يعني همگي آنها كه همراه او در كربلا شهادت را پذيرفتند، چه از اعراب و چه از موالي، حدود يكصد مرد يا نزديك به يكصد مرد بوده اند و شايد نيز - بنابر قرائني بتوان گفت كه - كمي افزون از يكصد تن بوده اند. [15] .


ما نمي توانيم عدد معين و مشخصي را تعيين كنيم و آن هم به خاطر اشتباهاتي است كه از نگارش غير صحيح اسامي و گاه از عدم دقت گزارشگراني كه حوادث و اسامي شخصيتهاي شركت كننده در واقعه ي كربلا را نقل كرده اند ناشي مي شود. ولي بايد اذعان داشت كه نسبت اشتباه فرض شده قطعا چندان بزرگ نيست.

و اين نتيجه اي كه ما گرفتيم تا حد زيادي با گزارشهايي كه حوادث اولين حمله را در كربلا، ترسيم كرده اند توافق دارد.

خوارزمي در گزارش خويش از ابومخنف مي گويد:

«در نتيجه ي يورش ناگهاني سپاه دشمن و تيراندازي آنها به سوي ياران امام، تعداد همراهان امام حسين (ع) كم شد و فقط كساني از آنها باقي ماندند كه در صحنه ي نبرد از آنان نام برده اند. در اين يورش متجاوز از پنجاه مرد از ياران امام كشته شدند.» [16] .

ابن شهر آشوب اسامي شهيداني را كه نام مي برد، تعداد آنها به چهل مرد مي رسد. [17] .

اگر به اين مسأله توجه كنيم كه تعداد كساني كه در صحنه هاي مبارزات بعدي نام آنها ذكر شده است در حدود چهل تن بوده اند به نتيجه اي كه ذكر كرديم نزديك شده ايم.

شايسته است كه گفته شود تفاوت در گزارشها امري مقبول و طبيعي است،


چرا كه راويان و گزارشگران در تمامي گزارشهاي خويش كه درباره ي تعداد همراهان حسين (ع) داده اند از شيوه ي شمارش دقيق و يك به يك، پيروي نكرده اند و تنها از روش تخميني كه مستند به مشاهده است استفاده كرده اند. و باز شايسته ي بيان است كه تعداد اين نيروي كوچك امام در نتيجه ي وجود بعضي عناصر (خصوصا موالي) دچار دگرگوني بوده چرا كه اين عناصر در موقعيتهاي خاص گاه ظاهر مي شوند و زماني پنهان مي گشتند.

اگر در شمارش خويش اين امور را در نظر بگيريم مشاهده خواهيم كرد كه نتيجه اي كه اين بحث در برگرفته (بحثي كه درباره ي تعداد اصحاب حسين (ع) كه از غير بني هاشم بوده اند خواهيم داشت و در اين مورد سخن خواهيم گفت) براساس دقت و درستي طرح شده است.

و در آخر، قبل از پرداختن به اعتماد كامل به گزارشهاي اساسي، توجه داشته باشيم كه هم اكنون ما - در بحثمان - وارد مرحله ي تكاملي شده ايم و آن اين است كه به گمان قوي، تمامي كساني كه از آنها با عنوان شاهدان عيني، در گزارشها نام برده شده شهيد شده اند.

هنگامي كه شاهدان عيني در گزارشها از حالتي نام مي برند كه در طي آن به سوي كمال مي شتابند، پس بايد اين شاهدان عيني در زمان گزارش، زنده بوده باشند.

و نيز اين مسأله هست كه طبق آنچه كه در برخي گزارشها آمده گروهي از اين شاهدان عيني به شهادت نائل نشده اند.

اگر گزارش مسعودي را درباره ي تعداد ياران امام، بنابر آنچه كه در طي بيان آن ذكر كرديم، دور از حقيقت بشماريم، سه گزارش ديگر باقي مي ماند. اين سه گزارش همگي مستند به گزارش شاهدان عيني است كه در صحنه ي نبرد بوده اند و در اين رابطه مشتركند. ولي در شمارش تعداد (ياران) حسين (ع) متفاوت هستند. تفاوت بين گزارش ابومخنف و بين گزارش عمار دهني، تقريبا به نصف (پنجاه درصد) مي رسد. و تفاوت بين گزارش عمار و گزارش «حصين» تقريبا به يك سوم تعداد ذكر شده مي رسد.

با اين وجود به دو اعتبار مي توانيم سه گزارش مذكور را قبول كنيم:


نخست: آنكه موقعيت ذهني و عاطفي گزارشگران نسبت به انقلاب هر چه كه باشد، ما بسيار بعيد و دور از ذهن مي دانيم كه درباره ي تعداد ياران امام، دروغ پردازي شده باشد.

دوم: آنكه اين گزارشها رقم ياران امام را در موقعيت واحد و زمان واحدي بيان نمي كنند و اگر ما بخواهيم موقعيت واحدي را براي همه آنها درنظر بگيريم در اين صورت تعداد ذكر شده در هر يك از گزارشها رقم گزارش ديگر را نفي مي كند و با اين وصف مي توان گفت كه اختلاف موجود حاكي از موقعيت اين مسأله است كه شمارش ياران امام در دو يا سه زمان و موقعيت جداگانه انجام گرفته است.

گزارش «عمار دهني» كه آن را از قول امام باقر (ع) نقل مي نمايد، زمان و مكان گزارش را، روز دوم ماه محرم هنگام فرود آمدن در كربلا منعكس مي كند. بين اين تاريخ و تاريخي كه در گزارشهاي «حصين» و «ابومخنف» يادآوري شده، نه روز فاصله است و بايد يادآور شد كه در اين فاصله زماني دگرگونيهايي در تعداد همراهان حسين (ع) بوجود مي آيد. برخي از مردان موجود در اردوگاه حسين (ع)، از متابعت ياران امام شانه خالي مي كنند، عده اي نيز در اين فاصله به ياران امام ملحق مي گردند، تعدادي هم با پيامها و نامه هايي از سوي امام به بصره و ديگر شهرها، رفتند.

اين گزارش «عمار دهني» تعداد تمامي مرداني را كه در اين روز همراه امام بوده اند بيان مي كند، اردوگاه حسين (ع) شامل: موالي و اعراب وابسته به خاندان بني هاشم و كساني كه به بني هاشم وابسته نبوده اند و علاوه بر اينها شامل خدمتگزاراني چون رقيق و غير او كه همراه بوده اند ولي جزو مبارزان بشمار نيامده اند - و موضوع بحث ما همينها هستند - و طبيعت اقتضا مي كند كه تعدادي از اين افراد در اين جا باشند.

ما اين موضوع را نيز با تأكيد هر چه بيشتر يادآوري مي كنيم كه امكان وجود اشتباه - البته محدود - در شمارشها وجود دارد كه آنهم در نتيجه ي استناد گزارش به مشاهده ي شاهد عيني مي باشد كه بر شمارش دقيق متكي نبوده و تنها به رؤيت كلي تكيه داشته است.


گزارش «حصين بن عبدالرحمان»، موقعيت روز دهم محرم را قبل از برپايي جنگ نشان مي دهد و از تعداد جنگجويان و مبارزان سخن مي گويد، چه آنها كه هاشمي بوده اند، و چه آنها كه عرب بوده اند و چه موالي. يعني عناصر خدمتگزار خارج از تصويري هستند كه اين گزارش آن را منعكس مي كند.

با وجود اين فكر مي كنيم كه آنها بايد كمي بيش از يكصد نفر بوده باشند. و نزديك به يكصد نفر كه گزارش مي گويد، نيستند.

بنابر شواهدي كه در گزارش مي توان تصور كرد ما اين گزارش را حمل مي كنيم بر امكان انعكاس و تصوير موقعيت و وضعيت صحنه، پيش از آنكه حسين (ع) همراهان و خاندان خويش را براي نظم در جهتهاي راست و چپ و در ميان يا قلب سپاه بسيج كند و در چنين وضعي برخي از مردان هميشه از ديد و نگرش گزارشگر دور بوده اند چرا كه گزارش مستند به ديدن با چشم و مشاهده است و هيچ استنادي به شمارش و سرشماري تك تك افراد ندارد. چنانكه تأكيد خواهيم كرد گروهي از جوانان بني هاشم كه در حوادث بعدي آن روز شهيد مي شوند و در زمان بيان اين گزارش - كه ظاهرا صبح روز عاشورا است - به خاطر كوچكي سنشان در صحنه مشخص نيستند.

گزارش ابومخنف و گزارشهايي كه با آن توافق دارند همگي با صراحت و روشني، موقعيت را زمان بعد از فرمان بسيج امام، نشان مي دهند. و بر طبق محاسبه ي ما تعداد مندرج در گزارش ابومخنف رقم همراهان عرب غير هاشمي امام را طرح مي كند كه شامل بني هاشم و موالي و خدمتكاران حاضر در آن جمع نمي شود.

و نكته اي را در تأييد اين نظر ابن مخنف از متن تاريخ مسعودي مي آوريم. او مي گويد:

«... چهار تن از انصار همراه امام حسين (ع)، كشته شدند و باقي كشته شدگان، اصحاب او بودند كه وابسته به اقوام گوناگون عرب بودند - تعداد آنها قبلا ذكر شده.» [18] .

و مسعودي قبلا در مورد تعداد كساني كه همراه حسين كشته شدند چنين گفته بود: «تمامي كساني كه همراه حسين (ع) در روز عاشورا در كربلا كشته شدند


هشتاد و هفت نفر بودند و يكي از آنها پسرش علي بن حسين (اكبر) است.» [19] .

اين عده به ناچار نبايد شامل موالي باشد، او در مورد غير انصار مي گويد كه «از ديگر اقوام عرب» بودند و ما مي دانيم كه همراه حسين تعداد بسياري از موالي به شهادت رسيدند كه آنها را بخاطر ارزشهاي نژادپرستانه اي كه در آن زمان، با درجات گوناگون شدت و ضعف، بين مردم، حاكم بوده و به نوع تعقل آنها وابستگي داشته [20] جزء شهيدان به حساب نياورده اند.

اگر ما تعداد هاشميان را از عددي كه مسعودي براي كشته شدگان ذكر كرد كم كنيم عددي از آنها باقي مي ماند كه به عدد ياد شده در گزارش ابومخنف نزديك مي باشد و ما بيان مي داريم كه اين عدد شهيدان بني هاشم و موالي را در برنمي گيرد. و ثبوت اين امر با فرض نسبت خطايي است كه در شمارش بوده و ناشي از تكيه اي مي باشد كه گزارشگران بر مشاهده داشته اند گرچه رقم مربوط به نسبت فرض شده به دو اعتبار بسيار اندك مي باشد:


نخست: آنكه گزارشگر كه ضحاك بن عبدالله مشرقي مي باشد يكي از همراهان حسين (ع) است او در موقعيتي قرار داشته كه مي توانسته با دستيابي به هر نقطه از سپاه، دقت لازم را در شمارش تعداد همراهان امام داشته باشد.

دوم: اين سرشماري موقعيت و حالت بسيج و آماده سازي و حالت آمادگي در تعداد محدودي از افراد را منعكس مي كند و در اين صورت، توان بيشتري را در سرشماري به گزارشگر مي دهد.

رقم ذكر شده در اين گزارش مشتمل بر هفتاد و دو نفر سواره مي باشد و رقمي كه ما از اين بررسي و بحث بدست آورديم كمي بيشتر يا كمتر از يكصد نفر مي باشد. اگر از عدد مذكور بيست تن از موالي را خارج كنيم: (ده نفر از موالي حسين (ع) و دو تن از موالي علي (ع) و هشت تن ديگر را) هفتاد و هشت تن از اعراب غير هاشمي باقي مي مانند و اين قبل از دگرگوني دروني حر بن يزيد رياحي مي باشد. و بنابراين نسبت خطا در نتيجه اي كه ما به آن رسيديم يا آنچه كه در گزارش ابومخنف آمده بسيار محدود مي باشد و اين تفاوت در چنين حالتهايي بسيار عادي است.

درباره ي تعداد اصحاب حسين (ع) مسائلي چند باقي مي ماند.

يكي از اين مسائل مطلبي است كه از گزارش سيد بن طاووس در مقتل خويش (اللهوف علي قتلي الطفوف) نقل كرده ناشي مي شود و آن اين است:

«... امام حسين (ع) و اصحابش آن شب را (شب دهم محرم) در حالي گذراندند كه انعكاس صدايشان همچون صداي زنبوران عسل در فضا مي پيچيد و در حال ركوع و سجده و قيام و قعود به عبادت مشغول بودند. در آن شب تعداد سي و دو نفر از مردان سپاه عمر بن سعد به آنان ملحق شدند.» [21] .


ما در صحت اين گزارش به ديده ي شك و ترديد مي نگريم، (به دو دليل):

نخست آنكه حادثه اي اين چنين بايد نظر گزارشگران ديگر را نيز جلب كند، چرا كه اين چنين حادثه اي تأثير بسيار زيادي در وضعيت موضوع مورد بررسي و بحث ما، دارد. و براي همين گزارشگران ديگر نيز به ناچار بايد آن را نقل مي كردند. عدم نقل اين گزارش از سوي گزارشگران مباشر و كنجكاو و دقيق ديگر شك ما را در صحت و درستي اين گزارش برمي انگيزد.

دوم: تعداد سي و دو نفر نسبت به همراهان كم و محدود حسين (ع) جدا عدد بزرگي است و به همين دليل وجود چنين نيرويي لزوما بايد تأثير قابل ملاحظه اي را در ميان نيروي كوچكي كه در صبح روز دهم محرم همراه امام بودند جلوه گر مي ساخته - با توجه به اينكه آنها بعد از ظهر روز نهم به لشكرگاه حسين (ع) ملحق شدند.

ما هيچ اثري از اين تعداد در رقمهايي كه گزارشگران نقل كرده اند نيافتيم و بنابر همين دو دليل ما اين گزارش را از دايره ي بحث خويش در مورد تعداد همراهان امام حسين (ع) خارج مي كنيم. و ترجيح مي دهيم گزارش را آنگونه كه تاكنون تعبير كرده اند تلقي كنيم و در صورت پذيرش صحت و صدق اين روايت بايد بگوييم كه گزارش قصد بيان اين مطلب را ندارد كه - سي و دو نفر به سپاهيان امام حسين (ع) پيوسته و همراه او جنگيدند بلكه گزارش مذكور قصد بيان اين مسأله را دارد كه آنان در نتيجه ي كشمكش و جدال شديد دروني بين فرياد وجداني خويش كه آنها را به پيوستن به حسين (ع) و جنگ همراه او، دعوتشان مي كرد و بين واقعيت وجوديشان كه آنها را به كناره گيري از صحنه و چسبيدن به زندگي امن و راحت، در سايه ي حاكميت موجود، فرامي خواند قرار داشتند. و آنان خويشتن را از صحنه ي نبرد، كنار گذاشتند و از سپاه حكمت (قدرت حاكمه) كناره گيري كردند ولي به انقلابيون نيز نپيوستند.

بنظر مي رسد كه حوادث بسياري با حالتهاي فوق، اتفاق افتاده است كه از


آن ميان وضعيت «مسروق بن وائل حضرمي» است كسي كه نخست در نظر داشت با «زدن سر حسين (ع)»، مقام و موقعيتي نزد عبيدالله بن زياد پيدا كند ولي به هنگام مشاهده ي حادثه اي كه براي «ابن حوزه» بر اثر نفرين امام حسين (ع) اتفاق افتاد از تصميم خويش منصرف شد و از جنگ دست كشيد و سپاه را ترك كرد. و به گزارشگر داستان خويش گفت: «چيزي از اين خاندان ديده ام كه هرگز با آنان نخواهم جنگيد.» [22] .

و شايد كه اين مردان، (در صورت صحت و درستي گزارش) همان مردان سست اراده اي باشند كه «حصين بن عبدالرحمان» در مورد آنان گفت كه: «بر بلنديي ايستاده بودند و مي گريستند و مي گفتند: (خدايا ياري خويش را بفرست).»

و از مسائل ديگري كه به تعداد همراهان حسين (ع) مربوط است مسأله ي تعداد «سرهاي بريده شده» است:

در رابطه با تعداد سرهايي كه بعد از تمام شدن جنگ بريده و به كوفه و از آنجا نيز به شام فرستاده شده اند گزارشها همگي عدد تقريبا ثابتي را نشان مي دهند، اين رقم بين هفتاد تا هفتاد و پنج سر بريده شده، در نوسان است.

ابومخنف در گزارش خويش از حوادثي كه بعد از بريده شدن سر حسين عليه السلام، از قرة بن قيس تميمي كه شاهد عيني و جزو سپاه اموي بوده گزارش مي كند كه: «... و سرهاي بقيه افراد نيز بريده گشت و سپس با هفتاد و دو سر بريده شده، براه افتادند.» [23] .

و دينوري مي گويد: «... و سرهاي بريده شده كه هفتاد و دو سر بود و بر روي نيزه ها حمل شدند.» [24] .

شيخ مفيد مي گويد:


«... عمر بن سعد در همان روز كه روز عاشورا بود، سر بريده ي حسين (ع) را همراه خولي بن يزيد اصبحي و حميد بن مسلم، به حضور عبيدالله بن زياد فرستاد و دستور داد كه سرهاي بقيه ي همراهان حسين و خاندان او قطع شود كه، تعداد آنها هفتاد و دو سر بود.» [25] .

مجلسي در بحارالانوار از محمد بن ابي طالب موسوي روايت كرده:

«... تعداد سرهاي بريده ي همراهان و خاندان حسين (ع) هفتاد و هشت سر بود.» [26] .

اينها گزارشهايي بود در رابطه با قطع سرهاي شهيدان و گزارشهايي نيز مربوط به توزيع و پخش سرها در ميان قبايل وجود دارد، از جمله ابومخنف گزارش مي كند:

«... قبيله ي «كنده» با سيزده سر بريده به فرماندهي «قيس بن اشعث»، و «هوازن» با بيست سر بريده به همراهي و فرماندهي «شمر بن ذي الجوشن»، و «تميم» با هفده سر بريده و «بني اسد» با شش سر بريده و «مذحج» با هفت سر بريده و ديگر سپاهيان نيز با هفت سر بريده آمدند. و رويهم رفته هفتاد و دو سر بريده بود.» [27] .

همچنانكه ملاحظه كرديم ابومخنف در گزارشش كه پيش از اين ذكر گرديد گفته بود: «با هفتاد و دو سر حركت كردند.»

و دينوري گزارش مي كند:

«... و سرهاي بريده شده بر روي نيزه ها حمل شدند، تعداد آنها هفتاد و دو سر بود، كه «هوازن» با بيست و دو سر بريده و «تميم» با هفده سر بريده همراه «حصين بن نمير» و «كنده» با سيزده سر بريده به همراهي «قيس بن اشعث»، و «بني اسد» با شش سر بريده به همراهي «هلال بن اعور» و «ازد» با پنج سر بريده به همراهي «عيهمة بن زهير» و «ثقيف» با دوازده سر بريده به همراهي وليد بن عمرو آمدند.» [28] .


آنچنانكه ملاحظه مي كنيم دينوري مجموع سرهاي بريده شده را هفتاد و دو سر ذكر كرده، با آنكه مجموع سهميه هاي قبايل بر طبق گزارش خودش به هفتاد و پنج سر مي رسد.

محمد بن ابي طالب موسوي گزارش كرده است:

«... قبيله ي «كنده» با سيزده سر بريده به رهبري «قيس بن اشعث»، و «هوازن» با دوازده سر به فرماندهي «شمر» و «بني اسد» با شانزده سر و «مذحج» با هفت سر و ديگر مردمان با سيزده سر بريده بازگشتند.» [29] و مشاهده مي كنيم كه اين گزارش نسبت به گزارشهاي ديگر كمترين رقم درباره ي تعداد سرهاي بريده شده را، شامل است چرا كه مجموع تعداد سرهاي بريده در اين گزارش به شصت و يك سر مي رسد.

گاه گفته مي شود كه تعداد سرهاي بريده شده بر دو مسأله دلالت دارد: اول اينكه تعداد سرهاي بريده شده نشانگر تعداد همراهان امام حسين (ع) مي باشد و دوم آنكه: اين تعداد نشانگر كشته شدگان است. و اگر اين نظر صحيح باشد، نظريه ي ما را در مورد تعداد همراهان امام حسين (ع) نفي مي كند بلكه مي توان گفت همه ي گزارشهاي رسيده در اين باب را نقض مي نمايد ولي آنچه كه معلوم و مشهود است اينكه سرهاي بريده شده، متعلق به بني هاشم و ديگران بوده و بنابراين حتما تعداد همراهان حسين (ع) از غير بني هاشم كمتر از پنجاه مرد، بوده باشد ولي ما در رقم سرهاي بريده شده در اين جهت هيچ نشانه اي نمي يابيم زيرا كه بريدن سرها و انتقال آن به كوفه و شام يك عمل اجرايي انتقام جويانه بوده با محتواي سياسي، يا عملي سياسي بوده با محتواي انتقام جويانه، و اين عمل مشمول عبرت آموزي سياسي تعيين شده اي است كه ما در بررسي آينده به آن خواهيم پرداخت. ان شاء الله تعالي.

بنابراين ما نظر خويش را متوجه اختلاف در تعداد سرهاي بريده شده مي كنيم، در گزارشهاي گوناگون: (61 يا 75، 72، 70 و 78) و به گزارش گزارشگران واحد (ابومخنف: 72 و 70) (دينوري: 72 و 75) و نظري مي كنيم به اختلاف گزارشگران درباره ي توزيع سرهاي بريده در ميان قبايل، اين اختلافات به نظر ما، در صورت دريافت آمار و ارقام متفاوت گزارشگران آن چنانكه بنظر مي آيد


چندان ساده نيست. اين اختلافات پيچيدگيهايي دارد كه مربوط مي شود به وابستگي قبيله ها به كشتگان خويش از سويي و به موقعيت سياسي هر قبيله از سوي ديگر و به هر حال ما در آينده اين مسأله را بررسي خواهيم كرد.

سخن از تعداد «سرهاي بريده شده» پرسش ديگري را نيز برمي انگيزد: آيا همه ي همراهان حسين (عليه السلام) كشته شدند يا تعدادي از آنها باقي ماندند؟

ابومخنف از محمد بن مسلم چنين نقل مي كند: (كه محمد بن مسلم يك شاهد عيني وابسته به سپاه اموي بوده است).

«... هفتاد و دو مرد از همراهان حسين (عليه السلام) كشته شدند. و هشتاد و هشت تن از همراهان عمر بن سعد به قتل رسيدند و اين تعداد غير از رقم مجروحان است.» [30] .

اين گزارش بيانگر رقم شهيداني است كه غير هاشمي بوده اند. ولي در رابطه با گزارش تعداد كشته شدگان سپاه اموي، بدون شك رقم مذكور دروغ است چرا كه در آمارگيري كه از كشته شدگان سپاه اموي بدست آمده كمترين رقم ذكر شده از عددي كه در اين گزارش نقل شده است با اختلاف زيادي بيشتر است.

مسعودي گفته است:

«... تمامي كساني كه همراه حسين در روز عاشورا، در كربلا كشته شدند هشتاد و هفت نفر بودند كه يكي از آنان پسرش علي بن الحسين بود.» [31] .

و ظاهر اين گزارش آن است كه تعداد مذكور در آن، هم بني هاشم را به قرينه ي ذكر نام علي بن حسين (علي اكبر)، و هم غير بني هاشم را دربرمي گيرد.

در گزارش هشام بن وليد كلبي و ابومخنف در مورد پذيرايي يزيد بن معاويه از فرستاده ي عبيدالله بن زياد (كه به عنوان بشارتگر نابودي انقلاب فرستاده شده بود) آمده است:


«... همين كه «زحر بن قيس» آمد و بر يزيد بن معاويه وارد شد يزيد به او گفت: واي بر تو، چه گزارشي از پشت سر خويش در نزد خود داري؟ او گفت: اي اميرمؤمنان، مژده مي دهم تو را بر پيروزي خدا و ياري او. حسين با هيجده تن از خاندانش، و شصت تن از پيروانش بر ما وارد شد ما آنها را از هر سوي محاصره و همه را تا آخرين نفر نابود كرديم.» [32] .

قبول هر يك از اين گزارشها به معني اين است كه قبول كنيم همراهان حسين (ع) همگي كشته شدند و عده زيادي از آنها از كشته شدن سالم ماندند. ولي امكان ندارد كه ما اين نتيجه را بپذيريم و اگر چنين نتيجه اي را نيز قبول كرده باشيم نمي توانيم اين گزارشها را في نفسه قبول كنيم. ما از قبول اين گزارشها امتناع نموده بلكه ترجيح مي دهيم كه آنها را رد نمائيم.

به دليل آنكه فرض در چنين حالتي آن است كه رقم حاصل از سرشماري بايد نشانگر شمارش دقيق باشد، براي كشته شدگان عنصري بي حركت هستند و امكان شمارش دقيق آنها بسيار زياد است و گزارشگر دچار هيچ خطري در شمارش خويش نمي شود، چرا كه پيروزمند صحنه هر مقاومتي را متلاشي ساخته و به گونه اي مطلق بر صحنه ي نبرد تسلط يافته. و اگر موقعيت چنين باشد و كشته شدگان عنصري بي حركت باشند، كار شمارش لازم است كه به آساني و سادگي پايان پذيرد، به ويژه هنگامي كه مشاهده مي كنيم رقم شهيدان نيز برحسب تمامي فرضها بسيار محدود است. و لازمه ي شمارش آن است كه گزارشگران در گزارش عدد، متحد و متفق باشند، و با نظر اعتبار و اعتماد، گزارش را از شاهدان عيني بگيرند و نقل نمايند. با آنكه ما مي بينيم گزارشگران در مسأله ي مورد بحث اختلاف دارند آنهم اختلاف بسيار بزرگي كه باعث شك در دقت آنها مي شود و گمان را بر آن مي دارد كه گزارشگران شمارشهاي ظني خويش را بر اين مسأله بنا نهاده اند كه موالي را جزو شهيدان به حساب نياورند و اگر بخواهيم به گزارشهاي آنها حسن ظني داشته باشيم ناچاريم كه فرض كنيم بعضي از كشته شدگان پيش از پايان يافتن نبرد، دفن شده اند، و اگر چه خود معترف هستيم كه در حال حاضر هيچ نشانه و دليلي بر اين فرض خويش در دست نداريم.


نتيجه ي مذكور را (كه همه ي همراهان حسين (ع) كشته نشدند بل عده ي بسياري از آنها سالم ماندند) كه مبتني بر فرض قبول گزارشها بود - نيز مي توانيم قبول داشته باشيم، براي آنكه تمامي منابع و مصادر بدون استثناء، تصريح دارند بر آنكه امام حسين (ع) - بعد از شهادت تمامي همراهانش كه غير بني هاشم بودند - با وابستگان خويش تنها ماند و در نهايت، بعد از شهادت خاندان هاشمي امام يكه و تنها به ميدان رفت و شهيد شد.

مصادر و منابع درجه ي اول و دوم هيچ يك ابدا فرار و سرپيچي احدي از همراهان امام را ذكر نكرده اند و همچنين منابع مذكور احدي از مردان را به عنوان كسي كه زنده باقي مانده باشد ذكر ننموده اند جز كساني كه اسامي آنها را ذكر مي كنيم:

از ميان بني هاشم:

1- امام علي بن حسين بن علي بن ابي طالب، زين العابدين.

2- حسن بن حسن بن علي بن ابي طالب.

3- عمر بن حسن بن علي بن ابي طالب. [33] .

و از غير بني هاشم:

1- ضحاك بن عبدالله مشرقي:

او بود كه با امام حسين (ع) پيماني بست مبني بر آنكه تا هنگامي كه جنگ او سودي در دفاع از امام داشته باشد همراه امام خواهد جنگيد و هرگاه ديگر كسي را همراه امام براي جنگيدن نيافت در انصراف از جنگ آزاد و معاف باشد. [34] .

2- عقبة بن سمعان:

از موالي كه مولاي رباب همسر امام حسين (ع) بود، وقتي كه عمر بن سعد خواست او را بكشد گفت: «من بنده اي مملوك هستم،» و بدينوسيله خود را نجات داد و راهش را رها كرد. [35]


3- مرقع بن ثمامه اسدي:

او كسي بود كه بر دو زانويش خم شده تيراندازي كرد و جنگيد. گروهي از قومش به سوي او آمدند و به او گفتند: «تو در اماني، به سوي ما بيا، و او از صحنه خارج شد و به سوي آنها رفت. [36] .

اينها مرداني هستند كه ثابت شده از كشتار و خونريزي جان سالم به در برده اند و گرچه گروهي قبل از نبرد و جنگ، يا در اثناي آن از امام حسين (ع) روي گرداندند و جان خويش را حفظ نمودند عده اي نيز بعد از نبرد باقي ماندند، براي حفظ و نگهداري ياد امام و انقلاب.

اجماع مصادر و منابع بر آنچه ذكر كرديم (تنها ماندن حسين (ع) در انتهاي نبرد) و عدم پابرجايي و قوام گزارشها في نفسه ما را بر آن مي دارند كه توجهي به آنها نكنيم و آنها را فاقد هر دليلي كه مدعي تعداد همراهان امام يا تعداد حقيقي شهيدان باشند، بدانيم (صداقت گزارش «عمار دهني» از اين جهت تا حد زيادي بعيد بنظر مي رسد.)

«همه ي اصحاب حسين (ع) كشته شدند، و در ميان آنها دهها جوان از خاندان او بودند.» [37] .

پرسشهايي چند در رابطه با موقعيت «وابستگان به بني هاشم» در ميان نيروي جنگي همراه امام حسين (ع) در سحرگاه روز دهم محرم موجود است:

آيا هاشميان سحرگاه روز دهم محرم، به هنگام وقوع جنگ، به عنوان جزئي از نيروي جنگي كه توسط امام حسين (ع) بسيج و آماده شده بود، در ميان جنگجويان قرار داشتند؟ - نيرويي كه امام، «زهير بن قين» را در جناح راست آن و «حبيب بن مظاهر» را در جناح چپ آن، قرار داد و پرچم را به دست برادرش عباس سپرد.

و يا آنكه هاشميان خارج از اين نيرو قرار داشتند؟

مي بينيم كه فرض نخست - يعني آنكه آنها جزئي از سپاه بودند - صحيح


مي باشد و ما نمي توانيم اين فكر را كه غير بني هاشم مستقيما مبادرت به جنگ نمايند در حالي كه بني هاشم در چادرها و خيمه هاي خويش نشسته باشند، قبول كنيم ولي به تأكيد غير هاشميان قبل از هاشميان كشتند و كشته شدند ولي اين به معني آن نيست كه «هاشميان» خارج از نيروي آماده شده و بسيج يافته بودند و به يقين همگي آنان در حالت آمادگي جنگي در زمان واحد و موقعيت واحد بسر مي برده اند.

متني در دست داريم كه خوارزمي آن را نقل مي كند و در آن مي گويد:

«... و چون امام حسين (ع) شب را به صبح رسانيد. يارانش را بسيج نمود. زهير بن قين را در جناح راست قرار داد و حبيب بن مظاهر را در جناح چپ و پرچم را به دست برادرش عباس بن علي، سپرد و خود امام (عليه السلام) با خاندانش در قلب سپاه باقي ماند.» [38] .

و بنظر مي رسد كه موقعيت پرچم - در نظام بسيج براي جنگ - در قلب سپاه باشد و بدين ترتيب هر كسي كه گزارش كرده باشد: «پرچم در دست عباس بن علي بود» در نظر داشته كه بگويد: بني هاشم همراه حسين (ع) در قلب سپاه بوده اند. [39] .

نوجوانان و كودكان كم سن و سال را كه در سني مناسب براي جنگ نبوده اند از اين سپاه آماده استثناء مي نمائيم ولي سرانجام همينها نيز كه چندين تن بودند خواستار شهادت شدند، آنهم در موقعيتي كه احدي از جنگجويان بني هاشم باقي نمانده بود اينها به ميدان جنگ رفتند و كشته شدند.

امكان دارد كه رقم همراهان حسين (ع) بسيار زيادتر باشد ولي نه چندان كه به تنهايي در نتيجه ي جنگ تأثير لازم را بگذارد بل همانقدر كه جنگ را نسبت به سپاه اموي طولاني تر و رنج آورتر كرده باشد و ممكن بوده كه نيروهاي ديگري


امكان يافته و به سوي انقلاب، جهت گيري كنند و نيز ممكن بود كه عوامل كمك كننده ي ديگري كه داراي ماهيت و طبيعتي سياسي باشند به انقلاب پيوندد و بر نتيجه ي جنگ تأثير بگذارد. اگر بعضي از كارهاي به تأخير اندازنده، نبود امكان داشت چنين مسأله اي به وقوع بپيوندد.

حبيب بن مظاهر اسدي چند روز قبل از نبرد از امام اجازه خواست تا به طرف قوم خويش كه از قبيله ي «بني اسد» بودند برود و در آن فرصت آنها را كه به صحنه ي نبرد نزديك بودند، به ياري حسين (ع) دعوت كند و امام به او اجازه داد.

دعوت حبيب بن مظاهر را نود جنگجوي قوم او در اين منطقه از بني اسد پاسخ مثبت دادند و همراه او به طرف لشكرگاه حسين (ع) آمدند ولي عمر بن سعد از اين خبر آگاه شد و با نيرويي مركب از چهارصد سواره متوجه آنها شد و در «هنگامي كه آن گروه از بني اسد در درون شب، همراه حبيب به سوي سپاه حسين (ع)، آمدند ناگاه سپاه (ابن سعد) بر كناره ي فرات، با آنان روبرو شدند، فاصله بين آنان و سپاه حسين (ع) بسيار نزديك بود. دو گروه به كشمكش پرداختند و شروع به جنگيدن كردند. حبيب «ازرق بن حرث» را صدا زد و گفت: چه چيزي از اين جنگ براي تو و براي ماست، از ما دست بكشي، اي واي بر تو، ما را رها كن و به غير ما بپرداز. ازرق امتناع كرد و بني اسد دريافتند كه توان برابري با نيروي سواره نظام ابن سعد را ندارند پس عقب نشيني كردند و به طرف محل خويش بازگشتند. سپس در درون تاريكي شب از ترس آنكه به دست ابن سعد گرفتار شوند خزيدند و مخفي شدند و حبيب به سوي حسين (ع) بازگشت و او را از حادثه آگاه ساخت.» [40] .

و بنظر مي رسد كه قدرت حاكم از اينكه مردم حوادث كربلاء را بشنوند هراس داشته و مي ترسيده كه اين شنيدنها سبب جريان يافتن نيروهايي براي ياري حسين شود و براي همين قدرت حاكم در خاتمه دادن به جنگ و نابود كردن امام حسين (ع) و خاندان و همراهانش شتاب به خرج داد و گذشت زمان را در مذاكرات رد كرد و توبيخي براي عمر بن سعد فرستاد براي آنكه او با حسين (ع) به گفتگو مي پردازد و اسلحه ي تشنگي و بي آبي را، به خدمت گرفت آنهم نه تنها براي


شكنجه ي جسمي، بل براي هدف ديگري كه عبارت بود از كاستن نيروي جنگي موجود در حسين (ع) و سپاه كوچكش، و همينطور براي تضعيف اردوگاه آنان، و ايجاد مشكلي دردناك و ناراحت كننده كه ناشي از تشنگي و بي آبي زنها و بچه ها مي باشد.

بنظر مي رسد كه كوشش حبيب بن مظاهر هشداري براي رهبري سپاه اموي نسبت به امكان پيوستن پنهاني نيروهاي كمكي به امام حسين (ع) از طريق رودخانه ي «فرات» بود. حاكميت بعد از اين كوشش براي جلوگيري از نفوذ هر انسان ياري كننده اي از ميان فرات حصار تشنگي را تنگتر كرد. [41] .

و اين نظر با ملاحظه ي سخني كه از زبان يكي از جنگجويان سپاه اموي، در گزارش طبري ذكر شده تقويت مي شود. او منظره ي دردناك و فاجعه انگيزي از مناظر روز دهم محرم را تصوير كرده است كه در ضمن آن گزارشي آمده است:

«كسي كه شاهد حسين (ع) در ميان سپاهش بود به من گفت حسين (ع) زماني كه سپاهش شكست خورد سوار مركبش شد و به سوي فرات راه افتاد در اين هنگام مردي از «بني ابان بن دارم» فرياد زد: واي بر شما تا شيعيانش به سوي او نيامده اند بين او و آب قرار بگيريد.» [42] .

يادآوري اين مطلب كه «تا شيعيانش به سويش نيامده اند» به عنوان علتي براي جدايي بين حسين (ع) و آب بيان شده و خود دلالت دارد بر اينكه رهبري سپاه اموي آمدن گروههاي ياري كننده را براي كمك به حسين (ع) انتظار مي كشيده و بر كناره ي رود سدي حقيقي ايجاد كرده و از جلوگيري از مسأله ي آب فراتر رفته و مسأله ي جلوگيري از عبور نيروهاي موالي براي ياري حسين (ع) را دربرگرفته بود كه


بنظر مي رسد آماده ي عبور بوده اند. و شايد هم آنها گروهي از «بني اسد» بوده باشند كه حبيب بن مظاهر رهبريشان مي كرد و در رسيدن به لشكرگاه حسين (ع)، شكست خورده بودند.



پاورقي

[1] مروج الذهب: 70:3: از مقدمه‏ي کتاب «مروج الذهب» چنين استنباط مي‏شود که مسعودي در گزارشهاي خويش به مواد و اطلاعات بسيار زيادي از مراجع تاريخي و کتابهاي «انساب» و «جغرافيا» تکيه و اعتماد کرده ولي بندرت، در متن کتاب مصدر و منبع حوادثي را که نقل مي‏کنند بيان مي‏نمايد. نسبت به گزارش مورد بحث، احتمال مي‏دهيم که مسعودي قرباني درهم آميختگي و اشتباه و تصحيف بين «خمسه: پنج» و «خمسمائة: پانصد» شده است. (در متون مورد استفاده‏ي او اين اشتباه رخ داده است).

[2] الطبري: 389:5.

[3] الطبري: 5:-، الخوارزمي: 237:1.

[4] مثير الاحزان: 39.

[5] اللهوف في قتلي الطفوف: 43.

[6] الطبري: 5: 393-392.

[7] الطبري: 393:5.

[8] بسياري از مردم از نظر عاطفي موافق نهضت بوده‏اند ولي در عمل،مقابل عواطف خويش ايستاده‏اند و اين مسأله آشکار، در کلام فرزدق به امام حسين (ع)، با دقت تصوير شده است که به هنگام ملاقات با امام گفت:

«دلهاي مردم همراه توست، و شمشيرهايشان با بني‏اميه».

اين از نمودهاي اجتماعي مي‏باشد که ما در بحث «نشانه‏ها» به عنوان وجود حالتي انقلابي در تجهيز جانهاي بي‏حرکت و فلج، به آن اشاره خواهيم کرد.

[9] مقتل الحسين: 4:2.

[10] الطبري: 422:5 و در ص 436 ابومخنف تعداد سواران را دوباره يادآوري کرده.

[11] الاخبار الطوال: 256.

[12] تاريخ اليعقوبي: 230:2.

[13] مقتل الحسين: 4:2. خوارزمي غالبا از تاريخ ابن‏اعثم، ابومحمد احمد، متوفاي سال 314 روايت مي‏کند و اين گزارش از اين تاريخ نگار، گزارشي در راستايي گزارش طبري مي‏باشد.

[14] الارشاد: 233.

[15] ما، در پايان بحث خود در اين بررسي، با اسامي معتبر و قابل اطميناني برخورد مي‏کنيم که بر وجود شخصيتهايي که واقعيت تاريخي داشته‏اند، و مطمئنا همراه امام حسين (ع) در کربلا، به شهادت رسيده‏اند، دلالت مي‏نمايند. تعداد اين اسامي به هشتاد و يک تن مي‏رسد که در ميان آنها سه نفر از موالي امام حسين (ع) نيز ديده مي‏شوند.

ابن شهر آشوب (113:4) مي‏گويد: از کساني که در حمله‏ي نخستين کشته شدند، ده نفر جزو موالي امام حسين (ع)، و دو نفر هم از موالي اميرالمؤمنين (ع) بودند. و با حساب اينکه کل کشته شدگان در حمله‏ي نخستين حدود بيست و يک تن بوده‏اند و نه نفر ديگر غير از موالي ياد شده جزو شهيدان حمله‏ي اول، مي‏باشند. و ما نمي‏توانيم يقين داشته باشيم که تمامي بيست و نه اسمي که در جدول دوم ذکر شده‏اند متعلق به شخصيتهاي خيالي هستند، بلکه مطمئنيم که در بين اين اسامي، تعداد کمي هم متعلق به شخصيتهاي واقعي تاريخي است. اگر چه توانايي تشخيص اين اسامي را، به عينه نداريم.

[16] الخوارزمي: مقتل الحسين (9:2)، بحارالانوار (12:45)، مجلسي، اين مطلب را از قول محمد بن ابوطالب موسوي، نقل کرده است.

[17] المناقب: 113:4.

[18] مروج الذهب: 71:3.

[19] همان منبع.

[20] اين نوع تفکر در متون شعري، و در ضمن حکايات بسياري که کتابهاي قديم ادبيات عرب مملو از آن است تصوير و ترسيم گشته است و يکي از روشنترين اين تصاوير در دلالت بر اين نوع طرز تفکر اين ماجراست:

يک نفر از قبيله‏ي بني العنبر، نزد سوار بن عبدالله بن قدامه، که قاضي بصره بود آمد و گفت: «پدرم مرده است و براي من و برادرم ارثي باقي گذاشته - و دو خط بر روي زمين کشيد - بعد گفت: و نيز براي «برادر غير اصيلم» - (برادري که مادرش کنيز است) و خطي ديگر، در کناري کشيد - مال را چگونه تقسيم کنيم؟».

سوار گفت: آيا وارث ديگري غير از شما هست؟ گفت: نه.

سوار بن عبدالله گفت: مال بايد بين شما سه قسمت مساوي شود. اعرابي گفت: منظورم را درک نکردي؟ او (پدرم) من و برادرم (و برادر مادر کنيزي) را بجا گذاشته. سوار گفت: مال سه قسمت مي‏شود. اعرابي گفت: آن بدگهر، درست به اندازه‏ي من و برادرم ارث مي‏برد؟ سوار گفت: بله. او غضبناک شد و رو به سوار کرد و گفت:

«سوگند به خداوند که تو، خود بي‏اصل و نسبي». - المبرد (ابوالعباس محمد بن يزيد): الکامل - به تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم و سيد شحاته - چاپ نهضت مصر / ج 2 ص 48. گويا در اين داستان، ولادت از مادري کنيز، رابطه‏ي برادري را از بين مي‏برد. اگر اين قصه واقعيت داشته باشد تصوير روشني از تفکري است که در قرن دوم هجري، شايع بوده، و به همين دليل عجيب نيست که موالي شهيد در کربلا (که در حدود سال 60 هجري به شهادت رسيدند) جزو شهيدان به حساب نيامده باشند.

[21] مقتل الحسين: اللهوف في قتل الطفوف:...، و مجلسي، اين گزارش را در «بحارالانوار»: 394:44، و سيد امين در کتاب «اعيان الشيعه»: 4 / قسم اول / 110، (که به نظر ما، آن را از کتاب «اللهوف»... نقل کرده) آورده‏اند. اما «ابن نماي حلي» در کتاب مثيرالاحزان / 38، مي‏گويد: «گروهي از همراهان عمر بن سعد به طرف آنها آمدند.» و مرحوم «سيد عبدالرزاق قرم» (متوفي به سال 1391ه مساوي 1972 م) در کتاب خود موسوم به (مقتل الحسين، چاپ چهارم، چاپخانه‏ي آداب، نجف، پاورقي صفحه 260). مي‏گويد: اين گزارش در دو مصدر ديگر تاريخي نيز موجود است:

1- سير اعلام النبلاء نوشته‏ي «ذهبي» (ج 3، ص 210) ما به خاطر در دست نداشتن کتاب مذکور، در اين باره تحقيق نکرديم.

2- تاريخ يعقوبي (ج 3، ص 210). مرحوم مقرم در اين باره اشتباه کرده است، براي اينکه يعقوبي اين گزارش را در هيچ جاي کتاب تاريخي خود، ذکر نکرده است.

[22] الطبري: 431:5، مباحثه و گفتگو بين «ايوب بن مشرح خيواني» و «ابوالوداک» را در تاريخ طبري: 437:5، ملاحظه کنيد.

[23] الطبري: 5: 456 - 455، و مثيرالاحزان: ص 65، در کتاب مثير الاحزان و اللهوف في قتلي الطفوف ص 60 بجاي فعل مجهول «قطف» فعل «نظفت» ذکر شده و به ظاهر يکي از دو کلمه اشتباها ثبت شده است، و شايد هر دو کلمه تصحيف کلمه‏ي (قطعت) باشند.

[24] الاخبار الطوال: 259، تعداد سرهاي بريده شده‏اي، که بين قبايل گوناگون توزيع شد در گزارش «دينوري» به هفتاد و پنج سر مي‏رسد.

[25] الارشاد: 243.

[26] بحارالانوار: 62:45، و اللهوف: 60.

[27] الطبري: 5: 468 - 467، بنظر مي رسد که ابن شهر آشوب اين گزارش را قبول کرده است، براي آنکه آن را در کتاب «المناقب» (112:4) بدون هيچ گونه اعتراضي از ابومخنف نقل و گزارش کرده است.

[28] الاخبار الطوال: 259.

[29] بحارالانوار: 62:45.

[30] الطبري: 455:5، مسعودي با تعداد کشته شدگان سپاه اموي، که محمد بن مسلم نقل کرده موافقت کرده است: «تعداد کشته شدگان از همراهان عمر بن سعد در جنگ با حسين (ع)، هشتاد و هشت مرد بود».

(مروج الذهب 72:3).

[31] مروج الذهب: 71:3.

[32] الطبري: 5: 460 - 459.

[33] الطبري: 469:5، و مصادر ديگر.

[34] الطبري: 418:5 و 445 - 444.

[35] الطبري: 454:5: «غير از «عقبة بن سمعان» کسي از آنها نجات نيافت، مگر «مرقع بن ثمامه اسدي» که تيرش را انداخت... الخ» و همين عقبة بن سمعان است که بسياري از حوادث کربلا را گزارش کرده است. گزارشهاي او را در تاريخ طبري مي‏توانيد بيابيد.

[36] الطبري: 454:5.

[37] الطبري: 389:5.

[38] مقتل الحسين: 4:2.

[39] «دينوري» در الاخبار الطوال: 256، و طبري: 422:5، و شيخ مفيد در الارشاد: 233، از اين گروهند. آنچه را که در روايت حصين بن عبدالرحمن درباره‏ي وجود بني‏هاشم در مجموعه‏ي نيروي جنگي صبح روز دهم محرم، به صراحت آمده است، يادآوري مي‏کنيم. طبري: 5: 393 - 392.

[40] الخوارزمي: مقتل الحسين: 1: 244،243. و بحارالانوار: 44: 387، 386.

[41] «... اين سپاه بازگشت (سپاهي که مانع رسيدن گروهي از بني‏اسد به اردوگاه امام حسين (ع) شد) تا بر کنار فرات فرود آمد و بين اردوگاه امام و رودخانه‏ي فرات قرار گرفت. تشنگي به حسين (ع) و همراهانش فشار آورد، و آسيب رساند.

[42] الطبري: 449:5. ابن نماي حلي نام اين جنگجو را در مثير الاحزان، ص 53 «زرعة بن أبان بن دارم» ذکر کرده و نقل نموده که او گفت: «بين حسين و آب، قرار بگيريد» ابن نما عبارت «تا شيعيانش به او نپيوسته‏اند» را ذکر نکرده است.