بازگشت

مقدمات


هدفهاي بحث، منابع

كتابهاي «مقتل»


- 1 -

يكي از ابعادي كه در انقلاب حسين (سلام بر او باد) مورد بررسي قرار نگرفته بعد بشري آن است - اگر تعبير درست باشد - منظورمان از آن شخصيت انسانهايي است كه آتش انقلاب را برافروختند و شهادت را در راه آن پذيرا شدند و اين نه از ديدگاه اخلاص آنها نسبت به انقلاب و يا ايمانشان به آن كه آنها با مرگشان صداقت خويش را اثبات كردند. بلكه از ديدگاه چگونگي رشد فرهنگي قبلي آنها و انسان بودن و وطن جغرافيايي آنها، و چگونگي اجتماعي كه در آن بوده اند و مدت زماني كه زيسته اند و تمامي آنچه كه به موقعيت شخصي هر يك از آنان مربوط مي شود است. و در دايره ي اين پژوهش و بررسي، هم شخصيتهاي انقلاب و هم آنهايي كه از توده هاي وابسته به آن بوده اند، مورد بررسي قرار مي گيرند؛ توده هايي كه به دلايلي، فرصت شركت در آن از دستشان گرفته شد، ولي هرگز علاقه و تمايل خويش را نسبت به انقلاب از دست ندادند. بررسي اين بعد از ابعاد انقلاب حسيني براي تحقيق دو هدف ضروري و لازم است:

نخست:

شناخت ميزان رشدي كه «حالت انقلابي» جامعه ي اسلامي آن روز، از نظر عمق و اصالت و گستردگي كه پيدا كرده بود.

دوم:

شناخت سهمي كه شهادت مردان انقلاب در كربلا و ديگر جايها در برافروزي آتش انقلابهايي كه بعد از آن شعله كشيدند و منفجر شدند، و شناخت


محيط رشد و شرايط جغرافيايي كه قبلا اين انقلابي يا آن يكي در آن بسر مي برده اند، سبب گرديده كه شهادت او تغييري را در علاقه ي بعضي افراد و گروهها به حكومت، بوجود آورده كه يا آنها را به جو انقلاب كشانيده و يا حداقل مواضع اجتماعي و فكري آنان را محدود نمود.

ما در كتابمان «ثورة الحسين» در بخش: اوضاع اجتماعي و آثار انساني انقلاب حسيني را در برپايي انقلاباتي كه بعد از آن روي داده بررسي كرده ايم، اما از ديدگاه تأثير انقلاب در ذهنيت امت به گونه اي عام و به عنوان يك عنصر فرهنگي جديد كه در ذهنيت امت اسلامي، وارد شده است نگاه كرده ايم.

ولي تأثير مستقيم انقلاب را از خلال شخصيتها، مردان انقلابي و رشد و تربيت آنها در زندگي اجتماعي قبليشان - شرايط قومي و قبيلگي - و مواطن جغرافيايي آنها مورد بررسي قرار نداده ايم.

اين مردان انقلابي، هنگامي كه با اين شيوه بررسي شوند ديدگاههايي خواهند بود كه ما توسط آنان بر اجتماعات آنها واقف شويم و بدين گونه بسياري از مسائل پنهان كه متون تاريخي مستقيما در شناساندن آن، ما را ياري نمي كند، از آن ديدگاهها درخواهيم يافت.

ولي گويا ماده ي اصلي اينگونه بررسي «مفقود» و از دست رفته است. چرا كه گزارشگران و مورخين به ثبت نام مردان و زنان و گروههايي كه در اين انقلاب به اين صورت و يا بصورتي ديگر شركت داشته يا اينكه سعي در شركت در آن داشته اند ولي شرايط به صورت مانعي بين آنها و نهضت قرار گرفته و همينطور نام قبايل آنها و نام مواطن جغرافيايي و سن آنها، توجهي نكرده اند. و به همين خاطر ما نمي توانيم كه معلومات باارزشي از گروههاي اجتماعي كه اكثريت قريب به اتفاق اين انقلابيون از آنها برخاسته اند بدست آوريم. منظورمان از اين فقر، اطلاعاتي درباره ي شهيدان است كه غير هاشمي بوده اند. اما شهيداني كه از خاندان بني هاشم بوده اند، مورخان اسامي آنان را براي ما حفظ كرده اند. با وجودي كه مورخان در بعضي اسامي شهيدان بني هاشم اختلاف دارند ولي اين مسأله، بهرحال نسبت به آنچه كه در مورد شهداي غير هاشمي مي بينيم، باز هم بهتر است.


چه بسا نور درخشاني كه از شخصيت امام حسين ساطع است، و سايه ي عظيمي كه اين شخصيت بزرگ در نفس جستجوگر بجاي مي گذارد، به حدي باشد كه ما را در مقابل بي توجهي و اهمال تاريخ نگاران و گزارشگران، برمي انگيزاند كه در افزودن عنصر اساسي اينگونه بررسي به نحو احسن بكوشيم. به اين جهت كوشش در فراهم كردن ماده ي اساسي اين پژوهش مواجه با مشكلات زيادي مي شود كه از كمي معلومات تاريخي و پراكندگي و احيانا پيچيدگي آنها و در مواردي ديگر نيز از تناقض آنها، ريشه گرفته است. به همين جهت، ناچار بايد سخني از مصادر و منابع بحث داشته باشيم.

- 2 -

منابعي كه درخور آن است كه ماده ي اصلي اين پژوهش را فراهم كند عبارتند از:

1- كتابهاي «رجال»: كه براي شناخت حال راويان حديث (خبر) از حيث موثق بودن و نبودن و درجه ي اعتبار هر يك نگاشته شده اند. و دانشمندان «علم الرجال» (شخصيت شناسي) به ذكر و يادآوري نام اين شهيدان، توجه بسيار داشته اند، چه بسا اين تلاش براي حفظ نام شهيدان، باعث بهره مندي اين علما از مركز معنوي بزرگي كه در اثر شهادت در راه حق، در ذهنيت اسلامي نشأت مي گيرد، بشود. وگرنه نام اكثر آنها در سند هيچ روايتي ذكر نشده.

2- كتابهاي تاريخي: كتابهاي تاريخي دربرگيرنده ي ياد برخي شهيدان هستند آنهم به گونه اي كه هدف نويسنده است كه به خاطر بهره مندي و برخورداري خاصي كه شهيد نامبرده از مركز خاصي دارد و يا به صورت يادآوري شهيد در ضمن بيان داستاني جديد، يا تصوير موضعي خاص از مواضع او، با اين وجود مصدر و منبع اوليه براي حوادثي است كه به اين شهيدان و دشمنانشان منتهي مي شود، همين كتابهاي تاريخي هستند.

3- كتابهاي «مقتل»: مقاتل كتابهايي هستند كه دانشمندان يا اديبان شيعي مذهب، نگاشته اند. اين كتابها شامل روايت و بازگويي تاريخ انقلاب حسين و اوضاع و احوال آن، از ابتداي نهضت تا پايان آن، به صورت مختصر هستند.

4- كتابهاي ادبي قديم: اين كتابها در درجه ي دوم اهميت و ارزش قرار


مي گيرند و حداقل آنچه كه به اين مرحله از مراحل پژوهشي مربوط مي شود.

از ميان كتابهاي «رجال» به اين كتابها اعتماد و تكيه خواهيم كرد:

1- كتاب الرجال: از محمد بن عبدالعزيز كشي است، كه در نيمه ي دوم از قرن چهارم هجري وفات يافته است «انتشارات مؤسسه ي (اعلمي للمطبوعات) كربلاء، عراق / بدون ذكر تاريخ چاپ و نشر.»

2- كتاب الرجال: از ابوالعباس احمد بن علي بن احمد بن عباس نجاشي. متوفاي سال 405 ه. «از انتشارات مركز نشر كتاب - چاپخانه ي مصطفوي - تهران / بدون ذكر تاريخ چاپ و نشر».

3- كتاب الرجال: «از شيخ محمد بن حسن طوسي متوفاي سال 460 ه.» به تحقيق و شرح سيد محمد صادق بحرالعلوم - چاپخانه ي حيدريه ي نجف: (1381 ه مساوي 1961 م).

4- فرهنگ راويان حديث... (معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة): از استاد بزرگوارمان سيد ابوالقاسم خوئي، كه از جديدترين و جامعترين كتابهايي مي باشد كه در «علم رجال» گردآوري شده و در حال حاضر 9 مجلد از آن در دسترس ما قرار دارد كه جزء نهم آن، روز نوزدهم ماه ربيع الثاني سال 1394، در چاپخانه ي «الآداب» نجف اشرف، پايان يافت.

از كتابهاي تاريخي، به گونه اي اساسي به كتاب تاريخ الرسل و الملوك (تاريخ رسولان و پادشاهان) نوشته ي محمد بن جرير طبري متكي خواهيم بود. اين كتاب در چاپخانه ي دارالكتب - و به تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم در سال 1963 ميلادي به چاپ رسيده (تكيه ي ما بر جزء پنجم اين كتاب مي باشد) و ما اين كتاب را بر ديگر كتابهايي كه در اين باب نوشته شده و حالت دائرة المعارفي دارند، ترجيح داديم. براي آنكه براي پژوهشگر فرصت شناخت سند و گزارش را مي دهد و تأكيد مي ورزد بر اينكه اين گزارش، گزارش شاهدي است كه حادثه را مشاهده كرده است، پژوهشگر فرصت مي يابد تا به تطبيق و ترجيح برخي گزارشهاي گوناگون كه براي بيان يك حادثه ي مشخص نقل شده اند دست بزند.


شك نيست كه نياز به منابع و مصادر ديگري براي مقارنت برخي معلومات بدست آمده و براي مستند كردن آنها، احتياج است و ما براي مطابقت و استناد كردن اين گزارشها، به اين كتابها رجوع خواهيم كرد:

1- الاخبار الطوال لابي حنيفه الدينوري: متوفاي سال 282 ه - گزارشهاي طولاني - اثر ابوحنيفه دينوري - به تحقيق عبدالمنعم عامر - مجموعه ي (تراثنا) از انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد ملي - سال 1960. م.

2- تاريخ يعقوبي: اثر احمد بن ابي يعقوب - متوفاي سال 292 ه. (از انتشارات كتابخانه ي حيدريه و چاپخانه آن در نجف - سال 1384 ه مساوي 1964 م)

3- مروج الذهب و معادن الجوهر: اثر ابوالحسن علي بن حسين مسعودي - متوفاي سال 346 ه - به تحقيق محمد محي الدين عبدالحميد - چاپخانه ي سعادت در مصر - چاپ دوم - سال 1367 ه مساوي 1948 م.

و در موقعيتهاي اندكي نيز به تاريخ: ابن اثير الجزري كه در تاريخ كامل است، رجوع كرده ايم. (جزء سوم، نشر دارالكتب العربي بيروت - چاپ دوم، سال 1387 ه مساوي 1967 م).

همچنين در حين بحث و جستجو، چه بسا كه نياز به كمك گرفتن از برخي كتابهاي ادبي درباره ي وضع و موقعيت شخصيتها يا پيشامدها، پيش آمده و ما را به طرف آنها فراخوانده است.

از كتابهاي «مقتل» بر اين كتابها متكي خواهيم بود:

1- الارشاد: اثر شيخ مفيد محمد بن محمد بن نعمان - متوفاي سال 413 ه - (از نشريات كتابخانه و چاپخانه: الحيدريه و كتابخانه اش در - نجف اشرف - سال 1381 ه مساوي 1962 م).

2- مقتل الحسين: اثر ابوالمؤيد موفق بن احمد مكي سخنورترين مردم خوارزم - متوفاي سال 568 ه، دو جزء اول و دوم (چاپخانه ي الزهراء در نجف سال 1367 ه مساوي 1948 م).

اخباري كه خوارزمي در اين كتاب گزارش داده، غالبا از تاريخ ابن اعثم، ابي محمد احمد- متوفي به سال 314 ه، نقل مي كند. بنابراين اين اخبار در سطح


روايات طبري است. گزارشهاي اين كتاب غالبا تحت عنوان موضوعات معين، و با لغات دقيق و مشخص شده است، و داراي محتواي عاطفي معتدلي نيز مي باشد.

3- مقاتل الطالبيين: اثر ابوالفرج اصفهاني، علي بن حسين بن محمد قرشي اموي مرواني - متوفي به سال 356 ه - با شرح و تحقيق سيد احمد صقر - قاهره، دار احياء الكتب العربيه.

4- مناقب آل ابي طالب: اثر محمد بن علي بن شهر آشوب سروي مازندراني - متوفي به سال 588 ه. چاپخانه ي علميه - در قم - ايران تاريخ چاپ و نشر ذكر نشده. (جزء چهارم).

5- مثير الأحزان: اثر شيخ نجم الدين محمد بن جعفر (ابن نما) حلي - متوفي به سال 645 ه - انتشارات چاپخانه ي حيدريه - در نجف / - 1369 ه مساوي 1950 م.

6- اللهوف في قتل الطفوف: اثر علي بن موسي بن طاووس - متوفي به سال 664 ه - انتشارات كتابخانه و چاپخانه ي حيدريه - نجف / تاريخ چاپ و نشر ذكر نشده.

7- بحارالانوار: اثر شيخ الاسلام محمد باقر مجلسي - متوفي به سال 1111 ه - چاپ جديد چاپخانه ي اسلاميه - از نشريات كتابفروشي اسلاميه ي طهران - ايران - دو جزء 44 و 45 - مورد نظر است - تكيه ي ما بر اين كتاب از آن جهت است كه متون مؤلفان كتابهاي مقتل را كه قبل از او بوده براي ما نقل مي كند.

8- متن زيارت حسين (سلام بر او باد) - اين زيارت به امام دوازدهم اهل بيت (ع) - حضرت مهدي - (عج) نسبت داده شده است كه شامل اسامي بسياري از شهيدان بني هاشم و غير بني هاشم است. مجلسي اين زيارت را در (ج 45 / ص 73 - 65) بحارالانوار، از كتاب الاقبال اثر سيد بن طاووس روايت كرده است و نيز يادآوري كرده كه اين زيارت در سال 252 ه - از ناحيه ي امام دوازدهم شيعه - صادر شده. البته ما در نسبت اين زيارت به امام دوازدهم، حضرت مهدي، ترديد داريم ولي با اين همه، اين زيارت مي تواند به عنوان يك متن تاريخي از دوره هاي گذشته محسوب شود. و از جهت تاريخي به متن زيارت مي توان تكيه كرد و با عنوان «زيارت» يا «زيارت ناحيه» در حين بحث به آن اشاره مي كنيم.

9- زيارت حسين (سلام بر او باد) - كه سيد بن طاووس در كتابش


«الاقبال» آن را ذكر كرده و متن آن متضمن زيارت شهيدان با ذكر اسامي آنهاست.

بنظر مي رسد اين زيارت را سيد بن طاووس، خود انشاء كرده و مجلسي هم در بحارالانوار (ج 101 ص 341 - 340) به نقل اين زيارت مبادرت نموده است.

ما در خلال بحث، با كلمه ي «رجبيه» به آن اشاره خواهيم كرد. به خاطر اينكه در اولين روز ماه رجب، امام حسين و شهيدان - كربلا -، توسط اين زيارتنامه، زيارت مي شوند. اين زيارت كمترين اعتبار و ارزش را در تاريخ ما دارد. چرا كه ابن طاووس مؤخر از دوره اي است كه «زيارت ناحيه» در آن دوره صادر شده (ابن طاووس متوفي به سال 664 ه). و زيارت «رجبيه» چهار قرن يا بيشتر از «زيارت ناحيه» فاصله ي زماني دارد. و هر دو زيارت در ذكر اسامي شهيدان، با هم اختلاف دارند، ولي ما در آخر كتاب با نقل هر دو زيارت موارد اختلاف و بررسي هر دو را يادآوري خواهيم نمود.

10- اعيان الشيعه (جزء چهارم، بخش اول): اثر سيد محسن امين - چاپ سوم - چاپ «چاپخانه ي الانصاف» - بيروت، سال 1380 ه مساوي 1960 م.

و شايسته است از سيد محسن امين كه تنها مؤلفي است كه موضوع اسامي شهيدان را، چه شهيدان بني هاشم و چه غير بني هاشم را جمع آوري كرده و اسامي آنها را در صفحات (138 - 135) از جزء مزبور، ثبت كرده است، ياد كنيم.

اگر چه كار او از نظر ما از جهت غلط ادا كردن مطالب صحيح و بديهي نيست. چنانكه اسامي برخي از افراد را ذكر كرده كه در صحنه ي نبرد كربلا شهيد نشده اند. ما در اين بحث آنچه را كه او در «اعيان الشيعه» ذكر كرده همراه ملاحظاتي كه خويش داشته ايم خواهيم نگاشت و به اثبات آن خواهيم پرداخت.

و مقداري كتابهاي ديگر كه در مورد مقتل نوشته شده و ما از طريق كتاب بحارالانوار از آنها آگاه شديم، و ما در اينجا ناچار بايد سخني درباره ي كتابهاي «مقتل» بگوييم.

- 3 -

به نظر ما اكثر كتابهاي مقتل به عنوان مرجع و منبعي در موضوع ارزشمند انقلاب حسيني بهتر از كتابهاي تاريخ عمومي است. اين كتابها - از جهتي - ويژه ي


گزارش حوادثي است كه در اين انقلاب به وقوع پيوسته، و براي همين «جامعتر» از كتابهاي تاريخ عمومي و شرح حوادث آن است، زيرا كتابهاي تاريخ عمومي به همه ي اموري كه نقل مي كند به ديده ي مساوي مي نگرد و از جهت دوم (متن متضمن آن است ولي در متن نيست)، موقعيت و موضع شخصي نويسندگان است كه با ديد و نگرش محبت آميز عاطفي و تقديس به انقلاب حسيني مي نگرند.

و اين كتابها جزء تپنده ي تحرك بخش، از تاريخ زندگي آنهاست. نگارندگان اين كتابها، در نقل داستانهايي كه از حوادث انقلاب مي كنند بر منابعي كه خويشاوندي و نزديكي با (عناصر) انقلاب داشته اند تكيه دارند - همچون امامان اهل بيت شيعه، مردان و زناني كه انقلاب را از آغاز تا انجام آن در كربلاء همراهي كردند - اين منابع و شخصيتها همانهايي هستند كه گزارشگران تاريخ عمومي كه اكثرا وابسته به دستگاه حاكم بودند با آنها ارتباط نداشتند و قدرت حاكم، تاريخ نگاران را در نقل رواياتشان از تكيه بر آن مردان و زنان برحذر مي داشت. و حتي آنان را از نقل اين حوادث از زبان زنان و فرزندان و ياران اين انقلابيون برحذر مي داشت.

گردآورندگان كتابهاي تاريخ عمومي اكثرا وابسته به حاكم جامعه بودند و يا تأييد كننده ي وضعيت سياسي تثبيت شده اي بودند كه در نزاع با مفهوم و محتواي انقلاب بود. و چه بسا كه بصورتي با وضع جلادان حاكم منسجم مي شد. و به همين خاطر طبيعتا آنها قادر نبودند و يا نمي خواستند كه حوادث را از ديدگاه صاحبان روحيه هاي انقلابي، ضبط كنند. راويان شيعي مذهب با اين منابع و سرچشمه هاي اصلي انقلاب، همبستگي و رابطه داشته اند. مردان و زناني كه شيعه بودنشان آنان را وامي داشت تا براي كنجكاوي و پژوهش در شرح دقيق انقلاب و آگاهي حادثه ي بزرگي كه به انقلابيون و وفاداري آنان در صحنه ي كربلاء مربوط مي شد بپردازند و در اين باره احساس مسؤوليت كنند. با اين همه ما معتقديم كه حتي اينها همه ي آنچه را كه اتفاق افتاده بود بيان نكرده اند. زيرا كه گزارش بسياري از آن وقايع نيز گم و نابود شده و بسياري هم از صفحه ي تاريخ محو گشته است.

از نمونه هاي آن - آنچه كه واقعيت آن در صفحات تاريخ درج نگشته -


روايتي است كه «عمار دهني» [1] ، از امام باقر (ابوجعفر محمد بن الحسين سلام بر همه ي آنان باد) نقل مي كند و طبري به نقل آن پرداخته است. اين روايتي است كه ما معتقديم عمار يا راويان بعد از او، با آن روايت بازي كرده و دست برده اند. و بعضي از افكار منحرفي را كه مورد رضايت قدرت حاكم بوده به آن اضافه نموده اند. (براي مثال در روايت آمده است: حسين (ع) در بين مذاكره و سخن با عمر بن سعد از او خواست كه او را به پيش يزيد بن معاويه گسيل دارد و دستش را در دست او بگذارد و بنگرد كه نظر يزيد چيست). بي شك مسائلي را از آن حذف كرده اند و بعضي نشانه هاي اصلي آن را مختصر كرده اند، همچنان كه دور از ذهن نيست كه طبري هم در تدوين تاريخ خويش در اثبات بعضي از اجزاي روايت مسامحه به خرج داده [2] . بنابر همين ملاحظات ما كتابهاي مقتل را شايسته تر از كتابهاي


تاريخ عمومي مي دانيم و دليل اعتماد و تكيه اي كه مي توان بر آنها داشت در بيان آن مسائل مربوط به زندگي شخصي انقلابيان است، و باز اين كتابها از جهت ارتباط با تاريخ خود انقلاب از كتب تاريخ عمومي بهترند.

با وجود گفتن اين مطالب، اعتراف مي كنيم كه مأخذ بسياري از كتابهاي «مقتل» در آنچه كه مربوط به شرح حوادث مي شود حماسه گرايي و دوستداري مي باشد، كه اين دو عامل گاه در برخي از حالات نويسنده را به تدوين گزارشهاي مشخص مي كشاند كه در تحقيق و استناد سهمي ندارد - معتبر و مستند نيست - و چه بسا كه برخي از اين گزارشها تنها نتيجه گيريها و نظريات شخصي است كه عده اي از راويان و مؤلفان براي خويش داشته اند، و نويسنده اي بعدها آمده و آن استنتاجات و نظريات شخصي را، به عنوان تاريخ در نظر گرفته و به ثبت و نگارش آن پرداخته، به گمان اينكه آنها وقايع و حوادث واقعي هستند. چنانكه عده اي از نويسندگان «مقتل» در برخي حالات انديشه ي خويش را براي تمامي وضعيت تعميم داده و با اطلاق اوصاف مشخصي از شخصيتهاي انقلاب يا دشمنانش تعبير مي كند و تمامي موقعيت حادثه را، با عبارات عاطفي تعبير مي كند.

اكثر اين بيانات عاطفي در كتابهاي مؤلفان متأخر «مقتل» يافته مي شود و هر چه باشد بر پژوهشگر است كه بر روش و اسلوبي علمي و قاطع در بررسي و انتخاب گزارشها پايبند باشد.

و عدالت اقتضا مي كند بگوييم منابع تاريخي ديگر - غير از كتابهاي مقتل - كه مؤلفان غير شيعه درباره ي تاريخ اين انقلاب نگاشته اند از مأخذ بزرگ دور نبوده اند.

ملاحظه مي كنيم كه گزارشگران و مؤلفان - تاريخ نهضتها - درباره ي شخصيتهاي انقلاب عنايت خاصي نشان نداده اند و حتي يك نفر از آنان را به قصد يادآوري او ذكر نكرده اند و تنها كساني را كه اسامي آنان در عرض و در سياق خبرهايي كه نقل كرده اند قرار داشته، نام برده اند. در آنچه كه به حوادث انقلاب، مربوط مي شود مي بينيم كه نويسندگان و مؤلفان، در بسياري از حالات و اوضاع، تمايلي به دقت و شرح در منقولات خويش از حوادث انقلاب نداشته اند (ابومخنف را از اين مسأله استثناء مي كنيم). گاه بيان مي شود كه: اين مورخان، حوادث


انقلاب حسين را همچون حوادث حركتهاي ديگري كه در اين دوره از تاريخ بوجود آمده اند دانسته و همان گونه با آن برخورد نموده اند ولي اين گزارشگران و مورخان، آگاهي داشته اند و حس مي كرده اند كه اين انقلاب همچون حوادث و حركتهاي ديگري كه در اين دوره از تاريخ به وقوع پيوسته نبوده است چرا كه خود اين انقلاب راهنماي بزرگي بوده براي يك تغيير و دگرگوني اساسي و بزرگ در زندگي مسلمانان و آنان را در چگونگي زندگيشان تغيير داده و در وضعيت قابل انعطاف، به گونه اي تازه و جديد، قرار دهد. براي همين بر تاريخ نگاران، مسؤول توجه بيشتر و جمع آوري روايت و گزارش رويدادهاي اين نهضت، بسيار بيش از گزارش حركتهاي ديگر بوده اند و در تدوين و ثبت آنچه كه از نزديك يا دور مربوط به نهضت بوده مسؤول بوده اند كه تلاش كنند تا از بين نرود.

ما اين سخن را نمي توانيم قبول كنيم كه مورخان با اين نهضت همچون رويدادهاي ديگر تاريخ برخورد كرده اند بل مي بينيم كه اين مورخان برخوردشان با نهضت حسين به اندازه اي كم است كه هيچ توجهي به نگهداري گزارشها و ارزشهاي آن نداشته اند و بيشتر تحت تأثير تمايل و جهت گيري سياسي زمان بوده اند و سياستمداران آن روزگار نه تنها به روايت آن حوادث تشويق نمي كردند، بلكه تلاشي حريصانه در جهت محو و نابودي آن رويدادها، از خود نشان داده ند. و اين به خاطر اين است كه واكنشي كه طبيعتا موجب تغيير موضع سياسي مي شد در اجتماع رخ ندهد. و اين مسأله تا آنجا كه مربوط به امويان مي شود روشن و واضح است، و در حكومت عباسيان نيز، ما نظير اين جوسازيها و كتمان حقايق را مي بينيم.

عباسيان گرچه انقلاب حسين را، به اعتبار آنكه بني هاشم در آن شركت كرده اند و با خاندان بني عباس نسبتي داشته اند، يكي از حركتها و جنبشهاي تاريخي خويش به حساب مي آوردند (اين حقيقت در نظر گرفته شود كه در نهضت حسين حتي يك نفر از بني عباس شركت نكرد) و آگاه بودند كه در ايجاد بسياري از اوضاع و شرايط اجتماعي و عوامل حركت جامعه كه منجر به روي كار آمدنشان شد به اين انقلاب مديون هستند. بل مي توان بيان داشت كه روح و شعار و يادآوريهاي انقلاب حسين از عوامل مستقيم در دستيابي به حكومت، از سوي


بني عباس بوده است. با اين همه مي بينيم كه موضع گيريهاي آنها نسبت به انقلاب حسين يك موضع گيري منفي است. براي آنكه مي دانستند كه يادآوري و الهام از آن ممكن است زنگ خطري باشد عليه سلطه ي آنان - از جهت ديدگاه مردم نسبت به مشروعيت ولايت و حاكميت آنان - و به همين خاطر ادعا مي كرد كه حكومت را به آل علي از خاندان بني هاشم خواهد داد و با در نظر گرفتن اين موضوع كه مي بينيم حتي بعد از استقرار دولت بني عباس، حركتهاي انقلابي - «حسينيان» قطع نشده بود. و با ملاحظه ي اين امر دلايل ترس حاكميت عباسيان از انقلاب حسين روشن مي شود.

ناچار بايد سخني در اعتبار و صلاحيت كتابهاي «مقتل» گفته شود تا موقعيت حقيقي اين كتابها از حيث صلاحيتشان به عنوان منابع تاريخي اين انقلاب، بررسي و تبيين شود.

سخن اين است كه اين كتابها به دليل عدم توجه و دقت كافي - در ضبط حوادث - كافي نيست. و كتابهاي «مقتل» خود بايد موضوع بررسي علمي گسترده و ژرفي قرار بگيرند. بررسي در مورد تاريخ رشد اين نوع از نوشتن تاريخ، و سير تكاملي آن، و روش تدوين و موضوعات مورد پرداخت آن، و ويژگيهاي گردآورندگان و اسلوبي كه اين كتابها بدانگونه نوشته شده اند و تطور سبك نگارش در دوره ها و موقعيتهاي گوناگون و بستگي آن به لغت و زبان «نوشتن» در موقعيتهاي ديگر و همچنين زبانهايي كه اين كتابها به آن نوشته شده اند (عربي، فارسي، تركي، اردو و...) و محتواي شعري آنها مي تواند موارد ديگري از اين بررسي باشد كه اين روش نگارش توسط ابومخنف آغاز شد ولي بعد ادامه ي درستي نيافت. نوشتن «مقتل» درباره ي مصائب حسين (ع) هميشه موضوع انگيزنده اي بوده كه رغبت بسياري را - براي تحرير آن - برمي انگيخت. و به همين سبب پژوهشگر موضوع مورد بحث، زمينه و ماده اي غني و سرشار و با تنوعي را براي بررسي مي يابد كه در طول تمامي دوره هاي اسلامي، موجود بوده و در تمامي دوره هاي تاريخي و اجتماعات اسلامي، از قرن اول هجري تا زمان ما، كه پايان قرن چهاردهم هجري است گسترده شده است. البته بايد در نظر داشت كه اين بررسي كوتاه در مورد كتابهاي «مقتل» تنها


در حول و حوش كتب تأليف يافته درباره ي «مقتل حسين» نيست. گرچه اين كتابها كه در اين زمينه تأليف شده اند از لحاظ تعداد و تنوع بيشترين سهم را در ميان كتابهاي «مقتل» دارا مي باشند. و از اين هم گسترده تر شده و شامل تأليفات ديگري نيز مي شود چرا كه مؤلفان بسياري درباره ي «مقتل علي»، «مقتل زيد»، «مقتل عثمان»، «مقتل حجر بن عدي» و ديگران، كتابها نوشته اند و پژوهنده ي تاريخ دهها نام از كتابهاي «مقتل» را در موضوعات گوناگون، در ميان كتابها مي يابد. و چه بسا تدوين اين نوشته ها در جهت حديث و سيره ي پيامبر، خود يكي از دوره هاي مهم تاريخي است كه تاريخ نگاري عمومي، توسط مسلمانان به آن سمت سير يافته است.



پاورقي

[1] عمار بن خباب، ابومعاويه، دهني بجلي کوفي، شيخ طوسي در کتاب «الرجال» او را از اصحاب امام صادق (ع) بشمار آورده است و در «الفهرست» درباره‏ي او مي‏گويد:

«ابن‏نديم» يادآور شده که او صاحب کتابي است. و ابن حجر در «التقريب» او را با عنوان:

«مردي است راستگو و گرايش به تشيع دارد»، وصف کرده است. (او در سال 133 ه وفات يافت).

(الفهرست، چاپ دوم، چاپخانه‏ي حيدريه، نجف، ص 144).

[2] گزارش عمار دهني، با رواني و گذاردن حرکات و کوتاه کردن جمله‏ها، علامت گذاري شده و بسياري از مسائل قابل اهميت آن به اختصار بيان مي‏شود.

طبري در تاريخ خويش، اين گزارش را در سه قطعه، ثبت کرده است. (الطبري: 5). و با تعجب مي‏بينيم که «ابن نماي حلي» در مقتل خود (مثير الاحزان) به اين گزارش تکيه و اعتماد کرده و قطعه‏اي را ثبت نموده که در آن امام حسين (ع) درخواست رفتن به پيشگاه يزيد و آگاهي از نظر او را... کرده است.

(مثير الاحزان: ص 36).

با آنکه سير طبيعي حرکت امام براي تکذيب صدور يک چنين درخواستي از جانب امام حسين (ع) کافي مي‏باشد، علاوه بر اين گزارشي که مورخان از جمله طبري، از قول «عقبة بن سمعان» - او شاهد عيني حوادث کربلا بوده و در موقعيتي قرار داشته که امکان دستيابي و اطلاع کامل بر حقيقت جريانات را داشته است، او «مولي» ي رباب، همسر امام حسين (ع) بوده - نقل کرده‏اند اين شايعه‏ي دروغ را تکذيب مي‏کند، شايعه‏اي که به نظر ما از دسايس و حيله‏هاي امويان و عباسيان بوده تا بدينوسيله چهره‏ي پاک و مخلص حسين (ع) را در ذهنيت اسلامي جامعه، مسخ کنند.