بازگشت

خطبه زينب كبري در مجلس يزيد


هنگامي كه يزيد حقيقت درون خود را آشكار ساخت و بر همگان معلوم شد كه جنگ بين امام حسين (ع) و يزيد جنگ بين دين و كفر بوده است، زينب كبري (س) به پا خاست و فرمود:

سپاس خدا را و درود خدا بر رسول او و خاندانش باد خداي سبحان راست گفت كه فرمود: «عاقبت آنان كه كار زشت كردند، بسيار زشت است كه آيات خدا را تكذيب كردند و به استهزا گرفتند» اي يزيد! گمان مي كني اكنون كه اطراف زمين و آفاق آسمان را بر ما بسته اي و چنان راه چاره بر ما مسدود نموده اي كه ما را برده وار به هر سو مي كشند، ما نزد خدا بي مقدار شده و تو محترم هستي و اين پيروزي به خاطر ارزشي است كه نزد خدا داري كه تكبر مي ورزي و باد به بيني انداخته اي، از اينكه روزگار به كام توست وكارهايت مرتب و آراسته و ملك و پادشاهي ما را بي مزاحم در اختيار گرفته اي، شادمان وخوشحالي؟.

اندكي آهسته تر! آيا فراموش كرده اي كه خداي تعالي مي فرمايد:

«كافران نپندارند مهلتي كه به ايشان مي دهيم به نفع آنهاست، اين مهلت را فقط براي آن مي دهيم كه گناه بيشتر مرتكب شوند و آنان را عذابي دردناك است» (آل عمران / 178).

اي پسر آزاد شده ها! آيا اين عدالت است كه زنان و كنيزان خود را پشت پرده بنشاني و دختران رسول خدا را اسير كرده در حالي كه پرده از ايشان برداشته و چهره هايشان را آشكار كرده به دست دشمنان دهي تا از شهري به شهري برند و قومي بيگانه به آنان نگاه كنند و دور و نزديك و شريف و وضيع به آنها چشم دوزند، در حالي كه نه سرپرستي براي آنها مانده نه پشتيباني.

چگونه مي توان از كسي انتظار مراعات داشت كه مادرش جگر پاكان را به دندان كشيد و گوشتش از خون شهيدان روييد؟

چگونه در دشمني ما خانواده كوتاهي كند كسي كه ما را با چشم بغض و كنيه مي نگرد؟.

با اين همه باز بدون آن كه احساس گناه كني و بداني چه كار مي كني با چوب به لب و دندان ابا عبداللّه سالار جوانان اهل بهشت مي زني و مي گويي: «فرياد شادي سر داده مي گفتند دست مريزاد اي يزيد»!چرا نمي گويي كه با ريختن خون ذريه محمد (ص) و ستارگان زمين از آل عبدالمطلب، زخم ما را علاج ناپذير كردي و ريشه مان را سوختي؟

اكنون نياكان خود را صدا مي زني و گمان مي كني كه با آنها سخن گفته اي؟

به زودي نزد آنان مي روي و آرزو مي كني كه دستت خشك شده بود و اين كار را نمي كردي و زبانت لال مي شد و اين سخن را نمي گفتي! خدايا حق ما را بستان و انتقام ما را از اين ستمگران بگير وخشمت را بر كسي كه خون ما را ريخت و حاميان ما را كشت نازل كن به خدا سوگند پوست خود را شكافتي و گوشت خود را پاره كردي! تو با اين بار كه از ريختن خون ذريه رسول خدا (ص) و شكستن حرمت عترت و پاره تنش به گردن داري، بر او وارد مي شوي، «و گمان مكن آنانكه در راه خدا كشته مي شوند مرده اند، بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزي مي خورند»(آل عمران / 169).

همين برايت بس كه خداوند حاكم است و محمد خصم تو و آن كسي كه كار را براي تو ساخته و پرداخته كرد و تو را بر گردن مسلمين مسلط نمود، به زودي خواهد فهميد كه پاداش ستمگران بد پاداش است و آگاه مي شود كه كدام يك از شما پست تر و لشكر كدام يك ضعيف تر است.

اگر مصائب دنيا باعث شده كه من با تو سخن بگويم باز هم تو را بي ارزش مي دانم و كوبيدنت را لازم و نكوهشت را با ارزش مي شمرم و از جاه و حشمت تو هراسي ندارم، ولي چشم گريان است و دل بريان.

بسيار عجيب است كه نجيبان حزب خدا به دست آزاد شدگان حزب شيطان كشته مي شوند، از چنگالتان خون ما مي چكد و از دهانتان گوشت ما مي ريزد و آن بدن هاي پاك را گرگ ها سركشي مي كنند و گفتارها در خاك مي غلطانند.

اگر امروز ما را به عنوان غنيمت گرفته اي، به زودي در آنجا كه جز عمل خود را نيابي، ما به زيان تو خواهيم بود و خدا به بندگان خود ستم نمي كند.

به خدا شكايت مي كنم و بر او تكيه دارم، پس هر حيله كه داري به كار گير و هرچه مي تواني تلاش كن و هر چه مي خواهي كوشش كن! به خدا نمي تواني ما را از خاطره ها محو كني و وحي ما را بميراني و به نهايت ما نمي رسي و ننگ اين ستم را نمي تواني از خويش پاك كني راي تو بسيار سست و ايام دولت اندك و آن روز كه منادي فرياد مي زند «لعتنت خدا بر ستمكاران باد» جمعيت ات به پريشاني مي گرايد.

سپاس خدا را كه كار پيشينيان ما را با سعادت و مغفرت پايان برد و كار آخرمان را با شهادت و رحمت و از خدا مي خواهم كه ثوابشان را كامل كند و بيفزايد و خودش براي ما خلفي نيكو باشد كه او مهربان و رحيم است و همو براي ما كافي و بهترين وكيل است يزيد در جواب اين كلام رسا فقط توانست بگويد:



«فريادي است كه از زنان شايسته است

نوحه گري بر نوحه گران بسيار آسان است» [1] .




پاورقي

[1] مقتل خوارزمي، ج 4، ص 6 - 64.