بازگشت

امان نامه


غروب روز نهم بود اكنون همه مي دانستند كه فردا جنگ سختي در پيش است گروهي اندك ولي باايماني استوار و عزمي راسخ در مقابل لشكري انبوه كه جز به وعده هاي حكومت اموي فكر نمي كردند، قرار داشت سرنوشت جنگ از هم اكنون روشن بود، همه مي دانستند كه جز شهادت راهي نيست در چنين شرايطي بود كه شمر به كنار اردوگاه امام حسين (ع) آمده فرياد زد: خواهرزادگان من كجايند؟

او پسران ام البنين را مي خواند فرزندان اميرالمؤمنين و برادران امام حسين (ع) را او عباس، عبداللّه، عثمان و جعفر را مي خواست، ولي آنها حاضر نبودند با او سخن بگويند.

امام فرمود: پاسخ دهيد، او هر چند فاسق است ولي دايي شماست پرسيدند: چه مي خواهي؟.

گفت: اي خواهرزادگان من! شما در امانيد اطاعت يزيد بن معاويه را بپذيريد و خود را با برادرتان حسين به كشتن ندهيد.

عباس (ع) فرمود: دو دستت بريده باد اي شمر! لعنت بر تو و بر اماني كه آورده اي اي دشمن خدا! از ما مي خواهي از برادر خود حسين فرزند فاطمه دست برداريم و به طاعت لعنت شدگان گردن نهيم. [1] .


پاورقي

[1] مقتل خوارزمي، ج 1، ص 246 و تاريخ طبري، ج 4، ص 315 و انساب الاشراف، ج 3، ص 4-183.