بازگشت

حمله


عصر روز نهم محرم، عمر بن سعد با سپاه خويش به سوي اردوي امام تاخت امام (ع) برادرش جناب عباس را فرستاد تا از هدف آنها با خبر شود.

گفتند: دستور رسيده اگر تسليم حكم عبيداللّه نشويد با شما بجنگم.

فرمود: صبر كنيد تا پيام شما را به اباعبداللّه (ع) برسانم و خود برگشت و آنچه را از آن مردم شنيده بود با امام باز گفت.

حضرت فرمود: برگرد و اگر توانستي تا فردا مهلت بگير باشد كه امشب نماز بخوانيم و دعا كنيم و از پروردگارمان آمرزش بخواهيم خداوند خود مي داند كه من چقدر نماز و قرآن و دعا و استغفار را دوست مي دارم.

عباس با پيام امام در مقابل لشكر ايستاد ابن سعد رو به شمر گفت: چه مي گويي؟.

شمر گفت: نمي دانم، فرمانده تو هستي.

عمرو بن حجاج زبيدي گفت: سبحان اللّه! به خدا اگر لشكر كفار از ما چنين تقاضايي مي كرد شايسته بود قبول كنيم.

قيس ابن اشعث گفت: تقاضاي ايشان را قبول كن! به خدا فردا صبح پيش از تو در ميدان مبارزه آماده مي شوند [1] .


پاورقي

[1] کامل ابن اثير، ج 4، ص 57 و تاريخ طبري، ج 4، صص 7-316 و انساب الاشراف، ج 3، صص 5-174.