بازگشت

حزب شيطان مجهز مي شود


خبر اقامت امام حسين (ع) در كربلا به كوفه رسيد ابن زياد با خود مي انديشيد چه كسي حاضرمي شود اين ننگ را بپذيرد و با پسر پيامبر وارد جنگ شود ابن زياد به كسي فكر مي كرد كه فرماندهي سپاه را بپذيرد عمر سعد را به خاطر آورد همان كسي كه به تازگي حكم فرمانداري ري را گرفته بود و براي حفظ آن به هر پستي و ذلتي تن مي داد به ياد آورد در روز شهادت مسلم، عمر بن سعد به چه رذالتي اسرار مسلم را فاش كرده بود مسلم به او اعتماد كرد و در واپسين لحظات حيات به او چند وصيت كرد، ولي او بدون اين كه ابن زياد بخواهد، از روي چاپلوسي همه را براي او باز گفته بود اين عمل چنان زشت مي نمود كه ابن زياد نيز به او طعنه زد، گفت: امين خيانت نمي كند، ولي گاهي مردم خائني را امين مي پندارند [1] .

ابن زياد دريافت كه مناسب ترين مهره را براي اين كار پيدا كرده است، فورا او را احضار كرد.

ابن سعد نخست عذر خواست، ولي ابن زياد كه نقطه ضعف او را مي دانست گفت: مانعي ندارد اگر نمي خواهي اين كار را قبول كني، حكم فرمانداري را پس بده ضربه در جاي مناسب فرود آمد عمر گفت امشب را به من مهلت بده تا فكر كنم با هر كس مشورت كرد او از اين كار برحذر داشت، ولي فردا صبح خود به قصر ابن زياد رفت و با چهار هزار سرباز راهي كربلا شد [2] .


پاورقي

[1] مقتل خوارزمي، ج 1، ص 212 و کامل ابن اثير، ج 4، ص 34.

[2] کامل ابن اثير، ج 4، ص 352 و تاريخ طبري، ج 4، ص 10-309 و مقتل خوارزمي، ج 1، ص 40-239.