بازگشت

درس جوانمردي


كاروان امام حسين (ع) همچنان در حركت بود تا منزل «شراف» رسيد هنگام سحر به جوانان همراهش دستور داد تا مي توانند آب بردارند و با آب فراوان از آنجا كوچ كردند تا نيمروز راه پيمودند در حال حركت بودند كه يكي از اصحاب حضرت تكبير گفت.

امام فرمود: آري خدا بزرگتر است، براي چه تكبير گفتي؟

گفت نخلستان ديدم گروهي از اصحاب گفتند: ما هرگز در اين منطقه نخلستان نديده ايم فرمود، پس به نظر شما چيست؟

گفتند به نظر ما نوك نيزه ها و گوش اسبان است فرمود: آري همين است آيا جايي هست كه به آن پناه ببريم و پشت به آن، با اين سپاه مواجه شويم.

گفتند: آري كوه «ذوحسم» در طرف چپ ماست، اگر زودتر به آن برسيم همان چيزي است كه شما مي خواهيد.

حضرت به سمت چپ متمايل شد، طولي نكشيد كه گردن اسب ها نيز نمايان شد چنانكه به خوبي ديده مي شدند آنها هم وقتي ديدند امام به سمت چپ رفت به همان متمايل شدند كاروان امام زودتر به «ذو حسم» رسيد حضرت فرمود تا چادرها بر پا شد و لشكر از راه رسيد، هزار سوار به فرماندهي حر بن يزيد تميمي نزديك ظهر بود كه با امام مواجه شدند امام و اصحابش همه عمامه بر سر نهاده و شمشيربسته بودند.

امام فرمود: تا جوانان، لشكر حر را سيراب كنند و اسبان آنها را نيز كمي آب دهند گروهي از جوانان به سپاه آب مي دادند و گروهي ديگر ظرفهاي بزرگ را از آب پر مي كردند و جلو اسب ها مي گذاشتند وقتي هر اسب چند جرعه مي نوشيد آب را بر مي داشتند و جلو ديگري مي گذاشتند و به اين ترتيب همه اسب ها و سواران را آب دادند.

«علي بن طعان محاربي» مي گويد: من در لشكر حر آخرين نفري بودم كه به آنجا رسيدم، وقتي امام تشنگي من و اسبم را ديد فرمود: راويه را بخوابان.

لفظ راويه در زبان عراقي به معني مشك بود و لذا من منظور حضرت را نفهميدم [1] حضرت فرمود: برادرزاده! شتر را بخوابان، من شتر را خواباندم.

فرمود: بنوش!.

هر چه خواستم بنوشم آب از مشك ريخت فرمود: مشك را برگردان! من نفهميدم بايد چكار كنم حضرت پيش آمد، با دست خود لبه مشك را برگرداند تا من آب نوشيدم و اسبم را هم آب دادم [2] .


پاورقي

[1] راويه در لغت حجاز به معني شتر آبکش است.

[2] تاريخ طبري، ج 4، ص 302 و کامل ابن اثير، ج 4، ص 46 و مقتل خوارزمي، ج 1، ص 230.