بازگشت

زهير بن قين هدايت مي شود


زهير به قين لجلي كه از نظر عقيده عثماني بود و به اهل بيت رسول خدا چندان اعتقادي نداشت، درذيحجه سال 60 به حج رفته بود در همان روزهايي كه امام حسين (ع) به طرف كوفه مي رفت، زهير مراسم حج را به پاپان برده و در حال بازگشت به وطن بود كاروان امام به دليل فزوني همراهان و توقف هاي زياد، حركت كندتري داشت و زهير بي آن كه خود بخواهد به كاروان امام رسيد و با او هم سفر شد يكي از همراهان زهير روايت مي كند كه وقتي از مكه بيرون آمديم، از همان راهي مي رفتيم كه امام حسين (ع) مي رفت، ولي هرگز نمي خواستيم با او روبرو شويم وقتي كاروان امام حسين (ع) حركت مي كرد زهير مي ايستاد و هنگامي كه امام توقف مي كرد زهير به راه مي افتاد و از كنار او مي گذشت در يكي از منازل ناچار شديم با امام در يك جا توقف كنيم امام در يك طرف چادر زد و ما در طرفي ديگر.

مشغول خوردن ناهار بوديم كه ديديم فرستاده امام به طرف ما مي آيد منتظر شديم تا رسيد سلام كرد و داخل شد و او به زهير گفت: اباعبداللّه مي خواهد ترا ببيند ما چنان از اين خبر ناراحت شديم كه هركس هر چه در دست داشت به زمين انداخت همه مبهوت و بي حركت نشستيم دلهم همسر زهير گفت: سبحان اللّه! پسر رسول خدا به دنبال تو فرستاده است و تو به نزد او نمي روي؟

برخيز و به سوي او برو سخنانش را گوش كن و باز گرد زهير با ناراحتي رفت، طولي نكشيد كه برگشت در حالي كه صورتش ازخوشحالي برق مي زد دستور داد چادر و بار و بنه اش را به نزديك خيمه گاه امام حسين منتقل كنند، آنگاه به زنش گفت: تو را طلاق دادم تا به خويشانت بپيوندي، من دوست ندارم به خاطر من دچار گرفتاري شوي.

آنگاه به امام حسين پيوست و همراه آن حضرت بود تا شهيد شد.