بازگشت

مسلم در آستانه شهادت


مسلم را وارد قصر كردند، بدون سلام وارد شد نگهبان گفت: چرا به امير سلام نمي كني فرمود: ساكت باش او امير من نيست.

ابن زياد گفت: اشكالي ندارد، سلام كني يا نه كشته خواهي شد.

مسلم فرمود: باكي نيست، بدتر از تو بهتر از مرا كشته است.

ابن زيد گفت: اي نافرمان تفرقه افكن! بر امام خود خروج كرده در ميان مسلمانان تفرقه انداخته و تخم فتنه كاشته اي.

فرمود: «دروغ مي گويي! معاويه و پسرش يزيد در ميان مسلمين تفرقه انداختند و تخم فتنه را تو و پدرت كاشتيد من اميدوارم خداوند به دست شرورترين مخلوقاتش شهادت را نصيب من كند».

گفت: آرزوي چيزي داشتي كه خدا نخواست بدان برسي و آن را به كسي كه شايسته بود داد.

فرمود: اگر ما شايسته خلافت نباشيم چه كسي شايسته است.

گفت: اميرالمؤمنين يزيد شايسته خلافت است.

فرمود: ما به حكميت خدا بين خود و شما راضي هستيم.

گفت: تو گمان مي كني در خلافت حقي داري.

فرمود: گمان نمي كنم، به خدا قسم يقين دارم.

گفت: اي پسر عقيل مردم هيچ اختلافي نداشتند، تو آمدي تفرقه افكندي و مردم را به جان هم انداختي.

فرمود: من براي اين كار نيامدم، ولي شما كژيها و زشتي ها را علني كرده ايد، معروف را به خاك سپرده ايد، در ميان مردم مثل قيصر و كسري رفتار مي كنيد، ما آمديم تا همچون رسول خدا آنها را به معروف راهنمايي كنيم و از منكر باز داريم و به حكم كتاب و سنت بخوانيم و براي اين كار شايسته ايم.

گفت: اي فاسق ترا چه به اين كار؟

آيا وقتي كه تو در مدينه شراب مي خوردي ما به كتاب و سنت عمل نمي كرديم.

فرمود: من شراب مي خوردم؟

خدا مي داند كه دروغ مي گويي ما هرگز لب به ناپاك نزده ايم و از پليدي به دور بوده ايم شراب خوردن برازنده كسي است كه چون سگ زبان به خون مسلمين مي زند، كساني رامي كشد كه خدا كشتن آنها را حرام كرده، از روي خشم و عداوت و سوءظن خونريزي مي كند، آنگاه به لهو لعب مي پردازد چنان كه گويي هيچ نكرده است.

گفت: خدا مرا بكشد اگر ترا به طرز بي سابقه اي نكشم.

فرمود: مناسب تو همين است كه در اسلام بدعت بگذاري و كشتن به طرز زشت، مثله كردن، ناپاكي وپست فطرتي را به خود اختصاص دهي.

چون سخن به اين جا رسيد ابن زياد به عقيل، حضرت علي (ع) و امام حسين (ع) دشنام داد و مسلم ديگر با او سخن نگفت [1] .


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 4، صص 32-72 و مقتل خوارزمي، ج 1، صص 32-12 و کامل ابن اثير، ج 4، صص 5-34.