بازگشت

انگيزه قيام


در طول تاريخ اسلام از آغاز ظهور تاكنون، حساس ترين زمان در سرنوشت اسلام، زمان امام حسين (ع) است و قيام امام حسين (ع) نيز مؤثرترين و ارزنده ترين حركتي است كه در راه احياي دين و اظهار حق به وقوع پيوسته است.

امام حسين (ع) خود را بر سر يك دو راهي تعيين كننده مي ديد كه يك راه به محو كامل اسلام و راه ديگر به احياي دين ختم مي شد آن حضرت مي توانست سكوت كند و مانند ديگران با حكومت يزيد بسازد و مانند مصلحت انديشان زمان خود، با تغافل از اصل حكومت، به مسائل جزئي و سطحي بپردازد، از يك زندگي در سطح عالي و احترام و موقعيت بالاي اجتماعي برخوردار باشد.

اين درست همان چيزي بود كه دستگاه حكومت اموي آرزو مي كرد، ولي با شناختي كه از آن حضرت داشت مي دانست هرگز به اين آرزو نخواهد رسيد و به هيچ قيمتي نمي تواند همكاري و يا حتي سكوت آن حضرت را به دست آورد.

يزيد به ياد داشت كه امام حسين (ع) در نامه اي به پدرش معاويه، جنگ با بني اميه را عملي خداپسندانه شمرده بود [1] همه بني اميه مي دانند كه امام حسين (ع) حكومت يزيد را به رسميت نخواهد شناخت مروان بن حكم در مقام راهنمايي به وليد بن عتبه فرماندار مدينه مي گويد: كساني را كه يزيد نام برده، هم اكنون احضار كن و از آنها بخواه كه بيعت كنند، ولي من مي دانم كه حسين هرگز با يزيد بيعت نخواهد كرد و طاعت او را به گردن نخواهد گرفت [2] .

درست به همين دليل است كه يزيد همين كه به قدرت مي رسد مي خواهد تكليف خود را با امام حسين (ع) روشن كند او به وليد بن عتبه فرماندار مدينه مي نويسد: فورا از حسين بيعت بگير و اگر سرباز زد او را گردن بزن [3] .

او مي داند تا حسين بن علي (ع) فرزند پيامبر هست، حكومت بي دغدغه بر جهان اسلام براي اوميسر نخواهد شد.

بنابراين بر خلاف نظر كساني كه حركت و قيام حضرت اباعبداللّه (ع) را ناشي از فشار بني اميه مي دانند، موضع بني اميه در قبال امام حسين (ع) ناشي از شناختي است كه از امام حسين (ع) دارند اگر يزيد احتمال مي داد امام حسين (ع) در قبال حكومت ناحق او سكوت مي كند، هرگز مزاحم آن حضرت نمي شد.

امام حسين (ع) در شرايط موجود آن زمان اصل دين را در خطر نابودي مي ديد او نه تنها يزيد را شايسته خلافت نمي دانست، بلكه او را به عنوان مردي با تمام خصلت ها و صفات ناپسند مي شناخت [4] .

از اين رو تسليم در برابر يزيد را ناروا و ايستادگي در برابر او را واجب مي دانست و تكليف خود را در اين ميان از همه سنگين تر مي ديد [5] و در وصيتي كه براي برادرش محمد بن حنفيه نوشت اصول اساسي حركت خود را كه همان دفاع از دين و حفظ جامعه اسلامي از خطر انحراف بود ترسيم كرد [6] و از مدينه خارج شد هنگامي كه امام حسين (ع) به مكه رسيد و خبر مخالفت او با يزيد منتشر شد، مردم كوفه تصميم گرفتند آن حضرت را به كوفه دعوت كنند [7] .

بنابراين نمي توان گفت امام حسين (ع) تحت تاثير دعوت كوفيان قيام كرد، چون دعوت مردم كوفه نيز يكي از آثار حركت امام حسين (ع) به شمار مي رود و مردم كوفه وقتي امام را دعوت كردند كه امام از بيعت سرباز زده و در مكه مستقر شده بود.

نتيجه اين كه حركت امام حسين (ع) تنها ناشي از احساس وظيفه آن حضرت و نياز دين به حركتي اساسي در راه براندازي جور و ستم بود و دعوت مردم كوفه هيچ تاثيري در اراده راسخ آن امام نداشت كه خود فرمود: به خدا اگر در دنيا هيچ جا و پناهگاهي نداشته باشم با يزيد بن معاويه بيعت نخواهم كرد [8] .

به همين دليل است كه حضرت در اولين روزهاي حركت خود به سمت كوفه، از تغيير اوضاع آن سامان با خبر شد، [9] ولي از راهي كه انتخاب كرده بود، بازنگشت هر بار كه خبر شهادت يكي از يارانش به دست مردم كوفه را دريافت مي كرد مي فرمود: ايشان به عهد خويش وفا نكردند و ما همچنان در انتظار انجام وظيفه ايم.


پاورقي

[1] الطبقات الکبري، ابن سعد، ص 54، ترجمه امام حسين.

[2] مقتل خوارزمي، ج 1، ص 181.

[3] مقتل خوارزمي، ج 1، ص 180 و کامل ابن اثير، ج 4، ص 14.

[4] مقتل خوارزمي، ج 1، صص 182، 184 و 185.

[5] کامل ابن اثير، ج 4، ص 48.

[6] مقتل خوارزمي، ج 1، ص 188.

[7] کامل ابن اثير، ج 4، ص 20.

[8] مقتل خوارزمي، ج 1، ص 188.

[9] تاريخ طبري، ج 4، ص 299 و کامل ابن اثير، ج 4، ص 40 و 42 و 43.