بازگشت

ريحانه پيامبر


پيامبر اكرم (ص) به ميهماني در خانه يكي از اصحاب دعوت شده بود همراه با ياران به راه افتاد، درحالي كه جلوتر از ديگران راه مي رفت حسن و حسين با كودكاني چند در كوچه به بازي مشغول بود رسول خدا به سوي او رفت تا او را بگيرد و او به اين سو و آن سو مي گريخت پيامبر در حالي كه مي خنديد او را دنبال كرد تا او را گرفت يك دست را در زير سر و دست ديگر را در زير چانه حسين گذاشت و لب مباركش را بر دهان حسين نهاد و بوسيد و فرمود:

هذان ريحانتاي من الدنيا من احبني فليحبهما.

اين دو گلهاي زيباي من در دنيا هستند، هر كس مرا دوست بدارد بايد آنان را دوست بدارد [1] .

جابر بن عبداللّه انصاري مي گويد: روزي نزد رسول خدا نشسته بوديم كه علي بن ابيطالب (ع) وارد شد حضرت رو به علي كرد و فرمود:

سلام عليك ابا الريحانتين اوصيك بريحانتي من الدنيا خيرا، فعن قليل ينهد ركناك و اللّه عزوجل خليفتي عليك.

سلام بر تو اي پدر دو ريحانه [حسن و حسين]! تو را به اين دو ريحانه زيبايم از دنيا سفارش به نيكويي مي كنم كه بزودي دو ركن تو فرو ريزند.

جابر مي گويد: هنگامي كه پيامبر رحلت كرد، علي (ع) فرمود: اين يكي از دو ركني بود كه رسول خدا گفت و هنگامي كه فاطمه وفات كرد، فرمود: اين هم ركن دومي بود كه رسول خدا گفت [2] .

در همين راستا روايت جالبي از عبداللّه بن عمر نقل شده است كه مربوط به امام، پس از واقعه عاشوراست ابن نعيم نقل مي كند كه نزد عبداللّه بن عمر نشسته بوديم، مردي پيش آمد و از حكم خون پشه سؤال كرد كه اگر در لباس نمازگزار باشد نمازش صحيح است يا خير؟.

عبداللّه پرسيد: از كجا مي آيي و اهل كدام منطقه اي؟.

گفت: اهل عراق هستم.

عبداللّه گفت: اين مرد را بنگريد كه از خون پشه مي پرسد، حال آن كه اينان پسر رسول خدا را كشتند وسكوت كردند از رسول خدا (ص) شنيدم كه مي فرمود: حسن و حسين دو ريحانه من در اين دنيا هستند [3] .


پاورقي

[1] همان، ص 118، مستدرک، حاکم نيشابوري، ج 3، ص 164.

[2] حلية الاوصيا، ابو نعيم اصفهاني، ج 3، ص 201.

[3] صحيح بخاري، ج 5، ص 33 و سنن ترمذي، ج 4، ص 339.