بازگشت

بررسي چگونگي ملاقات جابر با اهل بيت در كربلا


محدث نوري مي گويد:

سيد بن طاووس، جليل القدر، عظيم الشأن، صاحب كرامات و... بوده است. ولي اين مطلب پوشيده نيست كه مؤلفات بزرگان كه در امتداد عمرشان نگاشته مي شود، يكسان نيستند و كتابهايي كه در دوره ي جواني مي نگارند، با كتابهايي كه در آخر عمر با كوله


باري از پختگي و تجربه مي نويسند، فرق دارد. و سيد بن طاووس كتاب لهوف را كه متضمن ملاقات جابر با اهل بيت است، در اوايل جواني نوشته است و دو دليل بر اين مدعا وجود دارد:

الف. روش ايشان در همه ي كتابهايي كه نوشته است، اين است كه تا آن جا كه بتواند مآخذ نوشته و سند روايت را ذكر كند و حال آن كه مي بينيم كه ايشان برخلاف شيوه ي خود، در اين كتاب و همچنين در كتاب مصباح الزائر، اثري از ذكر مأخذ و سند روايت به ميان نياورده، و با آن كه ايشان كتابي مختصرتر از لهوف به نام مجتني دارد و در آن اسناد را ذكر كرده است. پس ايراد به كتاب، منافات با بزرگي مؤلف آن - كه بزرگي را پس از آن و به تدريج كسب كرده اند - ندارد.

ب. ايشان در اجازات خود تصريح مي كند كه كتاب مصباح الزائر را در اوايل تكليفش نوشته است [1] و در اول لهوف مي نويسد: چون من مصباح الزائر را نوشتم كه زائر را از برداشتن كتاب مصباح و يا هر كتاب زيارتي ديگر بي نياز مي كند، خواستم كه او نيز هنگام تشرف به زيارت امام حسين عليه السلام بي نياز از حمل كتاب مقتل باشد، بنابراين كتاب را نگاشتم. [2] .

خلاصه اين كه سيد بن طاووس كتاب لهوف را كه مصدر اساسي در مسئله ي ملاقات جابر با اهل بيت در كربلاست، در دوره ي


جواني و يا نوجواني نگاشته و از اتقان و اعتباري بايسته و شايسته برخوردار نيست [3] .

- اين مطلب و هر دو وجهي كه ذكر فرموده اند، قابل مناقشه است.

1. اسقاط مأخذ و حذف اسناد، نشان از عدم اتقان تام و كمي اطلاع نويسنده ندارد؛ همان گونه كه صرف ذكر مأخذ و آوردن اسناد، بر آگاهي كامل مؤلف دلالت ندارد و از آن جايي كه هدف سيد در صمباح الزائر نگارش كتابي كوچك بوده كه قابليت حمل در سفر داشته و زائر را از مثل كتاب مصباح المتهجد شيخ طوسي بي نياز سازد و مقصود وي در تأليف لهوف نگارش كتابي مختصر بوده كه بي نيازكننده ي زائر حسيني از حمل كتاب مقتلي بزرگ باشد، بنابراين به ذكر مأخذ نپرداخته و اسانيد را حذف كرده است، و در غير اين صورت نقض غرض مي بود.

2. معلوم نيست كه سيد، كتاب لهوف را نيز در همان اوان نوشته باشد، چون ايشان پس از ذكر كتاب مصباح الزائر و ذكر اين نكته كه اين كتاب را در اوايل تكليف نگاشته است، پس از آن به ذكر ساير مؤلفات خود پرداخته و درآخر كار نام كتاب لهوف را ذكر مي كند [4] ، كه چه بسا با استناد به اين عبارت بتوان گفت كه كتاب لهوف از آخرين كتابهايي است كه به قلم وي تأليف يافته است و يا دست كم مجمل باشد. [5] و از مسئله ي انضمام اين كتاب به مصباح الزائر و تشريك در علت نمي توان استفاده كرد كه اين كتاب را نيز در همان اوان نوشته است، تا كه گفته شود:


و اين كلام [6] صريح است در آن كه لهوف به منزله ي متمم مصباح الزائر، و در اوايل تكليف تأليف شده، و اين خود كافي است براي وضوح نبودن آن در اتقان و استحكام مثل ساير مؤلفات جليله ي ايشان. [7] .

3. خود سيد بن طاووس در آخر عمر، كه در نهايت تضلع و پختگي تام به سر مي برد، اين كتاب را كاملا تأييد كرده است، و از تأليف آن بخود مي بالد و مي گويد:

و صنفت كتاب الملهوف علي قتلي الطفوف، ما عرفت أن أحدا سبقني الي مثله، و من وقف عليه عرف ما ذكرته من فضله؛

و كتاب الملهوف علي قتلي الطفوف را نگاشتم و كسي را نمي شناسم كه بر من در انجام چنين كاري پيشي گرفته باشد و هر كس كه به آن دست يابد و در آن نظر افكند، درستي سخن من را دريابد. [8] .

با وجود اين شهادت از صاحب اثر، كه پس از فراغ يافتن از نگارش همه و يا بسياري از كتابهاي خود و در اواخر عمر نموده است، ديگر جايي براي آن سخن نمي ماند.

همچنين خود سيد در كتاب كشف المحجة خطاب به فرزند خود محمد، درباره ي اهميت كتاب لهوف مي فرمايد:

و منها كتاب الملهوف علي قتلي الطفوف في قتل الحسين عليه السلام، غريب الترتيب و التلفيق، و هو من فضل الله جل جلاله الذي دلني عليه؛


و از جمله كتابهايي كه نگاشتم كتاب الملهوف علي قتلي الطفوف است كه درباره ي شهادت امام حسين عليه السلام نگاشته شده و از چينش و گزينشي نو برخوردار است،. تفضل الاهي است كه مرا بر انجام آن رهنمون ساخت. [9] .

4. جالب اين است كه خود محدث نوري كتاب مصباح الزائر را كه به تصريح مؤلف در اوان تكليف نوشته است، كتابي معتبر معرفي كرده است. [10] . و كتاب لهوف را با احتمال تأليف در همان اوان،كتابي غير متقن مي داند! و اين دو قابل جمع نيست.

5. اگر بپذيريم كه سيد بن طاووس اين كتاب را در اوايل جواني نوشته و از اين جهت اشكال دارد، پيش از ايشان و يا هم زمان با ايشان، شيخ جعفر بن محمد بن نماي حلي كه فقيه و مورخي بسيار جليل القدر است، نيز خبر ملاقات جابر با اهل بيت را در كربلا يادآور شده است، و هيچ كس تا كنون نگفته است كه ايشان نيز كتاب را در جواني و... نگاشته است تا چوب عدم اتقان بخورد! و ايشان بر ابن طاووس مقدم است، چون وفات وي را سال 645 نوشته اند؛ [11] در حالي كه وفات ابن طاووس سال 664 بوده است، پس وفات ابن نما نوزده سال پيش از سيد بن طاووس بوده است و اگر تاريخ وفات وي را نپذيريم، قدر متيقن ايشان هم زمان و معاصر با سيد است [12] و عجب از ايشان است كه پس از نقل عبارت سيد در لهوف


مي فرمايد:

و مختصر همين عبارت را جعفر بن نما در كتاب مثيرالأحزان كه 24 سال بعد از وفات سيد تأليف كرده! ذكر نموده است. [13] .


پاورقي

[1] بحارالأنوار، ج 107، ص 39.

[2] لهوف، ص 86.

[3] ر. ک: لؤلؤ و مرجان، ص 145 - 144.

[4] بحارالأنوار، ج 107، ص 42 - 39.

[5] قدر متيقن آن است که کتاب لهوف بيش از اقبال الاعمال نوشته شده است؛ چون در آن کتاب از لهوف ياد شده است. ر. ک: اقبال الأعمال، ص 562.

[6] اشاره به کلام سيد بن طاووس در اول «لهوف»، در مورد علت نگارش کتاب.

[7] لؤلؤ و مرجان، ص 145.

[8] بحارالأنوار، 107، ص 42.

[9] کشف المحجة لثمرة المهجة، ص 138.

[10] لؤلؤ و مرجان، ص 149 - 148.

[11] الذريعة، ج 1، ص 43؛ و ج 13، ص 170؛ و ج 19، ص 349.

[12] علت اين اختلاف در اطلاق عنوان ابن‏نما است، که بر چندين نفر منطبق است، که ازجمله‏ي آنان شيخ نجم الدين ابوالقاسم جعفر بن نجيب الدين ابوابراهيم محمد بن جعفر بن هبةالله ابن‏نما حلي است،مرحوم آيت الله آقا بزرگ تهراني در چندين جاي الذريعة الي تصانيف الشيعة سال وفات ايشان را 645 نوشته است (ر. ک: الذريعة ج 1، ص 43؛ و ج 13، ص 170؛ و ج 19، ص 349). محدث قمي اين سال را سال وفات پدر او محمدبن نماي حلي دانسته و مي‏گويد: «قال المحقق الکرکي في وصف المحقق الحلي: و أعلم مشايخه بفقه أهل‏البيت الشيخ الفقيه السعيد الأوحد محمد بن نما الحلي... توفي بالنجف سنة 645، و قد يطلق ابن‏نما علي ابنه‏الشيخ الفقيه نجم الدين جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الله ابن‏نما الحلي، کان رحمه الله من الفضلاء الأجلة، و من کبراء الدين و الملة، عظيم الشأن، جليل القدر، أحد مشايخ آية الله العلامة، و صاحب المقتل الموسوم بمثيرالأحزان...» (ر. ک: الکني والألقاب، ج 1، ص 442)

در مجموع، اين اقوال، در سال وفات ايشان نقل شده است:

1. (645) طبق نقل آقا بزرگ تهراني.

2. (676) طبق نقل مدرس در ريحانة الأدب، ج 6، ص 1888.

3. (حدود 680) طبق نقل يعقوبي در البابليات، ج 1، ص 74.

4. (680) طبق نقل سيد محسن امين عاملي در اعيان الشيعة، ج 4، ص 156.

5. (685) طبق نقل ايضاح المکنون، ج 2، ص 428.

و با توجه به همين نکته است که محدث نوري، سيد بن طاووس را بر ابن‏نما مقدم داشته است، ولي قدر متيقن اين است که اين دو بزرگوار - که هر دو از يک شهر و معاصر يکديگر بوده‏اند - مدت زيادي از عمر خود را همزمان با هم سپري ساخته‏اند و از آن‏جايي که تاريخ پايان نگارش هر يک از دو کتاب لهوف و مثير الأحزان را دقيقا نمي‏دانيم، به طور قاطع نمي‏توان گفت که کتاب مثيرالأحزان 24 سال پس از وفات صاحب لهوف نگارش يافته است؛ همان‏گونه که محدث نوري چنين ادعايي را فرموده است.

[13] لؤلؤ و مرجان، ص 143.