بازگشت

ديدگاه مسعودي در خصوص قيام امام حسين


وي در كتاب «التنبيه والاشراف»، كه در واقع يك كرونولوژي تاريخ جهان تا سال 345 هجري است، حوادث زندگي پيامبر (ص) را با شيوه سال نگاري و پس از آن را به شيوه دودماني تنظيم كرده و ترتيب آن را به صورت دوران حكومت خلفا نگاشته است. او قيام امام حسين عليه السلام را به طور خلاصه در ضمن دوران خلافت يزيد آورده است، اما در كتاب مروج الذهب واقعه قيام را تحت عنوان موضوعي واحد به نام ذكر «مقتل حسين بن علي ابن ابيطالب عليه السلام در نه صفحه به تصوير كشيده است. مسعودي واقعه شهادت امام را با اظهار اندوه و قيام ايشان را با همراهي و همدلي تمام بيان كرده است. حركت امام را از دعوت دوازده هزار يا هيجده هزار نفر از كوفيان مبني بر ياري حضرت در قيام، شروع مي كند. مسعودي به حضور حسين بن علي عليه السلام در مكه اشاره مي كند؛ بدين صورت كه ابن عباس به قصد مصلحت انديشي و وادار نمودن امام به ماندن در مكه يا حركت به يمن، خدمت امام رفت، اما امام تقاضاي او را رد كردند. پس از آن مسعودي به مذاكرات عبدالله بن زبير با حسين بن علي عليه السلام اشاره مي كند و اينكه او از عزيمت امام به كوفه شادمان

بوده است. مسعودي از شخصي به نام ابوبكر بن حارث بن هشام نام مي برد كه او نيز به قصد مصلحت انديشي نزد امام رفت و در مورد چگونگي پيمان شكني كوفيان در برابر اميرمؤمنان علي عليه السلام و حسن بن علي عليه السلام اشاره كرد و گفت: همه اينها را ديده اي و باز مي خواهي به سوي كساني بروي كه به پدر و برادرت ستم كرده اند. [1] .

مسعودي پس از آن به نصب عبيدالله بن زياد به حكومت كوفه توسط يزيد بن معاويه و رفتن او به كوفه اشاره دارد و مي گويد: زماني كه عبيدالله به كوفه آمد چنان بر مردم آنجا سخت گرفت و آنها را مرعوب كرد كه هاني بن عروه، از رهبران شيعه و هواداران امام، را فورا دستگير و زنداني كرد و در پي دستگيري او مسلم بن عقيل در روز هشتم ذي الحجه سال شصت هجري به كمك 12 هزار نفر قيام كرد ولي چنان جو رعب و وحشت بر شهر حاكم شده بود كه حركت مسلم ديري نپاييد و همه مردم از اطراف او پراكنده شدند. اين واقعه را مسعودي با پناه بردن مسلم به خانه زني از وابستگان اشعث بن قيس دنبال مي كند و چگونگي كشف مخفي گاه مسلم را به تصوير مي كشد. سپس امان دادن محمد بن اشعث بن قيس و خيانت ابن اشعث به مسلم را بيان مي كند و در ادامه مي نويسد: وقتي او را به دار الاعماره شهر بردند عبيدالله بن زياد فرمان داد گردن او را بزنند و جسد او را از فراز بام به پايين پرتاب كنند. مسعودي براي روشن تر كردن جو وحشت و اضطراب در كوفه و اينكه چگونه امويان و عبيدالله بر اوضاع مسلط شدند، اشاره مي كند كه عبيدالله بن زياد دستور داد هاني بن عروه را دست بسته گردن بزنند ولي علي رغم اينكه هاني پيشواي قبيله بني مراد بود و قبلا سي هزار نفر از بني مراد، كنده و غيره در ركاب و گوش به فرمان او بودند، اما او هر چه از مردم كمك خواست كسي خواسته او را اجابت نكرد و هاني به قتل رسيد.

مسعودي پس از آن به حركت امام از مكه و آمدن حضرت به قادسيه اشاره مي كند كه در آنجا حر بن يزيد تميمي راه بر او بست و در حالي كه امام به همراهي 500 سوار و يكصد پياده بودند به سوي كربلا رفتند كه با سپاه عبيدالله بن زياد به فرماندهي سعد بن ابي وقاص روبرو شدند ودر روز دهم محرم سال 61 هجري امام با آنها جنگ كرد و كشته شد و همراه او نيز هشتاد و هفت نفر از يارانش كشته شدند.

مسعودي در ادامه ي واقعه به فرستادن سر امام توسط عبيدالله بن زياد به دمشق اشاره مي كند و مي نويسد: «وقتي سر حسين بن علي عليه السلام را در مقابل يزيد قرار دادند يزيد شروع كرد با چوب بر دهان آن حضرت زدن، در اين هنگام ابوبرزه اسلمي نزد يزيد بود به او گفت: چوب را بردار به خدا ديدم كه پيامبر (ص) دهان به دهان او گذاشته بود و وي را مي بوسيد. [2] مسعودي مي نويسد: «قاتلان همه از اهل كوفه بودند و شامي در ميان آنها نبود. همچنين مي نويسد: عمر بن سعد به تعدادي از يارانش دستور داد تا پيكر امام را لگدمال سم ستوران كنند (و با اين جنايت روي جنايتكاران تاريخ را سفيد كرد) و فرداي آن روز قومي از غاضريه از بني اسد پيكر امام و ياران او را به خاك سپردند. مسعودي در رثاي حسين بن علي عليه السلام مي نويسد كدام مصيبت با مصيبت حسين عليه السلام برابر است [3] و شعري از مسلم بن قتيبه وابسته به بني هاشم مي نويسد: «اي چشم، در گريه و زاري بخل نورز. اگر مي خواهي اشك بريزي، بر خانواده پيامبر (ص) گريه كن [4] و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون.

با توجه به مطالبي كه در شرح مراتب علمي و شيوه تاريخنگاري مسعودي گذشت نتيجه مي گيريم يكي از معتبرترين اسناد تاريخي قيام امام حسين عليه السلام كه مي توان به نظريات نويسنده آن اعتماد كرد و از اخبار ناصحيح نيز عاري است، مطالب مسعودي در مروج الذهب است، اما چون قصد مسعودي نگارش تاريخ عمومي بوده، از شرح جزئيات حوادث خودداري كرده و همين حسن كار اوست. چون در نقل جزئيات است كه اخبار ناصحيح وارد مباحث مي شود و مسعودي نيز علي رغم اينكه علاقه اي به شرح جزئيات و ذكر اعداد و ارقام نشان نمي دهد كه اغراق در مطالبش راه يابد ولي ارقامي را كه در اين باره نقل كرده معمولا مستند و قابل قبول است. در پايان يادآور مي شويم اگر مطالب مسعودي به تفصيل بعضي از مآخذ ديگر، مثل تاريخ طبري و ارشاد شيخ مفيد، نيست اما مستند، قابل قبول و عاري از هرگونه اخبار ناصحيح و اغراق آميز است و همچنان كه بسياري از محققان در نگارش آثار جديد از مطالب او سود جسته اند بايسته است محققان تاريخ اسلام به گزارش مسعودي در اين باره توجه بيشتري بنمايند.


پاورقي

[1] مروج الذهب، المجلد الثالث، ص 66.

[2] همان، ص 71.

[3] همان، ص 71.

[4] همان، ص 71.