بازگشت

در خصوصيات آن حضرت نسبت به فضائل انبياء


مقصد سوم: در آنچه مخصوص است به آن جناب از فضايل انبياء فردا فرد، و در آن چند باب است: بدان كه وارد شده است در زيارت آن جناب وارثيت از براي بعض انبياء، چنانكه زيارت وارث معروف است، و در بعض زيارات وارد است خطاب سلام بر انبياء به اسم ايشان، و صفتشان، پس چون بيان اين عنوان كنيم لازم است، كه در قسم اول بيان وجوه وارثيت و كيفيت آن را نمائيم، و در قسم دوم بيان كنيم كه محتمل است مراد به آن اسم


همان پيغمبر معروف باشد، و ممكن است مراد جناب حسين (عليه السلام) باشد به استعاره، به جهت شدت مناسبتي كه با آن پيغمبر دارد، مثلا وارد است كه: « السلام علي الأيوب الصابر»: [درود بر ايوب شكيبا]، پس ممكن است كه بگوئيم مراد همان ايوب معروف است، و ممكن است كه استعاره باشد از جناب حسين (عليه السلام) و همچنين در سلام بر يحيي مظلوم و غيره. باب آدم (عليه السلام): از براي او سجده كردند ملائكه تماما به اين معني كه قبله ي ايشان بود، و حسين (عليه السلام) صلوات فرستادند بر او ملائكه، و طواف مي نمايند به قبر او، و قبرش معراج ايشان است. [1] .

آدم ساكن شد در بهشت، و حسين (عليه السلام) از نورش بهشت و حورالعين خلق شد [2] ، آدم را لباس بهشتي زينت بود، و حسين زينت بهشت است [3] ، آدم مبتلي شد به فراق بهشت، و حسين (عليه السلام) مبتلي شد به فراق دوستان [4] و آدم مبتلي شد به اينكه فرزندش هابيل را كشت، و ديد خود او را كه زمين آشاميد، و حسين (عليه السلام ) مبتلي شد به اينكه ديد بدن فرزندش را پاره پاره [5] ، آدم مبتلي شد به نهي از اكل شجره، و از آن تناول نمود، وحسين (عليه السلام) مبتلي شد بنهي از جميع علايق، و اكل و شرب و اطاعت نمود [6] ، آدم صفوة الله بود از تمام مخلوقات، و حسين (عليه السلام) صفوه ي صفوت بود. آدم افتخار نمود بر او شيطان، به اينكه او از آتش و آدم از گل، و حسين ( عليه السلام) افتخار نمود بر او يزيد پليد، چون ديد خود را بر روي تخت سلطنت، و اتباعش با كمال زينت، و لباسهاي فاخر به گردش نشسته [7] و ديد عيال خود را در قصرها پشت پرده ها ، و در لباسهاي طلا و زري و حرير، و عيال حسين (عليه السلام) در لباسهاي كهنه و پاره، بر


ريسمانها بسته، و در مجلس ايستاده [8] ، و ديد پسران خود خالد و معاويه را كه با زينت تمام پهلويش نشسته با سلاح و جواهر، و ديد فرزندان حسين (عليه السلام) را در پيش رويش، يكي سر بي تن، و ديگري مريض و معلول، و ديد خود را متوج به تاج پادشاهي بر سرير نشسته، و سر حسين (عليه السلام) برهنه بر زمين پيش رويش گذاشته با سرهاي برادران و اصحابش، و مجلس از دشمنان حسين (عليه السلام) و مشايخ بني اميه مالامال، همه بر كرسيهاي زرين نشسته، پس باد نخوت و غررو به كاخ دماغ آن مغرور بالا رفته، و رو به اهل مجلسش نموده، شروع كرد به مذمت آن جناب كردن، و شماتت مي نمود، و فخر مي كرد، پس اشاره نمود به آن سر، و گفت: اين هميشه بر من فخر مي كرد، و مي گفت: پدرم بهتر است از پدر يزيد، و مادرم از مادرش، و جدم بهتر است از جدش، و خود نيز بهتر از او هستم. اما اينكه گفت: پدرم بهتر است از پدر يزيد، پس پدرم با پدرش محاجه كرد، خدا از براي پدرم حكم كرد و اينكه گفت مادرم بهتر است به جان خودم قسم راست گفت، البته فاطمه دختر رسول خدا بهتر از مادر من است، و اما اينكه جدش بهتر از جد من است آن هم معلوم است براي هر مسلماني، و اما اينكه او بهتر از من است پس گويا نخوانده است كه خدا ملك را بهر كس بخواهد مي دهد، و از هر كس بخواهد مي گيرد [9] .


پاورقي

[1] بحار 60:98 - کامل الزيارات باب 38 ص 112.

[2] بحار 16:25 - منتخب طريحي 105:2.

[3] بحار 275:43 - ارشاد مفيد 131:2.

[4] بحار 46:45 - مقتل خوارزمي 32:2.

[5] بحار 44:45 - مقتل خوارزمي 31:2.

[6] بحار 90:45 - ارشاد مفيد 136:2.

[7] بحار 128:45 - مقتل خوارزمي 61:2.

[8] بحار 132 - 131 :45 - لهوف ص 77.

[9] بحار 131:45 - مقتل خوارزمي 57:2.