بازگشت

متصف بودن آن حضرت از صفات ملائكه


مقصد دوم: در آنچه آن جناب متصف است به آن از صفات ملائكه و مقصود صفات يك ملك نيست، زيرا كه آن فضيلتي نيست نسبت به آن حضرت، بلكه مقصود آن است كه اگر ملاحظه نمائي جميع ملائكه را كه از تمام مخلوقات بيشتر هستند، و ملاحظه كني عبادتهاي ايشان را به انحاء مختلفه كه به حد و حصر در نيايد از اول خلقتشان تا آخر دهر، هر آينه آن جناب جمع نموده است جميع آن عبادتها را در يك روز، پس گويا آن جناب جميع ملايكه است.


پس اول بشنو صفات ملائكه را كه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در بيان اصناف ايشان مي فرمايد درخطبه ي نهج البلاغه مي فرمايد: بعضي از ايشان هميشه در سجده اند، و بعضي از ايشان هميشه در ركوع، و بعضي صف بسته اند، و از حال خود منفك نمي شوند، و تسبيح مي كنند و خسته نمي شوند، چشم ايشان به خواب نمي رود وعقل ايشان سهو نمي كند، و بدن ايشان سست نمي شود، و هيچ غفلت و فراموشي ندارند، و بعضي امين بر وحي الهي هستند كه به سوي انبياء مي آورند، و آمد و شد مي كنند به احكام و اوامر الهي، و بعضي حفظة عبادند، و بعضي خازنان بهشتند، و بعضي در بزرگي به نحوي هستند كه پاهاي ايشان در زمين هفتم است، و سرهاي ايشان از آسمان هفتم گذشته، و اركان ايشان از اقطار خارج است، و دوش ايشان مناسب با قوايم عرش است، يعني از حمله ي عرشند. [1] .

مؤلف گويد: هرگاه ملاحظه نمائي حالات امام مظلوم را، مي يابي آن جناب را كه عبادت كرد مانند عبادت جميع ملائكه، پس سجود نمود از براي خدا سجده اي كه ديگر از آن سر بلند ننمود، و ركوع كرد كه از آن قدش راست نشد، و شب عاشورا تا به صبح به عبادت ايستاد، و خواب و سهو بر او راه نيافت، و در روز عاشورا نفس خود را به تعب ها انداخت، از اعمال و افعال، و رفتن و آمدن، و حرب و ضرب، و حملات و فرياد، و اغاثه ي اصحاب و استغاثه از اعداء، و اصلا از برايش سستي بدن عارض نشد، كه آن بدن شريف از جنس اين اجسام نبوده، و هرگاه ملاحظه نمائي آن جناب را با اصحابش در مقام طاعت خدا، چگونه صف بسته بود، هر آينه خواهي دانست كه ايشان مانند ملائكه صافين هستند، كه از محل خود زايل نشوند. و باز اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي فرمايد در بيان صفات ملائكه چشيدند شيريني معرفت خدا را، آشاميدند از جام محبت او كه سيراب شدند، و در مكنون قلب ايشان ثابت و راسخ گرديد عروق خوف او، پس خم گرديد به طول عبادت و طاعت اعتدال قامتشان، و تمام نمود طول رغبت به سوي او ماده تضرعشان را، و آزاد ننمود بزرگي مقام


ايشان بندگي خشوعشان را، و عجب و خودبيني به ايشان راه نيافت، كه اعمال خود را بسيار ببينند، و ملاحظه ي حقارت خود در جنب جلال الهي باقي نگذاشت از براي ايشان، نصيبي در بزرگ شمردن حسنات خود، و جاري نيست بر ايشان سستي با وجود زحمت ايشان در عبادت، و شوق ايشان تمام نگرديد تا اينكه از مقام رجاي ايشان تعلقي حاصل شود، و با طول مناجات زبان ايشان نمي خشكد، و از كثرت ناله و زاري صداي ايشان نمي گيرد، و از مقام اطاعت دوش ايشان سبك نمي شود، و گردن ايشان از براي تقصير در امر او خم نمي گردد و غفلت به گرد ساحت ايشان راه ندارد. [2] .

مؤلف گويد: اگر نظر كني به چشم حقيقت خواهي يافت، كه شيريني معرفت همان است، كه حسين (عليه السلام) چشيد، و جام محبت همان است، كه آن جناب نوشيد، چنان شيريني معرفت را يافت، كه مرارت زحماتي را كه بر او وارد گرديد، نيافت، با اينكه تمام مرارت دنيا در آن جمع بود، از قلبي و روحي، و نفسي، و جسدي، و ظاهري، و باطني، و فرمود: خوش است از براي من مرگ. و چنان جام محبت نوشيد كه شدت عطش در قلب او اثر ننمود، با اينكه لبانش و زبانش را خشك ساخت،و كبدش را از هم پاشيد، و روشني چشمش را تمام نمود، ولي قلبش سيراب بود از جام محبت. و اگر تأملي نمائي به ديده ي بصيرت، خواهيد دانست كه قول آن حضرت در اعتدال قامت، اظهر افراد و احق مصاديق آن جناب است، زيرا كه كمر خود را خم نمود در طاعت خدا در ضمن يك ساعت به تحمل تير سه شعبه، كه از قلب شريفش گذشت، و از پشتش بيرون آمد، پس خون مانند ناودان جاري شد، علاوه نمود بر خم نمودن كمر جدا شدن اعضا و جوارح را. و اگر نيكو تدبر كني خواهي يافت آن جناب را اعظم مصاديق آن فقره، كه در شأن ملائكه فرمود كه: طول شوق الهي ماده تضرع ايشان را منقطع نمي كند، زيرا كه آن عبارت است از اينكه در تضرع خود ملاحظه ي مطلبي ندارند، تا به وصال آن ، يا نااميدي از آن،


تضرعشان قطع شود، بلكه مقصود ايشان خود تضرع است لنفسه مادامي كه زنده اند، و تحسين (عليه السلام) در اين صفت تفوق داشت بر ملائكه، و آن اين است كه نمي خواست انقطاع ماده ي تضرع را، نه در حيات، و نه بعد از ممات، زيرا كه متحمل شد مصائب را، بعد از وفات به جسد شريفش، به انواع مصائب، و به سر مباركش به انواع بلايا، و به قبر منورش به اقسام ابتلا، و جميع آنها را نيت نموده بود در حياتش، و ملاحظه نموده بود حتي پامال شدن بدن، و بريدن انگشت ، و دست و زدن چوب بر لب و دندان، و گردانيدن سر در شهرها و بازارها، و همه ي اينها را از جمله ي عبادات خود قرار داده بود، و اين يك ذرهاست از كلام در اين مقام، و مابقي در خزانه ي خيال بماند. [3] .


پاورقي

[1] نهج البلاغه فيض الاسلام ص 28 خطبه‏ي 1 فراز 18.

[2] نهج‏البلاغه فيض‏الاسلام ص 249 خطبه 90 فراز 32.

[3] گذشت در شهادت آن حضرت.