بازگشت

در خطابات وارده نسبت به زيارت آن حضرت


باب دهم: در خطاباتي كه وارد است در زيارت آن جناب، به آن خصوص كه در زيارت ساير ائمه و انبياء وارد نيست، و آن چند صنف است:

صنف اول: تخصيص آن جناب است غالبا به صفات مصيبتش كه در حال قتل بر او


وارد شده، كه دليل است بر فضيلتي مخصوص از براي آنها.

صنف دوم: تخصيص آن جناب است به اضافه هاي مخصوصه به سوي خدا، مثل: ثار الله، و قتيل الله، و ذبيح الله [1] .

صنف سوم: اينكه در وقت سلام برآن جناب، سلام بر همه ي انبياء بايد كرد به اسم و صفت، و شايد سرش آن است، كه آن جناب، مظهر همه ي ايشان است، چنانكه در عنوان انبياء بيايد (ان شاء الله).

صنف چهارم: تخصيص آن جناب اسثت به تلبيات، چنانكه در بعض زيارات مأثوره است، كه بعد از سلام مي گويند: «لبيك داعي الله»، و بايد هفت مرتبه لبيك بگويند. [2] .

و سبب لبيك گفتن آن است، كه آن جناب، داعي ثاني است به سوي خدا، بعد از جد بزرگوارش كه داعي اول بود، كه خلق را به سوي اسلام دعوت نمود، و ظاهر نمود آنرا به ياري خدا، و رعب در قلوب خلق، و مدد ملائكه، و شمشير اميرالمؤمنين (عليه السلام) و ياري بعض اصحاب.

و حسين (عليه السلام) داعي دوم است كه خلق را دعوت نمود به ايمان، و امام حق و ائمه راشدين، و ظاهر نمود آنرا به كشته شدن، و مظلوميت، و كيفيات مخصوصه كه بر او جاري شد، پس بايد اين داعي را هم شخص لبيك بگويد به قول و به فعل، پس از اين جهت مستحب شد تلبيه گفتن در وقت زيارتش.

و اما استحباب هفت مرتبه گفتن، پس از براي آن چند وجه است:

يكي: اينكه به ملاحظه ي حالات مجيب باشد، زيرا كه اجابت بايد به بدن، و دست، و زبان، و گوش، و چشم، و دل، و ميل و محبت باشد، و هر تلبيه از براي يك اجابت است، چنانكه از فقره زيارت ظاهر مي شود كه بعد از هفت مرتبه لبيك داعي الله گفتن، مي گويد: اگر بدن من ترا اجابت ننمود در وقتي كه استغاثه مي نمودي، و زبان من اجابت


ننمود در زماني كه طلب ياري مي نمودي، پس بدرستي كه قلب من و گوش و چشم، و ميل، و محبت من اجابت نمودند.

يعني اجابت نموده است ترا قلب من به محبت تو، و گوش من به استماع مصيبت تو و چشم من به گريه بر تو، و محبت من به اينكه عمل اصحاب تو را دوست مي دارم، و ميل من به اينكه به سوي تو است، و بدن من الآن به اينكه به سوي تو مي آيد، و زبان من به اينكه بر تو سلام مي نمايد.

وجه دوم: اينكه تلبيات سبع اجابت باشند از براي طلب ياري نمودن آن حضرت در هفت حالت.

يكي: در مكه ي معظمه آن وقتي كه اراده ي رحيل نمود، پس خطبه اي خواند در مسجدالحرام، و طلب ياري نمود به اين مضمون كه: هر كس جان خود را در راه خدا، و ياري ما مي دهد، و شوق ملاقات خدا را دارد، پس با من ارتحال نمايد كه من صبحگاه روانه مي شوم. [3] .

دوم: در خارج مكه كه عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر و عبدالله بن زبير و عبدالله بن عمر به خدمتش آمدند كه آن حضرت را مانع شوند از توجه به عراق و حضرت هر كدام را به قسمي جواب داد و آخر فرمود: كه من مأمورم به امري كه ناچار بايد آن را به عمل آورم، بعد ايشان را به ياري خود طلبيد، پس عبدالله بن جعفر دو پسر خود را همراه آن حضرت فرستاد و عرض كرد كه من خود ملحق خواهم شد به شما. [4] .

و حضرت به عبدالله بن عمر فرمود كه: از خدا بترس و ياري مرا ترك مكن، پس عذري آورد و وداع نمود با آن حضرت، و عرض كرد كه: بگشا آن موضعي را كه پيغمبر خدا هميشه مي بوسيد آنرا، پس سينه ي مبارك را گشود، پس بوسيد بالاي قلب شريفش را، و گريست و وداع كرد. [5] .

سوم: در راه از مكه تا كربلا هر كس را مي ديد، طلب ياري مي نمود به جهت اتمام


حجت بر خلق، گاهي به لسان خود، و گاهي به ارسال، و چون مردم مي ديدند قلت اتباعش را، عذر مي آوردند، بعضي به تجارت، و بعضي به زراعت، و بعضي به ابتلاي عيال، و بعضي وعده مي دادند كه ما ملحق خواهيم شد، و بعضي چون مي فهميدند كه حضرت طلب ياري خواهد نمود از ايشان كناره مي جستند، و در آن منزل كه آن حضرت نزول مي فرمود نزول نمي كردند، چنانكه از جماعتي از فزاره و بجيله منقول است، كه گفتند: بعد از حج ملحق شديم بحسين (عليه السلام)، و با آن جناب سير مي كرديم، ولي خوش نداشتيم كه با او هم منزل شويم، و چون بر آبي وارد مي شد، ما بر غير آن وارد مي شديم، و اگر لابد مي شديم، كه با او در يك منزل فرود آئيم، چون او در جايي نازل مي شد، ما در جانب ديگر منزل مي كرديم كه مبادا ما را به ياري خود طلبد. [6] .


پاورقي

[1] بحار 151:98 - کافي 576:4 - کامل الزيارات باب 79 ص 199.

[2] بحار 169:98 و 179 - کامل الزيارات باب 79 ص 218 و 230.

[3] بحار 367:44 - لهوف ص 26.

[4] بحار 366 - 364 :44 - لهوف ص 13 و ارشاد مفيد 70:2.

[5] بحار 313:43 - امالي صدوق مجلس 30 ص 131.

[6] بحار 371:44 - لهوف ص 31.