بازگشت

آخرين مجلس در سحر شب عاشورا


سي ام: مجلس او بود در سحر شب عاشورا، چنانكه در مناقب روايت كرده اند كه چون وقت سحر شد، حضرت را اندكي خواب در ربود، پس بيدار شد، و فرمود: ديدم در خواب، كه گويا سگهاي چندي بر من حمله مي كنند، و مرا پاره مي كنند، و يك سگ سفيد و سياه رنگ بر من بيشتر حمله مي كرد، و گمان دارم كه قاتل من مرد ابرصي باشد از اين قوم، و بعد از آن ديدم جدم رسول خدا را با جمعي از اصحابش، كه مي فرمود: اي فرزند توئي شهيد آل محمد(صلي الله عليه و آله)، و اهل آسمانها به قدوم تو متبشرند، و فردا شب افطار خود را نزد من قرار ده، و تعجيل نما كه اينك ملكي از آسمان نازل شده، و با او است شيشه ي سبزي از براي آنكه خون تو را در آن نگاه دارد، اين است خوابي كه ديده ام، و شكي نيست كه رحيل نزديك شده. [1] .

خاتمه ي آخر مجالس آن سرور، مجلسي بود كه با تن پاره پاره بر روي خاك افتاده، و نفسش به آخر رسيد، و به حال خود و اهل بيتش مرثيه مي خواند، و مستمع خداي متعال


بود، عرض مي كرد: «اللهم متعالي المكان عظيم الجبروت»، تا آخر فقرات كه گذشت. [2] .


پاورقي

[1] بحار 3:45 - مقتل خوارزمي 252 - 251 :1.

[2] مصباح المجتهد ص 759 - مصباح کفعمي ص 544.