بازگشت

جانبازان و ساير اسيران


1 آمنه سكينه

2 ام اسحاق بنت طلحة

ام اسحاق يا ام الحق، [1] فرزند طلحة بن عبيداللّه است. [2] نام او را، عاتكه [3] و مادرش را جرباء بنت قسامه، از قبيله ي طي گفته اند. [4] .

مورّخان، نام همسران او و فرزندانش را به ترتيب چنين نقل كرده اند:

1 امام حسن مجتبي (ع). ام اسحاق، چهار پسر به نام هاي حسن، حسين، طلحة، ابوبكر و يك دختر به نام فاطمه براي امام دوم (ع) به دنيا آورد. [5] .

2 امام حسين (ع). اين بزرگوار، بنا به سفارش برادر كه هنگام شهادت به او فرمود: برادر! من از اين زن راضي هستم، نگذاريد كه او از خانه هايتان خارج شود، [6] با ام اسحاق ازدواج كرد و خداوند متعال، فاطمه و عبداللّه را به ايشان عنايت كرد. [7] .

3 عبداللّه بن محمدبن ابي عتيق. اميّه، فرزند عزيز ام اسحاق از عبداللّه مي باشد. [8] .

منابع كهن از حضور يا عدم حضور ام اسحاق در كربلا و تحمل مشقت هاي دوران اسارت وي سخني نگفته اند ولي با مطالعه واقعه ي ذيل مي توان گفت: ام اسحاق در كربلا حاضر و به طور يقين در زمره ي اسيران كربلا نيز بوده است.

ام اسحاق، همسر امام حسين (ع) در روز عاشورا فرزندي به دنيا آورد كه او را عبداللّه ناميدند. او به دست عبداللّه بن عقبه غنوي و به قولي هاني بن ثبيت حضرمي با تير مجروح شد. امام حسين (ع) خون او را به سوي آسمان ريخت و خونش به زمين بازنگشت. امام باقر (ع) فرموده است:

اگر قطره ي از اين خون به زمين مي ريخت عذاب الهي بر مردم نازل مي گشت. [9] .

3 ام الثغر خوصاء

4 ام الكرام [10] .

ام الكرام، دختر گرامي امام علي (ع) و مادرش ام ولد است. [11] به گفته ي عماد زاده، او همراه برادرش سيّدالشهدا (ع) به كربلا آمد و پس از عاشورا به دست دشمنان اهل بيت (ع) از كربلا به كوفه و سپس به شام به اسارت برده شد. [12] از جزئيات زندگي و اقدامات وي در طول اسارت اطلاع ديگري در دست نيست.

5 اُمامه

امامه، فرزند امام علي (ع) و مادرش ام ولد است. [13] او با صلت بن عبداللّه، از نوادگان عبدالمطلب، ازدواج كرد و براي او دختري به نام نفيسه به دنيا آورد. [14] به گفته ي عمادزاده، امامه جزو زنان حاضر در كربلا بوده و قطعا در كاروان اسيران نيز حضور داشته است. [15] .

6 ام جعفر

ام جعفر نامش جمانه، فرزند امام اوّل شيعيان، و مادرش ام ولد است. [16] بنا به گزارشي ديگر، ام جعفر و جُمانه، نام دو دختر از فرزندان امام علي (ع) مي باشد. [17] .

وي از زنان حاضر در كربلا و از اسيران آن حادثه ي خونين است. [18] از ساير خصوصيات و جزئيات زندگي وي اطلاعي ديگري در دست نيست.

7 ام الحسن بنت علي (ع)

ام الحسن يا ام الحسين از فرزندان امام علي (ع) است. [19] نام وي رمله ي كبري، [20] مادرش ام سعيد دختر عروة بن مسعود ثقفي (341) و بنا به نقلي ام شعيب مخزوميه مي باشد. [21] او با پسر عمّه ي خود، جعدة بن هبيره ي مخزومي كه از شيعيان خاص حضرت اميرالمؤمنين (ع) و فرزند ام هاني بود ازدواج كرد [22] و خداوند متعال شش فرزند به نام هاي، جعفر، علي، حسن، حارث، عبداللّه، يحيي به وي عنايت كرد. [23] ام الحسن، پس از وفات جعدة، به عقد جعفربن عقيل در آمد ولي براي او فرزندي نزاد. [24] برخي عبداللّه بن زبيربن عوام را نيز از همسران ام الحسن دانسته اند. [25] اگرچه مورّخين به اسارت وي تصريح نكرده اند ولي بنا بر حضورش در كربلا، [26] به يقين جزو اسيران كربلا نيز بوده است.

8 ام خلف

نام او در منابع كهن وجود ندارد. ولي در منابع متأخر نقل شده كه وي همسر مسلم بن عوسجه و همان زني است كه در روز عاشورا پس از شهادت مسلم، فرزندش، خلف را به رفتن به ميدان نبرد و دفاع از فرزند رسول خدا (ص) تشويق كرد [27] و خود عصر عاشورا به اسارت نيروهاي دشمن در آمد.

9 ام عبداللّه

ام عبداللّه [28] فرزند امام مجتبي (ع)، نامش، فاطمه و مادرش ام ولد است. [29] او با امام سجاد (ع) ازدواج كرد و از وي چهار فرزند به نام هاي امام محمد باقر (ع)، حسن، علي و عبداللّه متولد شد. [30] او در خاندان امام حسن (ع)، در صداقت و راستگويي، بي نظير و نخستين زن علويه بود كه فرزند علوي (امام باقر (ع» به دنيا آورد. [31] .

ام عبداللّه با عموي بزرگوارش، امام حسين (ع) به كربلا آمد و در لباس اسارت به كوفه و شام برده شد. در دوران اسارت شاهد در غل و زنجير بودن همسر (امام سجاد (ع»، گرسنگي و تشنگي فرزند (امام محمد باقر (ع» و ديدن سرهاي خويشاوندان بر نيزه بود. [32] در منابع كهن و اخير اطلاعات ديگري درباره ي نامبرده وجود ندارد.

10 ام عمروبن جناده

نام او بحريه و پدرش مسعود خزرجي است. وي در روز عاشورا، پس از شهادت همسرش، جناده، به فرزند نه يا يازده ساله ي خود امر كرد به ميدان رفته و مشغول نبرد شود. وقتي عمرو به شهادت رسيد، مادر، با خواندن رجز، سر او را به طرف دشمن انداخت و يك نفر را كشت. سپس عمود خيمه را به دست گرفت و با حمله به خصمِ زبون دو نفر ديگر را نيز به هلاكت رساند. آنگاه، امام حسين (ع)، او را از ادامه ي جهاد و مبارزه منع كرد و ام عمرو به خيمه بازگشت. [33] از ساير جزئيات زندگي و اقدامات مثبت وي در دوران اسارت اطلاعي در دست نيست.

11 ام كلثوم بنت عبداللّه جعفر

ام كلثوم، فرزند عبداللّه بن جعفربن ابي طالب (ع) و حضرت زينب (س) است. [34] برخي به وي لقب «صغري» داده اند. [35] معاوية، او را براي يزيد خواستگاري، ولي دايي بزرگوارش، امام حسين (ع) با اين وصلت مخالفت كرد و ايشان را به عقد ازدواج پسر عمويش، قاسم بن محمدبن جعفربن ابي طالب (ع) در آورد. [36] خداوند متعال نيز فرزندي به نام «فاطمه» به آنان عنايت كرد. [37] .

ام كلثوم، همراه همسر خود، قاسم، به دشت خونين نينوا آمد و پس از شهادت وي، از كربلا به كوفه و شام به اسيري برده شد. [38] مورّخان درباره ي اقدامات وي در دوران اسارت، گزارشي نقل نكرده اند. گروهي از رجال نويسان، حجّاج بن يوسف، ابان بن عثمان بن عفان [39] و خالدبن يزيدبن معاويه را نيز از همسران ام كلثوم، پس از قاسم دانسته اند. [40] .

12 ام كلثوم بنت علي (ع) زينب صغري

13 امّ كلثوم صغري

امّ كلثومِ صغري، يكي از دختران امير المؤمنين (ع)، [41] به گفته برخي از منابع از كساني است كه در كربلا حضور داشت و به همراه شمار ديگري به اسارت لشكريان بني اميّه درآمد. [42] .

گرچه بسياري از منابع از ام كلثوم به عنوان يكي اسيران حادثه عاشورا نام برده اند، بدون اين كه مقيّد به صغري و كبري كنند. [43] .

14 ام كلثوم صغري رقيه بنت علي (ع)

15 امّ كلثوم كبري

ام كلثوم كبري يكي از فرزندان امير المؤمنين (ع) است. [44] وي به همراه شوهرش، عون بن جعفر از مدينه به امام حسين (ع) پيوستند و به همراه آن حضرت در كربلا حضور داشتند. شوهرش در روز عاشورا به درجه رفيع شهادت نايل شد [45] و خودش به اسارت لشكريان بني اميّه درآمد. [46] گرچه بسياري از منابع نام ام كلثوم را به عنوان بانويي كه در كربلا حضور داشت و جزء اسيران بود آورده اند ولي مقيّد به صغري و كبري ننمودند. [47] .

16 ام كلثوم كبري زينب كبري

17 ام محسن

او، مادر محسن بن حسين (ع) [48] و نامش نامعلوم است. [49] ولي احتمال دارد، وي همان رباب يا شهربانو باشد. [50] ياقوت حُمَوي مي گويد: وقتي كاروان اسيران كربلا به كوه جوشن رسيد كه معدن مس و در غرب حلب است، ام محسن فرزندش را سقط كرد. تلاش وي براي تهيّه آذوقه در آن مكان بي نتيجه ماند. كارگران آنجا هم نه تنها وي را مساعدت نكردند بلكه ناسزا نيز گفتند. ام محسن، از اين كار، خشمگين شد و از خداوند متعال خواست تا آنان را مجازات كند. بر اثر نفرين او بركت از آن كوه گرفته شد. [51] از زندگي وي اطلاع ديگري در دست نيست.

18 ام وهب

از جمله زناني كه در كربلا حضور داشته، ام وهب بوده، وي به همراه شوهرش و يا به همراه فرزندش در همان روز عاشورا طبق گفته اكثر مورّخان به شهادت رسيد. اما منتخب التواريخ او را در شمار اسيران كربلا قرار داده است. [52] .

19 ام هاني بنت علي (ع)

ام هاني، فرزند امام علي (ع) و مادرش ام ولد است. [53] او با پسر عموي خود، عبداللّه اكبربن عقيل ازدواج كرد [54] و داراي فرزنداني به نام هاي محمد اوسط، عبدالرحمن، مسلم و ام كلثوم گرديد. [55] .

ام هاني با همسرش به كربلا آمد و پس از شهادت وي همراه كاروان اسيران به كوفه و شام رفت. [56] .

20 اميمة سكينه (ع)

21 امينة سكينه (ع)

22 بحرية بنت مسعود ام عمروبن جناده

23 جُمانة ام جعفر

24 جُمانة

جُمانة، فرزند ابوطالب و فاطمه بنت اسد و عمّه ي امام حسين (ع) است. او با پسر عمويش، ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب، [57] از اصحاب خوش سخن رسول خدا و از سرايندگان مرثيه آن بزرگوار ازدواج كرد [58] و برايش فرزندي به نام عبداللّه به دنيا آورد. [59] وي در واقعه ي خونين كربلا و حوادث تلخ پس از آن حضور داشت [60] و افشاگر چهره ي باطل حكومت يزيد در دوران اسارت بود.

25 حسن بن حسن (ع) حسن مثّنا

26 حسن مثّنا

حسن، فرزند امام مجتبي (ع) و مادرش، خوله دختر منظور فرازيه است. [61] او مردي بزرگ، دانشمند و پارسا بود [62] و سرپرستي صدقات امام علي (ع) را در زمان خود به عهده داشت. [63] .

حسن مثّني، براي خواستگاري يكي از دو دختر عمويش به منزل امام حسين (ع) رفت. آن حضرت به او فرمود: خودت هر كدام را كه بيشتر دوست داري انتخاب كن. ولي او شرم كرد و پاسخي نداد. امام حسين (ع) فرمود: من دخترم، فاطمه را برايت انتخاب مي كنم؛ زيرا او به مادرم فاطمه شبيه تر است. [64] .

فرزندان وي، از فاطمه و دو زن ديگر [65] عبارتند از: محمد، عبداللّه، ابراهيم، جعفر، داود، زينب، ام كلثوم، فاطمه، مُليكه و ام القاسم. [66] .

حسن، در حماسه ي روز عاشورا شركت جست و در رويارويي با دشمن زبون، هفده تن از آنان را به هلاكت رساند. او كه به شدّت مجروح و دست راستش قطع شده بود، [67] با وساطت اسماء بن خارجه فزاري، از هم قبيله اي هاي مادرش، از صحنه ي نبرد خارج گرديد و به اسارت درآمد. [68] حسن مثني نيز مانند ساير اسيران بر شتر بي جهاز برهنه، [69] سوار و به سوي شام برده شد. او مي گويد: چون نزد يزيد رفتم تعداد ما بيش از ده نفر بود. به فرمان وي، به سوي مدينه حركت كرد. در اوّل ماه بدانجا رسيديم. [70] .

سرانجام، حسن بن حسن (ع) در سي و پنج سالگي در مدينه ديده از جهان فرو بست و به ديدار حقّ شتافت. [71] .

27 حسنيه

از جزئيات زندگي او اطلاع كاملي در دست نيست. تنها، در برخي از منابع متأخر آمده است: امام حسين (ع)، وي را از نوفل بن حارث بن عبدالمطلب خريد و به عقد ازدواج مردي به نام «سهم» در آورد. حسنيه، كنيز امام حسين (ع)، كه در منزل امام سجاد (ع) خدمت مي كرده همراه سيّدالشهدا (ع) با پسرش ‍ منجح بن سهم به كربلا آمد. [72] منجح در ركاب اباعبداللّه الحسين (ع) به شهادت رسيد [73] و حسنيه، با دل پرغم و چشم اشكبار، با كاروان اسارت به كوفه برده شد.

28 حسين بن حسن (ع)

حسين، فرزند دوّمين امام شيعيان جهان، امام حسن (ع)، [74] مادرش ظمياء و امّ ولد است. [75] از آنجا كه دندان هاي جلويش شكسته بود به وي، اثرم مي گفتند. [76] فرزندانش عبارتند از: علي، حسن، محمد، [77] ام سلمه، كلثوم و فاطمه. [78] برخي از معاصرين، او را در زمره ي اسيران حادثه ي كربلا قرار داده اند. [79] از نامبرده، اطلاع ديگري در دست نيست.

29 خديجه بنت علي (ع)

خديجه، دخت گرامي امام علي (ع) و مادرش ام ولد است. [80] وي با پسر عموي خود، عبدالرحمن بن عقيل [81] و سپس با عبدالرحمن بن عبداللّه... بن عبد شمس ازدواج و خداوند متعال از عبدالرحمن بن عقيل سه فرزند به نام هاي سعيد، عقيل و حميده به ايشان عنايت كرد. [82] .

خديجه، بانوي شجاع كاروان حسيني، علاوه بر تحمّل مصيبت شهادت همسرش، عبدالرحمن بن عقيل و دو جوان دلبندش در كربلا شاهد و ناظر دوران تلخ اسارت نيز بوده است. او سرانجام در كوفه، ديده از جهان فروبست و به جوار حق شتافت. [83] .

30 خوصاء

خوصاء، [84] دختر عمروبن عامربن هصان و كنيه اش، ام الثغر است. [85] كنيه ي او را، ام البنين [86] و ام عمرو نيز گفته اند. [87] .

وي كه با فرزند دلاور خود، جعفربن عقيل (ع) به كربلا آمده و ناظر مبارزه و شهادتش در سرزمين نينوا بود به دست دشمن زبون به كوفه و شام به اسارت برده شد. [88] .

31 رباب

رباب، دختر امريء القيس و همسر پاكدامن امام حسين (ع) است. [89] اين بانوي نامدار و با فضيلت، از نظر جمال، ادب و عقل سرآمدِ زنان عصر خود بود. [90] چون پدرش، مسلمان شد، امام علي (ع) وي را براي سيدالشهدا (ع) خواستگاري و آن حضرت با او ازدواج كرد. [91] ثمره ي اين پيوند مبارك دو فرزند به نام عبدالللّه و سكينه بود كه عبداللّه در كربلا در مقابل ديدگان مادر به فيض ‍ شهادت رسيد و سكينه نيز همراه اسيران به شام رفت. [92] .

او در سفر كربلا حضور داشت [93] و امام حسين (ع) هنگام نبرد، وي و ساير زنان اهل بيت (ع) را به صبر و استقامت دعوت كرد. [94] .

رباب، شاعره اهل بيت (ع) [95] در مجلس عبيداللّه بن زياد سر امام حسين (ع) را بوسيد و در دامن گذاشت و اين شعر را قرائت نمود:

واحسينا فلا نَسيتُ حسينا

اَقْصَدَتْهُ أَسِنّةُ الاَعداءِ

غادَروه بكربلا صريعا

لا سَقَي اللّهُ جانبي كربلاء [96] .

«واي بر حسين، من حسين (ع) را از ياد نمي برم. دشمنان بر بدن او نيزه زدند.

جنازه اش را در كربلا به روي زمين انداختند. خداوند متعال زمين آنجا را سيراب نكند.»

رباب، پس از پايان اسارت، به خواستگاران زياد خود در مدينه جواب ردّ داد و زير سايه نرفت و پيوسته در سوگ سيدالشهدا(ع) اشك مي ريخت. [97] . به گفته ي برخي از مورّخان، او يك سال بر سر قبر امام حسين (ع) اقامت گزيد و با تأسف به مدينه بازگشت و از فرط حزن و اندوه جان به جان آفرين تسليم كرد. [98] . ابن عساكر مي گويد: وي در زمان امام حسين (ع) از دنيا رفته است. [99] ولي اين سخن به گواهي مطالب پيشين نادرست به نظر مي آيد.

32 رقيّه بنت الحسين (ع)

مورّخان و نسب شناسان پيشين، هنگام شمارش فرزندان امام حسين (ع)، از رقيه نام نبرده اند. [100] تنها، عماد الدين طبري و ملاحسين واعظ كاشفي، از علماي قرن هفتم و دهم ه‍.ق بدون ذكر نام رقيه، از دختركي از امام حسين (ع) ياد مي كنند كه در خرابه ي شام وفات كرد. [101] محمدحسن يزدي، نويسنده و خطيب قرن سيزدهم به نام رقيه تصريح كرده و آورده است: هلال بن نافع، از سربازان دشمن مي گويد: من [در روز عاشورا] در ميان دو صف لشكر ايستاده بودم و نگاه مي كردم. دختر كوچكي را ديدم كه آمد و دامن امام حسين (ع) را گرفت و گفت: اي پدر! مرا درياب كه بسيار تشنه ام. حضرت نگاهي كرده گريست و فرمود:

اي نورديده! صبر كن. خداوند تو را سيراب خواهد كرد. به درستي كه او وكيل من است. پس دست او را گرفت و به خيمه ها برگردانيد. هلال مي گويد: پرسيدم كه اين طفل كيست و چه نام دارد؟ شخصي گفت: او رقيّه دختر سه ساله ي حسين (ع) است. [102] .

علّامه حائري، از مقتل نويسان معاصر هم به نقل از حمزاوي مي گويد: رقيّه، دختر امام حسين (ع) و مادرش شاه زنان، دختري كسري است. [103] .

به گفته ي يكي از معاصرين، اندك بودن امكانات نگارش، همنام بودن رقيه در يك خاندان، چند نام داشتن بعضي از دختران را به عنوان دلايل نبودن نام رقيه (س) در ميان فرزندان امام حسين (ع) ذكر كرده و مي گويد: آنان كه از رقيه (س) نام برده اند امكان دارد كتاب هايي داشته اند كه در دسترس ما و ديگران نبوده است. [104] .

برخي از مؤلّفان با استناد به مطالب ذيل معتقدند امام حسين (ع)، دختري به نام رقيه داشته است:

1 زماني كه حضرت سيّدالشهدا (ع)، اشعار معروف «يا دَهْر اُفّ لك من خليل...» را ايراد فرمود و گريه و ناله ي زنان حرم را شنيد به رقيّه و برخي ديگر از زنان خطاب كرد: «زماني كه من كشته شدم در مرگم گريبان چاك نزنيد و روي نخراشيد و كلامي ناروا بر زبان نرانيد.» [105] .

2 هنگامي كه چشم حضرت زينب (س) در كوفه به سر نازنين برادر كه بر روي نيزه بود افتاد، فرمود:

اي برادرم! با اين فاطمه ي كوچك سخن بگو. زيرا نزديك است دلش از شدّت اندوه آب شود.» [106] .

اين فاطمه، همان رقيّه (س) است كه به علّت نداشتن مادر، امام حسين (ع) بسيار به او علاقه داشت و به زينب (س) نيز توصيه مي كرد كه او را نگه داري كند. [107] .

3 سيف بن عمير، از اصحاب امام صادق (ع) در چكامه ي بلند خود و در رثاي سالار شهيدان دوبار، از رقيّه (س) نام برده است. [108] .

4 بعيد نيست زينب، دختر امام حسين (ع) كه در خردسالي از دنيا رفت [109] همان دختركي باشد كه به رقيّه (س) معروف شده است. [110] .

5 اربلي مي گويد: امام حسين (ع) چهار دختر داشت. ولي هنگام شمارش آنان، سه نفر به نام هاي زينب، سكينه و فاطمه را نام مي برد و از چهارمي ذكري به ميان نمي آورد. [111] احتمال دارد چهارمين دختر، همين رقيّه باشد. [112] .

خرابه ي شام:

محلّ اقامت حضرت رقيه (س) و ساير اسيران در شام، خرابه اي بود كه يزيد به قصد زير آوار ماندن و كشتن اهل بيت (ع)، آنان را در آن، جاي داده است. [113] شيخ صدوق (ره) مي گويد: اين بازداشتگاه، زنداني بود كه اسيران، در آن، از نظر سرما و گرما آزار مي ديدند. به طوري كه صورت هاي شان پوست انداخته بود. [114] .

در كامل بهايي آمده است:

«[در ميان اسيران]، دختركي بود چهار ساله. شبي از خواب بيدار شد و گفت: پدر من حسين (ع) كجاست؟ [در] اين ساعت او را به خواب ديدم. سخت پريشان [بود] زنان و كودكان جمله در گريه افتادند و فغان از ايشان برخاست. يزيد خفته بود. از خواب بيدار شد و حال، تفحّص كرد. خبر بردند كه حال، چنين است. آن لعين، در حال، گفت كه: بروند و سر پدر او را بياورند و در كنار او نهند. ملاعين، [115] سر را بياورد[ند] و در كنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسيد: اين چيست؟ ملاعين گفت [ند]: سر پدر تو است. آن دختر بترسيد و فرياد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حقّ تسليم كرد.» [116] .

در برخي از كتاب ها، نقل شده كه دختر چهار ساله ي امام حسين (ع) با سر بريده ي پدر عزيزش چنين سخن مي گفت: پدر جان! چه كسي تو را با خونت خضاب كرده است؟ پدر جان! چه كسي رگ هاي گردنت را بريده؟ پدر جان! چه كسي مرا در كودكي يتيم كرده است؟ اي پدر! چه كسي از يتيم نگه داري كند تا بزرگ شود؟ اي پدر جان! چه كسي به فرياد اين زنان بدون پوشش مي رسد؟ اي پدر! چه كسي دادرسي اين زنان اسير را مي كند؟ پدر جان! چه كسي نظر مرحمتي به سوي اين چشم هاي گريان ما مي كند؟ اي پدر! كي به اين زنان بي صاحب و غريب توجه خواهد كرد؟ پدر جان! ما پس از تو كسي را نداريم. داد از غريبي و بي كسي؟ اي پدر! كاش من فداي تو شده و عوض تو مرا كشته بودند. پدر جان! كاش پيش از اين كور شده و تو را به اين حال مشاهده نكرده بودم. اي پدر جان! كاش مرا در زير خاك پنهان كرده بودند و نمي ديدم كه محاسن مباركت به خون خضاب شده باشد. [117] .

غسّاله و بدن نيلگون رقيّه (س):

زن غسّاله، مشغول غسل دادن كودك امام حسين (ع) بود. ولي ناگهان دست ازكار كشيد. رو به زينب (س) كرد و گفت: اي بانوي بزرگوار! تو از حال اين كودك آگاهي. او بر اثر كدام بيماري از دنيا رفته است؟ زينب (س) فرمود: چرا چنين سؤالي را مي پرسي؟ مگر در بدن او جراحتي ديده مي شود؟ گفت: تمام اندام اين دختر كبود است. اين كبودي، علامت كسالت مخصوصي مي باشد. زينب (س) با چشمان گريان فرمود: اي زن غسّاله! اين كودك هيچ گونه مريضي نداشت. اين لكّه هاي كبود و پوست نيلگون، اثر تازيانه ي دشمن است كه در راه كوفه و شام به او مي زدند. [118] .

بي قراري ام كلثوم در شب دفن رقيّه (س):

در شب دفن دختر كوچك امام حسين (ع)، ام كلثوم آرام و قرار نداشت. با ناله وندبه به دور خرابه مي گرديد. هرچه او را تسلّي مي دادند آرام نمي شد. از علّت اين بي قراري پرسيدند. گفت: شب گذشته، اين مظلومه، در سينه ي من بود. چون بيدار شدم ديدم كه به شدّت گريه مي كند و آرام نمي گيرد. از سببش ‍ پرسيدم. گفت: عمّه جان! آيا در شهر مانند من كسي يتيم و اسير مي باشد؟ عمّه جان! مگر اينها ما را مسلمان نمي دانند. به چه جهت به ما آب و نان نمي دهند و از آن مضايقه مي كنند؟ اين مصيبت مرا به گريه آورده و طاقت خوابيدن را ندارم. [119] .

به ياد رقيّه (س) در مدينه:

هنگامي كه حضرت زينب (س) با همراهان به مدينه بازگشتند؛ زن هاي مدينه براي عرض تسليت، به حضور زينب (س) آمدند. زينب (س) حوادث جانسوز كربلا، كوفه و شام را براي آنها بيان مي كرد و آنها مي گريستند؛ تا اينكه به ياد رقيه (س) افتاد و فرمود: اما مصيبت وفات رقيه (س) در خرابه ي شام كمرم را خم و مويم را سفيد كرد. زنها وقتي اين سخن را شنيدند، صدايشان به گريه بلند شد؛ و آن روز به ياد رنج هاي جانگداز رقّيه (س) بسيار گريستند. [120] .

بارگاه حضرت رقيّه (س):

حرم ملكوتي حضرت رقيه (س)، در محلّه ي عماره ي دمشق و در شمال شرقي مسجد اموي، روحانيت خاصّي به اين شهر بخشيده است. نخستين عمارت آستانه ي وي خانه اي ست كه در آن به شهادت رسيد و در آنجا مدفون شد. عمارت هاي بعدي، به ترتيب در قرن هشتم، يازهم، سيزدهم و چهاردهم و آخرين توسعه ي اطراف آستانه با كمك دولت جمهوري اسلامي ايران و با همّت شيعيان آن در سال يكهزار و چهارصد و پنج هجري قمري انجام شد. [121] .

33 رقيّه بنت علي (ع)

رقيّه دختر امير المؤمنين (ع) با برادرش عمر دو قلو به دنيا آمد [122] و از آخرين فرزندان آن حضرت به شمار مي آيد [123] كه برخي او را تحت عنوان رقيّه كبري و يا ام كلثوم صغري [124] ذكر كرده اند. وي همسر و بانويِ حرم مسلم بن عقيل بود كه با دختر و پسرانش در كربلا حضور داشت، فرزندانش به نام هاي عبداللّه بن مسلم، محمدبن مسلم و علي بن مسلم در كربلا به شهادت رسيدند. [125] .

برخي گويند كه: علي (ع) سه فرزند به نام رقيّه داشت. يكي از آنان مادرش فاطمه زهرا (س) بود، ديگري مادرش صهباء تغلبيه بود كه علي (ع) او را از اسيران عين التّمر اختيار كرده بود. [126] سوّمي هم به نام رقيّه صغري مي باشد. [127] .

رقيّه از جمله كساني است كه در حادثه كربلا به اسارت لشكريان بني اميه درآمد [128] و در شام در مجلس يزيد اسرا را وارد كردند در حالي كه به ريسماني آنها را بسته بودند، يزيد از نام آنان پرسيد؟ در جوابش يكي يكي را معرفي كردند از جمله كساني كه نامش در آنجا برده شد رقيّه دختر علي بود. [129] از تاريخ وفات و محل دفنش اطلاعي به دست نيامده است.

34 رمله

رمله، ام ولد و مكنّي به ام ابي بكر است. [130] او را نجمه [131] و نفيله نيز ناميده اند. [132] وي با امام مجتبي (ع) ازدواج كرد و صاحب سه فرزند به نام هاي عمرو، قاسم و عبداللّه گرديد. [133] .

رمله در روز عاشورا مقابل خيمه ايستاده و نظاره گر مبارزه ي فرزندش حضرت قاسم (ع) با دشمن بود. [134] اگرچه مورّخان به اسارتش تصريح نكرده اند ولي چون در دشت نينوا حضور داشته، [135] مي توان نام وي را در شمار اسيران كربلا نيز قرار داد.

35 روضة

روضة، كنيز و خدمتكار پيامبر گرامي اسلام بود. [136] . طبري ذيل آيه ي شريفه ي «يا ايّها الذين آمنوا لاتَدْخُلوا بُيُوتا غيرَ بُيُوتِكم حتّي تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا علي أَهْلِها» [137] (نور: 27) مي گويد: پيامبر (ص) در رابطه با شخصي كه از آن حضرت رخصت ورود به محضرش را مي خواست به روضة فرمود: به او بگو ابتدا سلام كند سپس اجازه ي ورود بگيرد. [138] .

آن گاه كه جهان اسلام به سوگ رسول خدا (ص) نشست، روضه به خانه ي حضرت فاطمه (س) رفت و پس از شهادت سرور زنان جهان و ازدواج حضرت زينب (س)، به خدمت فرزندان او در آمد. چون كاروان حسيني، آهنگ خروج از مدينه را نواخت، او نيز همراه حضرت زينب (س) [139] به كربلا آمد و ناظر مصائب اهل بيت (ع) بود. [140] اگرچه مورّخان به اسارت روضة در حادثه ي كربلا اشاره اي نكرده اند ولي با توجه به حضور او در واقعه ي تلخ عاشورا مي توان وي را از اسيران كربلا به شمار آورد.

36 زيد بن حسن (ع)

زيدبن حسن از فرزندان امام حسن مجتبي (ع) مي باشد [141] شماري از منابع از او به عنوان يكي از اسيران كربلا نام برده اند. [142] برخي از منابع هم از او به عنوان شهيد ياد كرده اند. [143] .

مرحوم شيخ مفيد (ره) مي فرمايد: كه فرزندان امام حسن (ع) پانزده دختر و پسر بودند. يكي از آنها زيد است كه سرپرست صدقات رسول خدا (ص) و از ديگر فرزندان امام حسن (ع) سالمندتر بوده است، زيد مردي با شخصيّت، بزرگوار، خوش نفس و پرخير بود كه شاعران او را ستايش بسيار مي كردند، مردمان از جاهاي دور و نزديك براي بهره گيري از محضرش بسوي او رهسپار مي شدند، مورخان نوشته اند كه زيد همچنان متولي و سرپرست صدقات رسول خدا (ص) بود تا اينكه سليمان بن عبدالملك به خلافت رسيد. سليمان وقتي به خلافت رسيد به فرماندار خويش در مدينه نامه نوشت و دستور داد كه با رسيدن نامه زيدبن حسن را از منصب سرپرستي صدقات رسول خدا (ص) بركنار كن و به جاي شخص ديگري را كه مردي از بستگانش بود بگمارد و هر گونه كمكي از تو خواست به او كمك كن. والسّلام. امّا با روي كار آمدن عمربن عبدالعزيز طبق فرماني كه به همان فرماندار مدينه صادر كرد مجدّدا زيد به عنوان متولي صدقات رسول خدا (ص) انتخاب شد. عمربن عزيز در نامه اش نوشت: زيدبن حسن مرد شريف قبيله بني هاشم و سالمند ايشان است، همين كه نامه ام به تو رسيد صدقات رسول خدا (ص) را به او بازگردان و هرگونه كمكي اگر از تو خواست كمكش كن.

زيد بدون اينكه هيچ گونه ادّعاي امامتي كرده باشد از دنيا رفت هيچ يك از گروه شيعه و نه ديگران چنين ادعايي درباره او نكردند. طبق گفته مرحوم مفيد، زيد در سن نود سالگي دار دنيا را وداع گفت. [144] .

37 زينب صغري

زينب صغري دختر اميرالمؤمنين (ع)، مادرش فاطمه (س) و كنيه اش ام كلثوم مي باشد. [145] وي به همسري محمدبن عقيل بن ابي طالب در آمد و فرزنداني به نامهاي عبداللّه و عبدالرّحمن و قاسم برايش ‍ آورد. [146] ام كلثوم بعد از محمد بن عقيل به همسري كثيربن عباس بن عبدالمطلب در آمد كه از او هم دختري به نام ام كلثوم به دنيا آورد. [147] عبيدلي در ضمن نقل برخي از مطالب ذكر شده مي گويد مادرش ام ولد بوده و او در مدينه وفات يافته است. [148] .

گروهي از مورّخان بر اين عقيده هستند كه اميرمؤمنان علي (ع) دو دختر داشته به نام ام كلثوم يكي از صدّيقه طاهره كه در زمان عمر از دنيا رفته است، ديگري هم در جمع كاروان اسيران كربلا به شام سفر كرده از يكي ديگر از همسران اميرالمؤمنين (ع) مي باشد. [149] .

همراهي زينب صغري با امام حسين (ع):

از جمله كساني كه هنگام خروج امام (ع) از مدينه آن حضرت را همراهي كرد،زينب صغري، ام كلثوم بوده است. [150] در شب عاشورا پس از شنيدن اشعار امام حسين (ع) درباره بي وفايي دنيا ام كلثوم فرياد برآورد: وامحمّداه، واعليّاه، واامّاه، وافاطمناه، واحسناه، واحسيناه، واضيعتاه بعدك يا اباعبداللّه (ع)، در حالي كه اينها را صدا مي زد، گفت: اي واي از آن درماندگي و بيچارگي كه بعد از تو گريبانگير ما خواهد شد. اي اباعبداللّه! امام (ع) خواهرش را تسلّي داد و فرمود: خواهرم وعده الهي را از ياد مبر و مطمئن باش كه ساكنان آسمانها همه از بين خواهند رفت و اهل زمين همه مي ميرند. به طور كلي همه مخلوقات در جهان هستي روزي هلاك خواهند شد. سپس امام (ع) عده اي از خاندان خود را مورد خطاب قرار داد كه از جمله آنها امّ كلثوم بود امام فرمودند: بعد از شهادتم بيتابي نكنيد گريبان چاك نكنيد، صورتهاي خود را مجروح ننماييد، سخنان بيهوده بر زبان جاري مسازيد كه موجب ناخشنودي خداوند گردد. [151] .

خطبه حضرت ام كلثوم در كوفه:

در شهر كوفه، دختر والا مقامِ علي (ع) ام كلثوم از پشت پرده در حالي كه بلندبلند گريه مي كرد خطابه اي براي مردم ايراد كرد و فرمود:

اي كوفيان! شرمتان باد! چرا حسين (ع) را رها كرديد و كشتيد؟ و زنانش را به اسارت گرفتيد و سوگوار كرديد؟ اي مرگ بر شما! از رحمت خدا به دور مانيد. واي بر شما! آيا مي دانيد چه خطاي بزرگي مرتكب شده ايد؟ و چه گناهي به دوش گرفته ايد؟ و چه خونهايي را ريخته ايد؟ و چه دختراني را سوگوار كرده ايد؟ و چه اموالي را به تاراج برده ايد! بهترين مردان پس از پيامبر (ص) را كشتيد و قلب هايتان از رحم و شفقت تهي شد! آگاه باشيد كه حزب خداوند رستگارند و حزب شيطان زيانكار. [152] .

آنگاه پس از اين خطبه اشعار ذيل را خواندند:



قَتَلْتُمْ أَخي صَبْرا فَوَيْلٌ لِاُمِّكُمْ

مَسْتُجْزَوْنَ نارا حَرُّها يَتَوَقَّدُ



سَفَكْتُمْ دِماءً حَرَّمَ اللّهُ سَفْكَها

وَ حَرَّمَهَا الْقُرْانُ ثُمّ مُحَمَّدُ



أَلا فَابْشِروُا بِالنّارِ اَنِّكُمْ غَدا

لَفي قَعْرِ نارٍ حَرُّها يَتَصَعَّدُ



وَ اِنِّي لَأَبْكي في حَياتي عَلي أَخي

عَلي خَيْرِ مَنْ بَعْدَ النَّبِيِّ سِيُولَدُ



بِدَمْعٍ غَزيرٍ مُسْتَهِلٍّ مُكَفْكَفٍ

عَلَي الْخَدِّ مِنّي دائِبٌ لَيْسَ يَحْمَدُ [153] .



برادرم را مظلومانه كشتيد. واي بر مادرهاتان، كه به زودي آتشي فروزان را به پاداش خواهيد گرفت.

شما خونهايي را ريختيد كه خداوند و محمد (ص) و قرآن ريختن آنها را حرام كرده اند.

بدانيد و همديگر را به عذاب بشارت دهيد. زيرا كه فردا به طور قطع در جهنّم جاودانه خواهيد شد.

تا زنده ام بر برادرم مي گريم، بر بهترين كسي كه پس از پيامبر (ص) ولادت يافته است.

با اشكي فروزان كه پيوسته برگونه هاي من جاري است و خشك نمي شود.

درخواست ام كلثوم از شمر:

چون اسيران را به همراه سرهاي شهيدان از كوفه به شام حركت دادند، قبل ازرسيدن به شام حضرت ام كلثوم به شمر كه در بين كوفيان بود نزديك شد و گفت: حاجتي از تو دارم! شمر گفت: چه مي خواهي؟ فرمود: وقتي ما را وارد شهر كرديد از دروازه اي ببريد كه تماشاگر كمتري داشته باشد! و به سربازان بگو اين سرها را از ميان كجاوه هاي ما بيرون ببرند و از ما دور كنند؛ زيرا از بس ما را به اين حال ديدند، خوار و ذليل شديم. شمر ملعون در جواب خواسته ام كلثوم از روي كفر و عناد و سركشي دستور داد: سرها را بر نوك نيزه كرده و در وسط كجاوه ها ببرند و در چنين وضعيّتي آنها را بين تماشاگران بگردانند، تا آنكه به دروازه دمشق رسيدند، و بر پلّه هاي در مسجد جامع ايستادند، همان جايي كه اسيران را در آنجا نگه مي داشتند. [154] .

38 سكينه (ع)

او، دختر با كمال و با فضيلت امام حسين (ع) و رباب فرزند امريء القيس است. [155] نامش را، أميمه، أمينه، آمنه، امامه و اميّه گفته اند. [156] امّا به «سكينه» لقبي كه مادرش، رباب به او داده [157] مشهور مي باشد. سال ولادت سكينه به درستي روشن نيست. ولي چون در زمان حيات پدرش بالغه و بانويي رشيده بوده مي توان گفت در روز عاشورا ده يا چهارده ساله و تولدش سال 47 [يا 51 قمري] بوده است. [158] .

او، عفيفه، بخشنده، شاعر، فصيح و بليغ، آشنا در نزد اهل ادب، با فراست، با وقار و خوش ذوق بود. [159] امام حسين (ع) درباره اش مي فرمايد:

«امّا سكينة فغالب عليها الاستغراق مع اللّه.» [160] .

«اما سكينه غالبا و با تمام وجود محو جمال ازلي خداي متعال است.»

به جهت اين مقام والا است كه امام حسين (ع) در روز عاشورا، وي را «يا خيرة النسوان»، اي بهترين زنان، خطاب فرمود: [161] .

درباره ي ازدواج حضرت سكينه با همسران متعدّد گزارشهاي مختلفي نقل شده، [162] ولي آنچه صحيح به نظر مي رسد آن است كه وي، تنها به عقد عبداللّه بن حسن (ع) در آمد و او نيز قبل از زفاف در كربلا به فيض شهادت نايل آمد. [163] .

سكينه با كاروان حسيني:

از سكينه دخت گرامي سيّدالشهدا (ع) گزارش هايي درباره شب عاشورا، هنگام شهادت علي اكبر (ع)، وداع پدر و آمدن ذوالجناح و قتلگاه بيان شده است. [164] از جمله اينكه آن بانوي محترمه مي فرمايد:

هنگام بيرون رفتن ما از مدينه به سوي مكه، هيچ كس، ترس و خوفش، از ما اهل بيت بيشتر نبود. [165] .

نيز نقل شده است كه چون امام حسين (ع)، هفتاد و دو تن از ياران و خاندانش را كشته و بر روي زمين افتاده ديد متوجه خيمه گاه شد و به سكينه و ساير زنان سلام داد. سكينه فرياد زد: پدر جان! آيا تن به مرگ داده اي؟ امام (ع) فرمود: چگونه تن به مرگ ندهد كسي كه يار و ياوري ندارد. سكينه گفت: ما را به حرم جدّمان بازگردان. امام (ع) فرمود: اگر مرغ سنگ خوار را به حال خود مي گذاردند مي خوابيد. [166] امام حسين (ع) به زنها گفت: سكينه ي من امروز يتيم خواهد شد؛ به او توجّه و التفات كنيد، زيرا دل يتيمان نازك مي باشد. [167] در اين وقت سكينه فرياد كنان به سوي آن حضرت آمد و امام (ع) او را در آغوش گرفت و فرمود:

«اي سكينه! بدان كه گريه ي تو پس از مرگ من طولاني خواهد شد.» [168] .

چون دشمن، زنان را از ميان كشتگان عبور داد، حضرت سكينه خود را بر روي جسد پدر انداخت و آن را در آغوش گرفت. در اثر گريه، بي هوش شد. در آن حالت شنيد كه پدرش مي فرمايد:

«شيعيان من! هر زمان كه آب گوارايي نوشيديد، مرا به ياد آوريد. يا حكايت غريب يا شهيدي را شنيديد بر من بگرييد.»

سكينه جسد پدر را رها نمي كرد و كسي نمي توانست او را از پدرش جدا كند. تا اينكه گروهي از اعراب، وي را با زور از بدن پدر جدا كردند. [169] .

سكينه در اسارت:

دوره ي جديد ولي طاقت فرساي زندگي بانو سكينه (ع)، يعني دوران اسارت ازروز يازدهم محرّم آغاز شد. [170] او همراه ساير اسيران و سرهاي شهيدان در حالي كه بر شتر برهنه سوار و ريسمان اسارت به گردنش بود، از كربلا به كوفه و شام به اسارت برده شد. [171] حضرت سكينه در توقّفگاه «قصر بني مقاتل» كه سپاه عمربن سعد مشغول استراحت و تهيّه ي آب بودند، تنها به سوي درختي رفت و اندكي خوابيد. در اين هنگام، دشمن زبون، كاروان اسيران را حركت داده و سكينه در بيابان جا ماند. درخواستِ هم محملِ او، فاطمه بنت الحسين (ع) از ساربان مبني بر توقّف كاروان بي نتيجه ماند و قافله ي اسيران حركت كرد. ولي پس از طيّ مقداري از مسير و با اصرارِ فاطمه، ساربان، شتر را نگه داشت و سكينه به كاروان ملحق شد. [172] .

سكينه در مجلس يزيد:

امام محمد باقر (ع) مي فرمايد: چون ذرّيه و اهل بيت امام حسين (ع) را در روز وبا وضعي خاصّ به مجلس يزيد بردند، مردم جفاكار شام گفتند: اسيراني نيكوتر از اينان نديده ايم. حضرت سكينه كه ريسمان به كتفش بسته بودند فرمود: ما اسيران خاندان پيامبريم. [173] .

گردانندگان مجلس يزيد، سكينه را جايي نشانده بودند كه سر بريده پدر را نبيند. [174] ولي وقتي تلاش كرد تا آن را ببيند يزيد با چوب خيزران بر لب و دندان مبارك پدرش مي زد. صداي گريه اش بلند شد. به طوري كه زن هاي يزيد و دختران معاويه به گريه افتادند. سرانجام او و خواهرش، فاطمه، بي تاب گشته و به عمّه ي خود زينب پناه بردند و گفتند:

«يا عمّتاه انّ يزيدا ينكث ثنايا ابينا بقضيبه.» [175] .

«عمّه جان! يزيد با چوب دستي خود دندان هاي پيشين پدرمان را مي زند.»

جسارت مرد شامي به سكينه (ع):

مردي از قبيله ي لَخْم به يزيد گفت: اي امير! اين كنيز را به من ببخش تاخدمتكارم باشد. [176] سكينه خود را به عمّه اش ام كلثوم چسبانيد و عرض كرد: عمّه جان! او مي خواهد دختران پيامبران، خدمتكارِ فرزندان بي پدر شوند. ام كلثوم او را نفرين كرد و دعايش مستجاب شد. [177] .

خواب حضرت سكينه (ع) در شام:

دختر بزرگوار امام حسين (ع) پس از چهار روز اقامت در دمشق خوابي ديد كه بخشي از آن چنين است:

«ديدم زني در هُودَجي نشسته و دستان خود را روي سرگذاشته است. پرسيدم: اين زن كيست؟ گفتند: او فاطمه، دختر محّمد (ص) و مادر پدر تو است. گفتم: به خدا سوگند نزد او مي روم و ستم هاي وارد شده به ما را به او مي گويم. سپس با شتاب به سوي او رفتم تا به او رسيدم و برابرش ايستادم و مي گريستم و مي گفتم: مادر جان! به خدا سوگند حقّ ما را انكار كردند و جمع ما را پراكنده و حريم ما را هتك كردند. مادر جان! به خدا پدرمان، حسين (ع) را كشتند. فرمود: سكينه جانم! ديگر نگو. زيرا بند دلم را پاره كردي و جگرم را شكافتي. اين پيراهن پدرت حسين (ع) است كه از من دور نمي شود تا با اين پيراهن خدا را ملاقات كنم.» [178] .

اقدامات حضرت سكينه در طول اسارت و پس از آن:

الف) پاي بندي به حجاب و عفاف:

وقتي سهل بن سعد، اسيران را شناخت كه از دودمان پيامبرند جلو رفت و از يكي از آنان پرسيد: تو كيستي؟ گفت: سكينه، دختر امام حسين (ع). پرسيد: آيا كار و حاجتي داري؟ من، سهل، صحابي جدّت رسول خدايم. سكينه فرمود: به نيزه داري كه اين سر مقدس را مي برد بگو از ما جلوتر حركت كند تا مردم به نگاه كردن آن مشغول شوند و به حرم رسول اللّه چشم ندوزند. سهل به سرعت رفت و چهارصد درهم به نيزه دار داد. او هم سر مطهّر را از زنان دور كرد. [179] .

در گزارش ديگري آمده است: يزيد دستور داد اسيران آل محمد (ص) را وارد مجلس كردند. نام تك تك آنها را پرسيد... و خطاب به حضرت سكينه (ع) گفت: اين زن كيست؟ گفتند: سكينه دختر حسين (ع). يزيد گفت: تو سكينه هستي؟ سكينه گريه كرد و به قدري ناراحت شد كه نزديك بود جان بسپارد. يزيد گفت: چرا گريه مي كني؟ فرمود: چگونه گريه نكند كسي كه پوشش ندارد تا صورتش را از نگاه تو و اهل مجلس بپوشاند؟ يزيد گفت: اي سكينه! پدرت حقّ مرا منكر شد و قطع رحم با من كرد و در رياست و رهبري با من سيتز نمود. سكينه گريست و فرمود: اي يزيد از كشتن پدرم خوشحال مباش. او مطيع خدا و رسولش بود، و دعوت حق را لبّيك گفت، و به سعادت نايل گرديد. ولي روزي خواهد آمد كه تو را بازخواست مي كنند. خود را آماده پاسخ گويي كن. ولي از كجا تو بتواني پاسخ بدهي؟ يزيد گفت: اي سكينه ساكت باش! پدرت بر من حقّي نداشت. [180] .

ب) اعتراض به يزيد و دفاع از اهل بيت (ع)

چون اسيران كربلا را با دستان بسته مقابل يزيد قرار دادند، سكينه، او را تهديد كرد و با شجاعت تمام به او گفت: اي يزيد! دختران رسول خدا را به اسارت مي گيري.

«واللّه ماَ رَأيْتُ أقسي قلبا مِنْ يزيدٍ ولا رأيتُ كافرا ولا مشركا شرا منه ولا اجفا منه.» [181] .

به خدا سوگند! هرگز كسي را سخت دل تر و كافرتر و جفا كارتر از يزيد نديدم.

ج) عزاداري و زيارت قبر پدر

خاندان رسالت پس از بازگشت از شام سه روز در كربلا عزاداري كردند. وقتي امام سجّاد (ع) فرمود: شترها و محمل ها را آماده كنيد، سكينه گريه كنان، بانوان را به وداع با قبر شريف پدر طلبيد. بانوان در اطراف قبر حلقه زدند. سكينه، قبر پدر را در آغوش گرفت و گريه ي سختي كرد و چنين مرثيه خواند:



اَلا يا كربلاء نُودِّعُكَ جسما

بلا كفنٍ ولا غسلٍ دَفينا



اَلا يا كربلاء نُودِّعُكَ روحا

لأحمد و الوصي مع الأمينا [182] .



هان اي كربلا! با تو در مورد پيكري وداع مي كنيم كه بدون غسل و كفن در اين مكان دفن شد.

هان اي كربلا! ما همراه امين خود [امام سجاد (ع)] با تو در مورد حسين كه روح پيامبر (ص) و روح وصيّش بود وداع مي كنيم.

سكينه در مدينه:

چون سكينه به مدينه بازگشت در منزل پدر مظلومش، خانه اي كه امام سجاد(ع) هميشه در آن مي گريست و شب و روز نمي شناخت اقامت گزيد و فريادش لحظه اي قطع نگرديد. [183] او با زنان بني هاشم لباس ‍ سياه پوشيد و مجلس عزا به پا كرد. غذايشان نيز توسط جوانمردان آل عبدالمطلب و امام سجّاد (ع) تهيّه مي شد. [184] .

از حضرت سكينه در رثاء پدر شهيدش اشعاري نقل شده كه ترجمه ي بخشي از آن چنين است:

1 [اي ملامت كننده!] او (سكينه) را سرزنش مكن! زيرا اندوهي برّنده بروي وارد شده است. پس، از ديده اش اشك هاي ريزان همچون باران روان مي باشد.

2 تير حادثه، به هنگام صبحِ، سرزمين كربلا، حسين (ع) را نشانه مي گيرد و از حرقه ي او به خطا نمي رود.

3 به دست كسي كه بدترين همه ي بندگان خدا و از نسل زناكاران و از سپاه بيرون آمدگان از دين و از تبهكاران است [تيرباران مي شود.]

4 اي امّت تبهكار و بدكار! بياييد. فردا چه حجّتي خواهيد آورد؟ در حالي كه بيشتر شما او را با شمشير ضربه زده است. [185] .

سرانجام، اين يادگار حادثه ي كربلا و بازمانده ي دوران تلخ اسارت در روز پنجشنبه، پنجم ربيع الاوّل سال 117 ه‍.ق در مدينه ديده از جهان فروبست و به رحمت ايزدي پيوست. [186] .

39 سوّاربن مُنْعم هَمْداني [187] .

سوّار كه در كوفه مي زيست در دوران صلح به امام حسين (ع) پيوست و تا روز عاشورا همراه آن حضرت بود و در نبرد نخست به سپاه كوفه حمله كرد. [188] درباره زمان شهادتش اختلاف است. به باور برخي او در همان حمله به شهادت رسيد. [189] ولي برخي ديگر نوشته اند كه: «سوّار بر اثر زخم و ضربه هاي سخت دشمن از اسب بر زمين افتاد و دستگير شد. عمر سعد فرمان به كشتن او داد. ولي عموزاده هايش ميانجيگري كرده او را از مرگ رهانيدند. سوّار مدت شش [190] تا دوازده ماه [191] نزد آنها مانده سرانجام بر اثر جراحت هاي وارده به شهادت رسيد.» [192] برخي ديگر نيز گفته اند استدعاي قبيله سوّار موجب آزادي وي نشد و او تا پايان عمر در زندان كوفه باقي بود. [193] .

زيارت ناحيه مقدسه امام (ع) گزارش مربوط به اسارت وي را تأييد مي كند. در آن زيارت چنين مي خوانيم:

«السلام علي الجريح الْمَأْسُور سَوّارِبْنِ أبي حِمْيَرِ الْفَعْمي [194] الهَمْداني.» [195] .

«درود بر مجروح اسير، سوّاربن أبي حمير فهمي همداني.»

40 شهربانو

شهربانو دختر يزدجرد پادشاه ايران بود. وي پس اسارت به دست لشكريان اسلام در مدينه به همسري امام حسين (ع) در آمد. در تاريخ يعقوبي چنين آمده كه: يكي از فرزندان امام حسين (ع) علي اصغر است و مادرش حرار دختر يزدجرد مي باشد كه حسين (ع) او را غزاله مي ناميد. [196] برخي شمار فرزندانش را چهار تن ذكر مي كنند. 1 علي اصغر 2 عبداللّه 3 زينب كه در كودكي فوت شد. 4 ام كلثوم كه آنهم در كودكي فوت شد. [197] .

اما اينكه شهربانو در كربلا حضور داشته يا نه؟ برخي از منابع بر اين باورند كه: وي پس از تولّد امام زين العابدين (ع) در حالت نفاس از دنيا رفت. [198] برخي ديگر معتقدند كه او در كربلا حضور داشته، ولي هنگامي كه اهل بيت (ع) را اسير كردند شهربانو براي آن كه اسير نشود، خود را به داخل رود فرات انداخت. [199] .

صاحب روضة الشهداء مي گويد: شهربانو در كربلا حضور داشته، به امام حسين (ع) عرض كرد كه من در اينجا غريب هستم، خواهران و دختران تو چون از تبار پيامبرند، حرمت اينها را نگه مي دارند. ولي من دختر يزدجرد شهريار ايران هستم، مي ترسم دشمنان حرمت حرم تو را نگه ندارند، امام فرمود: ناراحت نباش تو هم محترم هستي و كسي دست به سوي تو دراز نخواهد كرد. روايتي ديگر اين است كه امام فرمود: در آن هنگام كه من از پشت اسب به زمين افتادم مركب من نزد تو مي آيد، شما سوار بر مركب شو و عنان را به او بسپار كه تو را از ميان اين لشكر بيرون برده و بجايي كه خداوند خواهد مي رساند. امّا اصلح اقوال اين است كه شهربانو همراه اهل بيت (ع) به شام رفت. [200] .

41 شهربانو مادر محمّدبن ابي سعيدبن عقيل

شهربانو از جمله زناني بود كه در كربلا حضور داشت. وي ام ولد و نام فرزندش محمّدبن ابي سعيدبن عقيل بود. [201] شهربانو روز عاشورا صحنه شهادت فرزندش توسط هاني بن ثبيت حضرمي را با حالت وحشت و بهت زدگي و بدون سخن گفتن مشاهده مي كرد. [202] او به همراه ديگر اسيران اهل بيت (ع) به اسارت دشمن در آمد. [203] .

42 صديقه صغري زينب كبري

43 صفيّه بنت علي (ع)

صفيّه از دختران اميرالمؤمنين (ع) مي باشد. وي در كربلا حضور داشت و به اسارت لشكريان يزيد در آمد. [204] در روز عاشورا در هنگام وداع امام حسين (ع) با اهل بيت (س) از جمله كساني كه در آن جمع حضور داشته همين صفيه بود. [205] .

در شام وقتي اسراء را نزد يزيد بردند او از نام آنها پرسيد، از كساني كه نامش در آنجا برده شد صفيّه بنت علي بود. [206] و در جاي ديگري كه نام او برده شده، زماني است كه اسرا به مدينه برگشتند ام لقمان فرياد و ناله آنها را شنيد. از جمله اين افراد كه در ميان اسيران حضور داشتند صفيّه بنت علي (ع) بود. [207] .

44 عاتكه

عاتكه فرزند مسلم و مادرش رقيه بنت علي (ع) مي باشد. وي از جمله كساني است كه در كربلا حضور داشت و امام حسين (ع) روز عاشورا هنگام وداع او را صدا زد. [208] .

برخي از مورّخين عاتكه را در شمار اسيران كربلا ذكر كرده اند، [209] هنگامي كه اسيران بني هاشم از شام به مدينه برگشتند او هم در جمع آنان حضور داشت. [210] برخي گويند: عاتكه در روز عاشورا هنگام هجوم لشكريان به خيمه به شهادت رسيد. [211] وي اضافه مي كند كه در بين راه مكّه به كربلا زماني كه خبر شهادت مسلم به كاروان حسيني رسيد امام حسين او را مورد تفقّد و دلجويي قرار داد.

45 عبداللّه بن حسن (ع)

عبداللّه، فرزند امام حسن (ع) است. مادرش، ام ولد و به حبيبه نامبردار مي باشد. [212] نام وي در كتاب «شرح الاخبار»، در رديف اسيران سرافراز كربلا ذكر شده است. [213] ولي ساير منابع، او را شهيد كربلا قلمداد كرده اند. [214] .

46 عبداللّه بن عباس بن علي (ع)

مورّخان و رجال شناسان پيشين در كتاب هاي خود، از عبداللّه نام نبرده اند. ولي احتمال دارد او، همان عبيداللّه بن عباس بن علي (ع) باشد كه ابن حزم از وي ياد كرده است. [215] به اعتقاد قاضي نعمان، دانشمند شيعي قرن چهارم، عبداللّه، پس از شهادت امام حسين (ع) و اصحاب باوفايش، همراه افرادي ديگر از خاندان عصمت و طهارت، از كربلا به كوفه و شام به اسارت برده شد. [216] .

47 عمران بن حسين (ع)

تنها منبع كهن كه از عمران، فرزند امام حسين (ع) ياد كرده، روضة الصفا است. به گفته ي مؤلّف اين كتاب، عمران در كربلا چهار سال داشت و به فيض شهادت نايل نگشت. [217] مردِ چشم كبود سپاه يزيد، در روز عاشورا، فرش پوستين را از زير پايش كشيد و او را به زمين انداخت. [218] از قضاياي مربوط به وي در دوران سخت اسارت و پس از آن اطلاعي در دست نيست.

48 عمربن حسين (ع) عمروبن حسين (ع)

49 عمربن حسن (ع) عمروبن حسين (ع)

50 عمروبن حسين (ع)

عمرو، فرزند امام حسين (ع) و مادرش ام ولد است. وي، پس از شهادت پدر بزرگوارش در سنّ چهار يا يازده سالگي همراه ساير اهل بيت (ع) به كوفه و شام به اسارت برده شد. [219] چون كاروان اسيران به شام رسيدند، به فرمان يزيد، امام سجّاد (ع) و عمرو را نزد او آوردند. يزيد به عمرو گفت: آيا مي تواني با فرزندم خالد كه هم سنّ تو است كشتي بگيري؟ عمرو گفت: به هر دو نفر ما شمشيري بده تا با هم بجنگيم. يزيد در جواب، شعري خواند و بي اختيار اقرار كرد كه عمرو نيز مانند پدرش شجاع و دلاور است. [220] .

51 عمروبن حسن (ع) عمروبن حسين (ع)

52 فاطمه بنت حسن (ع) ام عبداللّه

53 فاطمه بنت الحسين (ع)

فاطمه يكي از دختران امام حسين (ع) است، مادرش امّ اسحاق بنت طلحة بن عبيداللّه يتميّه مي باشد. وي از زنان پاكدامن و با فضيلت تاريخ است [221] كه برخي او را زبيده مي نامند. [222] .

مرحوم شيخ مفيد (ره) مي نويسد: حسن بن حسن از عموي خود امام حسين (ع) يكي از دو دخترش را خواستگاري كرد و آن حضرت فرمود: من دخترم فاطمه را براي تو اختيار كردم. زيرا شباهت بيشتري به مادرم فاطمه دختر رسول اللّه دارد.

حسن بن حسن در سن سي و پنج سالگي از دنيا رفت، فاطمه خيمه اي بر سر قبر زد، روزها را روزه مي گرفت، شبها به عبادت مشغول بود. بخاطر جمالي كه داشت او را به حورالعين تشبيه كرده اند. وي پس از يكسال كه بر اين منوال گذشت به غلامان خويش دستور داد هنگامي كه تاريكي شب فرا رسيد اين خيمه را از اينجا بر كَنيد، وقتي كه هوا تاريك شد، شنيد گرينده اي مي گويد: آيا گمشده خود را يافتيد؟ ديگري گفت: بلكه نااميد شده برگشتند. [223] وي پس از حسن بن حسن با عبداللّه بن عمروبن عثمان ازدواج كرد. [224] .

بنابر گفته برخي از منابع فاطمه فرزنداني به نامهاي: محمد الاصغر، قاسم، رقيّه از عبداللّه بن عثمان داشت. [225] .

فاطمه داراي فضايل و مقاماتي است زيرا او راوي روايتي از پيامبر اكرم (ص) مي باشد. [226] و همچنين طبق فرموده امام باقر (ع) امام حسين (ع) در آستانه شهادت نامه پيچيده اي به دختر بزرگ خود فاطمه داد و وصيّت زباني هم به او فرمود چون در آن هنگام امام زين العابدين بيمار بود و فاطمه بعدا آن نوشته را به علي بن الحسين (ع) تسليم كرد، پس از آن به ما رسيد. [227] .

فاطمه از جمله كساني بود كه در روز عاشورا در كربلا حضور داشت، عبداللّه بن حسين (ع) [228] از مادرش فاطمه بنت الحسين چنين نقل مي كند كه: روز عاشورا غارت گران به خيمه ما يورش آوردند در حالي كه من دختر كوچكي بودم، در پاهايم خلخالي از طلا بود مردي خلخال از پايم بيرون كشيد و گريه هم مي كرد، به او گفتم: چرا گريه مي كني اي دشمن خدا! گفت: چگونه نگريم در حالي كه دارم اموال دختران رسول خدا را غارت مي كنم، گفتم: پس غارت نكن. گفت: مي ترسم ديگري بيايد و اينها را بگيرد، فاطمه گويد: آنگاه آنچه كه بود همه را به يغما بردند تا اينكه روپوش ما را هم گرفتند. [229] .

برخي از مورّخين نوشته اند: هنگامي كه امام (ع) به شهادت رسيد زنان از خيمه ها بيرون دويدند صداي گريه و ناله سر دادند. فاطمه بنت الحسين نيز گريه كرد و گفت: وا ابتاه، وا غربتاه، وا ضيعتاه بعدك يا ابا عبداللّه. [230] .

خطبه بانو فاطمه، دختر امام حسين (ع):

راوي گويد: پس از آن كه فاطمه صغري همراه اسيران كربلا به كوفه وارد شد، اين خطابه را ايراد كرد:

خداي را سپاس مي گويم به شمار سنگريزه هاي دشت و بيابان و به وزن آنچه ميان خاك تا افلاك است. او را سپاس مي گويم و به او ايمان مي آورم و بر او توكل مي كنم.

اَشْهَدُ اَن لا اِله اِلا اللّه وَحْدَهُ لا شَريكَ لَه وَ ان مُحَمّدا عَبده وَ رَسُولُه. و گواهي مي دهم بر اين كه فرزندان پيامبر بي آن كه مكري انديشيده يا خوني ريخته باشند، بر ساحل فرات كشته شده اند.

خدايا به تو پناه مي برم از اينكه بر تو دروغي ببندم و يا برخلاف آنچه بر پيامبرت فروفرستاده اي، سخني بگويم. تو بر محمد وحي كردي كه براي جانشين خود، علي بن ابي طالب، از مردم پيمان بگيرد. اما مردم حق او را پامال كردند و او را بدون گناه كشتند همان طور كه ديروز فرزندش را كشتند در خانه اي از خانه هاي خداوند (مساجد) كه در آن گروهي از مردم كه به زبان مسلمانند حضور داشتند؛ خداوند هلاكشان كند! نه در دوران زندگي و نه هنگام مرگ هيچ ستمي را از او دفع نكردند، تا آن كه او را نزد خود بردي، در حالي كه مناقبي پسنديده داشت. نرم خو بود و فضايلش بر همه آشكار بود. راه و روش او بر همگان شناخته بود. در راه تو از سرزنش هيچ سرزنش كننده اي و يا سركوفت هيچ سركوفت زننده اي نهراسيد.

پروردگارا تو خود، در كودكي او را هدايت كردي و در بزرگي فضايلش را ستودي. او پيوسته مصلحت (دين) تو و پيامبرت را مي خواست. تا آن كه او را نزد خويش فراخواندي، در حالي كه پارسا و از حرص و آزبري بود، راغب به آخرت بود، و در راه تو مجاهدت كرد. تو از او خشنود شدي و او را برگزيدي و به راه راست هدايتش كردي.

اما بعد، اي مردم كوفه، اي اهل مكر و خودبيني و خيانت. ما خانداني هستيم كه خداوند ما را به وسيله شما آزمايش كرد و شما را به وسيله ما آزمايش فرمود. آنگاه آزمايش ما را نيكو قرار داد و دانش و فهم خويش را نزد ما به وديعت نهاد. ما گنجينه دانش و ظرف فهم و حكمت اوييم، و در روي زمين، حجت بلاد و عباد اوييم. خداوند به كرامت خويش ما را كرامت بخشيد و با پيامبرش محمد (ص) ما را بر بسياري از مردم فضيلت روشن و آشكار داد. شما ديروز ما را تكذيب كرديد و شمشيرهايتان به سبب كينه هاي پيشين خون ما اهل بيت را ريخت. چشم شما به اين كار روشن و دل هايتان شاد گشت، با دروغي كه بر خدا بستيد و مكري كه انديشيديد و خداوند بهترين مكر كنندگان است. نَفْس هايتان شما را به شادي به ريختن خون ما و غارت اموال ما واداشت، و آنچه بر ما نازل شد [از مصيبت هاي بزرگ و فاجعه هاي عظيم]، پيش از آن كه تحقق يابد، در كتابي نوشته است و آن بر خدا آسان است. «تا به خاطر آنچه از دست داديد غم نخوريد و به خاطر آنچه به دست آورديد خوشحال نشويد. همانا خداوند هيچ متكبّر فخر فروشي را دوست ندارد. [231] .

واي بر شما! چشم انتظار لعنت خداوند باشيد، گويي كه بدبختي ها از آسمان بر شما فرو مي ريزد «آنگاه شما را به عذاب هلاك مي كند» و شما را به جان هم مي اندازد، سپس به خاطر ستمي كه بر ما روا داشتيد، در آخرت گرفتار عذاب مي گرديد، آگاه باشيد كه خداوند ستمكاران را لعنت مي كند.

واي بر شما! آيا مي دانيد چه دستي را بر سر ما بلند كرديد و چه شخصي به جنگ با ما برخاست و يا به تحريك چه كسي به جنگ ما آمده ايد؟ دل هايتان سخت و جگرهايتان تيره گشته است. بر دل هايتان مهر زده شده است؛ و بر گوش و چشم تان مهر زده شده است و شيطان شما را فريفت و به شما دستور داد و بر چشم هاتان پرده افكند و شما هدايت نخواهيد شد.

اي كوفيان! واي بر شما! مگر از پيامبر خدا (ص) چه ستمي به شما رسيده است و چه خوني از او طلب داريد كه اين همه با برادرش علي بن ابي طالب، جد من، و پسرش و عترت پاكيزه و برگزيده اش عناد مي ورزيد و برخي از شما به آن افتخار مي كنيد. و مي گوييد:



نَحْنُ قَتَلْنْا عَليا وَابْن عَلي

بِسَيْف هِنْديّة وَ رِماحٍ



وَ سَبَيْنا نِسْاءَ هُمْ سَبيَ تُرْكٍ

وَ نَطْحْنا هُمْ اَيَّ نِطاحٍ [232] .

خاك و سنگريزه بر دهان گوينده اين شعر باد! آيا به كشتن مردمي كه خداوند آنان را پاك گردانيده و هرگونه پليدي را از آنها دور ساخته است افتخار مي كنيد؟! پس هرچه مي تواني خشم بگير و چونان پدرت همانند سگ بر روي دو دست بنشين [درانتظار سرنوشت شوم خود باش]. بدانيد براي هركس آن چيزي است كه خود كسب مي كند و از پيش مي فرستد. شما نسبت به ما حسد ورزيديد، واي بر شما به خاطر آنچه خداوند ما را بر شما فضيلت بخشيده است.



فَما ذَنْبُنا اِنْ جاشَ دَهْرُ بُحُوُرِنا

وِ بَحْرُكَ ساجٌ مايُواري الدُّعامِصا [233] .



اين فضيلتي است كه خداوند بر هر كس بخواهد مي بخشد و خداوند داراي بخشش هايي بزرگ است و هر كس را كه خداوند نور نبخشد، بر او نوري نخواهد بود.

با اين سخنان فرياد گريه و زاري مردم بلند شد و گفتند: بس است كه دختر پاكان كه قلب هاي ما را آتش زدي و دل هاي ما را كباب كردي؛ و آن حضرت ساكت شد. [234] .

هنگامي كه اسرار را وارد دربار يزيد كردند فاطمه خطاب به يزيد كرد و گفت: اي يزيد! دختران پيامبر كجا، اسارت كجا؟ يزيد گفت: اي برادرزاده، من هم به اين كار راضي نبودم. مردمي كه در آنجا حضور داشتند جملگي گريستند. اهل خانه يزيد هم گريه كردند به طوري كه صداي گريه شان بلند شد. [235] وي همچنين مي گويد: چون ما را به كاخ يزيد بردند، در مقابل او نشستيم دلش به حال ما سوخت، مردي سرخ رو از مردم شام برخاست و گفت: اي يزيد اين دختر را به من ببخش (مقصودش من بودم) و من هم دختري زيبا بودم، به خود لرزيدم، گمان كردم چنين كاري خواهد شد. پيراهن عمه ام زينب را گرفتم، [236] عمّه ام مي دانست چنين كاري نخواهد شد، لذا به آن مرد شامي خطاب كرد و گفت: به خدا دروغ گفتي، خود را پست كردي، سوگند به خدا اين كار نه براي تو و نه براي يزيد خواهد بود. در اين هنگام يزيد در خشم شد و به زينب گفت: تو دروغ گفتي همانا اين كار به دست من است، اگر بخواهم آن را انجام خواهم داد. زينب (س) گفت: هرگز خدا اين كا را به دست تو نداده جز اينكه از دين ما بيرون روي و به آيين ديگري در آيي! يزيد در اثر خشم فراوان به جوش آمد و گفت: با من چنين سخن مي گويي، پدر و برادرانت از دين بيرون رفته اند، زينب گفت: اگر مسلماني، تو و پدر و جدّت به دين خدا و آيين پدر و برادرم هدايت گشته ايد. يزيد گفت: دروغ گفتي اي دشمن خدا، زينب فرمود: تو اكنون امير و فرمانروايي هرچه خواهي بگو و هرچه مي خواهي انجام بده، به ستم دشنام مي دهي و به سلطنت خود بر ما چيره مي شوي، يزيد از سخنان حضرت زينب شرمنده گشت و خاموش شد. پس آن مرد بار ديگر درخواست خود را تكرار كرد، يزيد گفت: دور شو، خدا مرگت بدهد. [237] .

54 فاطمه بنت علي (ع)

فاطمه يكي از دختران اميرالمؤمنين (ع) مي باشد كه با محمد حنفيه از يك مادرند و مادرشان امّ ولد بوده است. [238] وي ابتدا، همسر محمدبن ابي سعيد بن عقيل بود و فرزندي به نام حُمَيْده به دنيا آورد، پس از محمد به همسري سعيدبن اسودبن ابي البختري درآمد كه فرزنداني به نامهاي برّه و خالده به دنيا آورده، سپس ‍ منذربن عبيدة بن زبيربن عوام او را به عنوان همسر خود انتخاب نمود و عثمان و كنده از او متولّد شده اند. [239] .

فاطمه بنت علي (ع) از جمله زناني بود كه در كربلا حضور داشت و به اسارت لشكريان يزيد در آمد. [240] .

حرث بن كعب از فاطمه دختر علي (ع) اين روايت را نقل مي كند: يزيد ملعون فرمان داد تا زنان اسير را به همراه علي بن الحسين (ع) در جايي مسكن بدهند كه از سرما و گرما در امان نباشند، آنان نيز چنين كردند، به طوري كه صورتهاي اسرا پوست انداخت. وي همچنين گفته: بعد از شهادت امام حسين، در بيت المقدس از زير هر سنگي كه بلند مي كردند خون تازه جاري مي شد و مردم خورشيد را بر روي ديوارها به رنگ سرخ ديدند مانند پارچه هاي زرد رنگ. [241] .

برخي از منابع چنين نقل كرده اند: هنگامي كه اسرا و اهل بيت (ع) وارد مدينه شدند. فاطمه بنت علي (ع) به خواهرش زينب (س) گفت: اين مرد ديني نعمان بشير، نسبت به ما نيكي كرد، آيا نزد تو چيزي هست تا به عنوان صله به او بپردازيم؟ [242] .

بنا به گفته برخي از منابع فاطمه بنت علي (ع) در سال 117 از دنيا رفت. [243] .

55 فاطمه صغري

فاطمه صغري را برخي از مورخين به عنوان دختر امام حسين (ع) مي شمارند. درباره او ميان مورخين اختلاف است. برخي از ايشان مي گويند فاطمه صغري دختر امام حسين (ع) در هنگام شهادت آن حضرت در مدينه بود و خبر شهادت پدر بزرگوار خويش را از پرنده اي شنيد كه بال و پرش را به خون حسين (ع) آغشته كرده و روي ديوار خانه شان در مدينه نشسته بود. فاطمه ناراحت شد و شروع كرد به گريه كردن و اشعاري را خواند كه اول بيت آن، اين است:

نَعَبَ الْغُرابُ فَقُلْتُ: مَنْ تَنْعاهُ وَيْلَكَ يا غُرابُ.... [244] .

كلاغ خبر مرگ آورد. گفتم: خبر مرگ چه كسي را آوردي؟ گفت: حسين (ع) دركربلاشهيدشده است.

در مقابل، برخي مي گويند دختري از امام حسين (ع) به نام فاطمه صغري در كربلا حضور داشت و از وي چنين نقل مي كنند: روز عاشورا من جلوي خيمه ايستاده بودم. اجساد پدر و كشته ها را نگاه مي كردم. با خود گفتم: اين مردم با ما چه خواهند كرد، آيا اسيرمان مي كنند؟ يا مي كشند؟ همين هنگام مردي سوار بر اسب از راه رسيد، زنان را با كعب نيزه مي زد، زيور آلات و چادر آنها را به غارت برد، زنان هر كدام به ديگري پناه مي بردند و فرياد سر مي دادند: وا جدّاه؛ وا ابتاه؛ وا علياه. من به خود لرزيدم. به جانب چپ و راست نگاه مي كردم، ناگاه عمه ام را ديدم، از ترس اين كه آن ستمكار سوي من بيايد به طرف عمّه ام رفتم. ناگاه آن بي حيا به سويم آمد، گريختم كه شايد از دستش نجات پيدا كنم ولي او خود را به من رسانيد كعب نيزه را بين دو كتفم فرود آورد كه من برو افتادم، آن بي رحم آمد چادر از سرم ربود، گوشواره از گوشم كشيد و گوشم را پاره كرد، خون بر سر و صورت من جاري شد، بيهوش افتادم؛ در اين بين عمّه ام را بالاي سرم مشاهده كردم كه مي گريد و مي گويد: عزيزم از جاي برخيز تا ببينم كه بر سر دختران بي ياور و برادر بيمارت چه آمده؟ عرض كردم آيا پوشش نزد شما هست تا سرم را بپوشانم (يا عمتاه هل من خرقة استر بهارأسي عن اعين النّظار؟ فقالت: يا نبتاه و عمّتك مثلك) يعني عمه ات مانند تو مي باشد من ديدم سر آن مظلومه هم مكشوف و بدنش از ضرب تازيانه و كعب نيزه كبود گرديده. وقتي به خيمه رسيديم، ديدم تمامي خيمه ها را غارت كرده اند. برادرم علي بن الحسين (ع) را ديدم كه از گرسنگي و تشنگي و طغيان درد بر روي زمين افتاده و توان نشستن ندارد. از مشاهده اين حوادث ما براي او گريه مي كرديم او هم به حال ما گريه مي كرد. [245] .

شماري از مورخين خطبه اي را كه در كوفه بعد از حضرت زينب خوانده شده به فاطمه صغري نسبت مي دهند [246] . كه ما آن را در عنوان فاطمه بنت الحسين (ع) آورديم. از طرفي در منابع معتبر و متقدم چنين آمد كه يكي از فرزندان امام حسين فاطمه است و ديگر عنواني به نام فاطمه صغري ديده نشد. [247] شايد آوردن قيد صغري به خاطر حضور فاطمه بنت علي (ع) در كربلا و جمع اسيران بود، نه اينكه امام حسين دو فاطمه داشته يكي صغري و ديگري كبري؛ كه چنين نيست.

پس آن چه مسلم است اين كه يك دختر از امام حسين به نام فاطمه در كربلا حضور داشته و جزء اسيران بوده است. بسياري از منابع تحت عنوان فاطمه بنت الحسين از ايشان نام برده اند و برخي تحت عنوان فاطمه صغري، اما درباره حضور فاطمه صغري در مدينه مدرك معتبر و مهمي جز ناسخ ندارد.

بنا بر گفته برخي از مورخين، فاطمه صغري در سال سي ام هجري به دنيا آمده و در واقعه كربلا در حدود سي سال سن داشته و در سال 110 هجري وفات يافته است. در پشت قبر سكينه (س) و ام كلثوم (س)، سمت چپ آن، قبري است منسوب به فاطمه صغري (ع) دختر امام حسين (ع).

در بيشتر منابع روايت شده كه وي در منزل خود، يعني در پشت مسجد النّبي (ص) وفات يافت و در بقيع به خاك سپرده شد.

مؤلف كتاب ستاره درخشان از شيخ علي فلسفي چنين نقل مي كند كه: فاطمه صغري در شام مدفون و داراي حرم و بقعه اي بسيار زيبا و زائرين فراواني دارد. [248] .

56 فاكهة فكيهه

57 فضّه

فضّه فرزند پادشاه هند بود كه پس از اسارت به دست مسلمانان، توسّط پيغمبر (ص) به خدمت فاطمه (س) در آمد. وي داراي فضائل و ارزشهاي والايي است كه در كتاب هاي تاريخي، تفسيري به آنها اشاره شد. [249] او همچنين يكي از حافظان قرآن بود كه با مردم به وسيله آيات الهي سخن مي گفت. [250] .

فضّه از جمله كساني است كه پس از حضرت زهرا (س) افتخار خدمتگذاري حضرت زينب (س) را داشت و در كنار آن حضرت در كربلا حضور داشته است. [251] .

بنا به گفته برخي منابع زماني كه دشمنان اهل بيت (ع) تصميم گرفتند با اسب بر بدن امام حسين (ع) و شهيدان بتازند، فضّه خدمت حضرت زينب (س) عرض كرد: سفينه غلام آزاد شده پيغمبر هنگامي كه در ميان دريا كشتي اش شكست و به جزيره افتاد، توسّط شيري كه در همان نزديكي بود راهنمايي شد و نجات پيدا كرد. اكنون كه دشمنان چنين تصميم شومي دارند اجازه بده بروم سراغ شيري كه در اين نزديكي ها است؟ بهرحال فضه رفت و آن شير را از جريان آگاه ساخت، شير آمد و مانع تاختن اسب بر بدن امام حسين (ع) شد. [252] .

فضّه در جريان اسارت خاندان پيامبر در هنگام سوار شدن آنها بر مركب، دستان حضرت زينب (س) را گرفت و او را كمك كرد تا آن بي بي سوار شود [253] و خود فضّه هم جزء اسيران بود. [254] .

فضّه در روز عاشورا اين افتخار را داشت كه هنگام وداع امام با اهل حرم مورد خطاب محبّت آميز امام قرار بگيرد. [255] .

تاريخ فوت فضّه معلوم نيست، اما قبر او در شام است. بقعه وي در باب الصغير بعد از خروج از بقعه عبداللّه بن جعفر طيّار و بلال به طرف بقعه محمّدبن ابي بكر در سمت دست راست قرار گرفته و روي سر در بقعه نوشته است: «فضّة خادمة رسول اللّه». [256] .

58 فكيهه

فكيهه، يا، فاكهة، [257] همسر عبداللّه بن اريقط [258] و مادر قارب، شهيدِ گلگون كفن كربلا است. [259] او، كنيز امام حسين (ع) بود و در منزل رباب خدمت مي كرد. فكيهه، هنگام حركت امام حسين (ع) به كربلا با فرزندش قارب به كربلا رفت و به دست دشمن زبون به اسارت گرفته شد. [260] از وي اطلاع ديگري در دست نيست.

59 قاسم بن محمدبن جعفر (ع)

قاسم، فرزند محمدبن جعفربن ابي طالب (ع) است. [261] عبداللّه بن جعفر (ع)، با نظر امام حسين (ع)، قاسم را به دامادي برگزيد و ام كلثوم را به عقد ازدواج وي در آورد [262] و خداوند متعال دختري به آنان عنايت كرد. [263] اگرچه رجال شناسان معاصر، قاسم را از شهيدان كربلا دانسته اند [264] ولي قاضي نُعْمان، متوفاي سيصد و شصت و سه هجري، وي را از اسيران حادثه ي خونين عاشورا بر شمرده است. [265] .

60 قاسم بن عبداللّه بن جعفر (ع)

قاسم، فرزند عبداللّه بن جعفربن ابي طالب (ع) و مادرش ام ولد است. [266] او، جزو پنج نفري مي باشد كه در، روز عاشورا زنده ماند و به شهادت نرسيد. [267] قاضي نُعْمان، از دانشمندان قرن چهارم نيز، نام وي را در زمره ي اسيران كربلا ذكر مي كند. [268] از او اطلاع ديگري در دست نيست.

61 قفيرة

قفيرة يا مليكه، دختر علقمة بن عبداللّه بن ابي قيس [269] است. او در حبشه به جعفربن ابي طالب (ع) اهداء شد ولي آن بزرگوار، چون به مدينه بازگشت قفيرة را به امام علي (ع) بخشيد. او تا زمان شهادت حضرت فاطمه (س)، خدمتكار اين بانوي بزرگ اسلام و فرزندان عزيزش بود و پس از آن به خدمت در خانه ي حضرت زينب (س) مفتخر شد. از آنجا كه همسرش، عقبة بن سمعان غلام رباب بود با وي نيز در كارهاي منزل رباب همكاري مي كرد. چون حضرت زينب (س)، با كاروان حسيني از مدينه خارج شد، قفيرة، با شوهرش به كربلا آمد [270] و پس از شهادت امام حسين (ع) و اصحاب با وفايش، در شمار اسيران حادثه ي خونين عاشورا قرار گرفت.

62 محمّدبن حسين (ع)

محمّد، فرزند امام حسين (ع) [271] و از اسيران سرافراز كربلا است. [272] چون، او و يازده نفر ديگر از بني هاشم را با دست و پاي بسته با زنجير به مجلس يزيد آوردند. يزيد به آنان زخم زبان زد و گفت: جانتان را به وسيله ي بنده هاي عراق نجات داديد. امام سجّاد(ع) با تلاوت آيه ي شريفه ي ذيل پاسخش را داد و او را خشمگين كرد: [273] .

«ما اَصابَ مِنْ مُصيبةٍ الارضِ ولا اَنْفُسِكُم اِةّ كتابٍ من قَبْلِ ان نَقَْاءها.» [274] .

(حديد: 22)

از وي اطلاع ديگري در دست نيست.

63 محمّدبن عقيل (ع)

محمدبن عقيل، ملقّب به اصغر و مادرش ام ولد است. [275] او با زينب صغري، دختر امام علي (ع) ازدواج كرد؛ [276] و داراي پنج فرزند به نام هاي عبداللّه، عبدالرحمن، قاسم، حسين و عقيل گرديد. [277] نسل عقيل (ع) نيز، تنها از ميان فرزندان محمّد باقي مانده است. [278] .

محمّد، از جمله افرادي است كه در كربلا به شهادت نرسيده و نزد عبيداللّه بن زياد به اسارت برده شد. [279] .

64 محمدبن عمربن حسن (ع) محمدبن عمروبن حسن (ع)

65 محمدبن عمروبن حسن (ع) [280] .

محمّد، فرزند عمروبن حسن (ع) و رمله دختر عقيل (ع) است. [281] او، پس از شهادت امام حسين (ع)، به اسارت دشمن درآمد [282] و شاهد ماجراي جسارت يزيد به سر بريده ي سيّدالشهدا (ع) بود. [283] يزيد به وي پيشنهاد داد تا با فرزندش كشتي بگيرد ولي محمّد اعلام كرد حاضر است با او مبارزه كرده و بجنگد. در اين حال، يزيد گفت: كوچك و بزرگ شما از دشمني با ما دست بردار نيست. [284] .

وي، فقيه و محدّث مشهور عصر خود گرديد [285] و شيعيان در حدّ امام باقر (ع) از او تمجيد مي كردند. [286] .

66 مليكه قفيرة

67 موقّع بن ثمامه اسدي

موقّع بن ثمامه اسدي صيداوي كه از تابعين بود، بعد از پذيرفته نشدن شرايط امام حسين (ع) از سوي ابن زياد به همراه جمعي ديگر شبانه به امام (ع) پيوست. وي در روز عاشورا با دشمنان آن حضرت جنگيد تا اين كه تيرهايشان تمام گشت و بر اثر جراحات وارده به زانو درآمد. امّا همچنان از خود دفاع مي كرد تا بر زمين افتاد، عدّه اي از بني اسد او را از معركه نجات دادند و به كوفه آوردند و پنهان كردند. آنگاه كه ابن زياد توسّط عمر سعد از وضع او آگاه شد فرمان كشتن او را صادر كرد. امّا با ميانجيگري جماعتي از بني اسد ابن زياد از كشتن او منصرف شد. ولي او را زنجير كرده و به زاره تبعيد نمود، او از مجروحان حادثه عاشورا است و پس از يك سال تحمّل رنج و مشقّت سرانجام به فيض شهادت نايل آمد. [287] برخي از منابع نام او را مرقّع بن ثمامه ذكر كرده و اشاره به شهادت وي نكرده اند. [288] .

68 ميمونة

ميمونة، مادر عبداللّه بن يقطر، از شهيدان پيش از حادثه كربلا و كنيز امام حسين (ع) است. به گفته ي برخي از معاصرين او پس از خروج سيّدالشهدا (ع) از مدينه به كربلا آمد و شاهد ناگواري هاي اهل بيت (ع) در سرزمين نينوا بود. [289] درباره ي اسارت وي سخني گفته نشده، ولي با توجّه به حضورش در كربلا، قطعا آن دوران سخت را پشت سر گذرانده و همدرد خاندان عصمت و طهارت بوده است. اطلاع ديگري از او در دست نيست.

69 نجمه رمله

70 نفيسه بنت احزم

نام او در منابع پيشين و اخير ديده نمي شود. ولي عماد زاده، بي آنكه از دوران اسارتش سخني به ميان آورد وي را از زنان حاضر در كربلا قلمداد كرده است. [290] .


پاورقي

[1] ناسخ التواريخ امام حسين (ع)، ج 2، ص 235.

[2] المعارف، ص 231. نام پدر طلحة را عبداللّه نيز گفته اند. (مناقب، ج 4، ص 85).

[3] جلاء العيون، شبّر، ج 2، ص 146.

[4] الاغاني، ج 21، ص 114؛ مقاتل الطالبيين، ص 179.

[5] لباب الانساب، ج 1، ص 343 و 350؛ الارشاد، ج 2، ص 20؛ مناقب، ج 4، ص 34؛ معالي السبطين، ج 2، ص 219.

[6] الاغاني، ج 19، ص 114؛ منتخب التواريخ، ص 241.

[7] الارشاد، ج 3، ص 20؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 146؛ ذخيرة الدارين، ص 161.

[8] المعارف، ص 233.

[9] ذخيرة الدارين، ص 161. نيز ر.ک تاريخ زندگاني امام حسين (ع)، عماد زاده، ج 1، ص 197.

[10] به او «ام الکرامة» (منتخب التواريخ، ص 125) و «کرام» نيز گفته شده است. (جنّات الخلود، ص 17.).

[11] الارشاد، ج 1، ص 354؛ المجدي، ص 12؛ لباب الانساب، ج 1، ص 333 و 335، نسب قريش، ص 44.

[12] تاريخ زندگاني امام حسين (ع)، عماد زاده، ج 2، ص 225 به نقل از «مطالب السؤل».

[13] الارشاد، ج 1، ص 335؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 155؛ المجدي، ص 12؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 415؛ المعارف، ص ‍ 211.

[14] بحار الانوار، ج 42، ص 93؛ نسب قريش، ص 46.

[15] تاريخ زندگاني امام حسين (ع)، ج 2، ص 225.

[16] الارشاد، ج 1، ص 355؛ لباب الانساب، ج 1، ص 333؛ المعارف، ص 211؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 415. نام او را، حمامه (ناسخ التواريخ، ج 4، ص 344) وهامة نيز گفته اند. (جنّات الخلود، ص 17).

[17] تاريخ طبري، ج 5، ص 155؛ کشف الغمه، ج 2، ص 67؛ انساب الاشراف، همانجا.

[18] معالي السبطين، ج 2، ص 227؛ تاريخ زندگاني امام حسين (ع)، ج 2، ص 225.

[19] الارشاد، ج 1، ص 354؛ نسب قريش، ص 44.

[20] تاريخ زندگاني امام حسين (ع)، ج 2، ص 225.

[21] مناقب، ج 3، ص 350.

[22] رياحين الشريعه، ج 3، ص 375؛ نسب قريش، ص 45.

[23] جمهرة الانساب العرب، ص 141.

[24] نسب قريش، ص 45.

[25] ناسخ التواريخ، ج 4، ص 343.

[26] تاريخ زندگاني امام حسين (ع)، ج 2، ص 225.

[27] رياحين الشريعه، ج 3، ص 305، به نقل از روضة الاحباب؛ اعلام النساء، ص 142.

[28] به او ام عبده (مناقب، ج 4، ص 227) و ام محمّد نيز گفته اند. (ترجمة الامام الحسين بن علي (ع)، ص 78.).

[29] مناقب، ج 4، ص 227؛ الارشاد، ج 2، ص 155؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 320؛ المعارف، ص 212؛ المجدي، ص 20؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 305.

[30] المعارف، ص 215.

[31] بحار الانوار، ج 46، ص 215؛ دلائل الامامة، ص 95.

[32] رياحين الشريعه، ج 3، ص 15؛ اعلام النساء المؤمنات، ص 498؛ معالي السبطين، ج 2، ص 236. نيز ر.ک ترجمة الامام الحسين (ع)، ابن سعد، ص 78.

[33] رياحين الشريعه، ج 3، ص 304؛ تاريخ زندگاني امام حسين (ع)، عماد زاده، ج 2، ص 33؛ اعلام النساء، ص 250. خوارزمي قضيه ي فوق را بدون ذکر نام، نقل کرده (مقتل الحسين (ع)، ج 2، ص 26) ولي به اعتقاد شمس الدين، اين زن، ام عمرو و فرزندش عمروبن جناده بوده است. (انصار الحسين (ع)، ص 101).

[34] المعارف، ص 207؛ تذکرة الخواص، ص 175.

[35] وسيلة الدارين، ص 245.

[36] مناقب، ج 4، ص 44؛ الکامل، مبرّد، ج 3، ص 940 و 941.

[37] جمهرة انساب العرب، ص 123 و 140.

[38] رياحين الشريعه، ج 3، ص 292؛ وسيلة الدارين، ص 245؛ فرسان الهيجاء، ج 2، ص 43.

[39] المعارف، ص 207؛ نسب قريش، ص 82.

[40] الکامل، مبرّد، ج 1، ص 301.

[41] المعارف، ص 211؛ نسب قريش، ص 45.

[42] المنتخب، ج 2، ص 472؛ تاريخ زندگاني امام حسين (ع)، عماد زاده، ج 2، ص 225؛ رياحين الشريعه، ج 3، ص 299.

[43] جهت اطّلاع بيشتر ر.ک به حضرت زينب (س)، زينب صغري و رقيه بنت علي (ع). (کتاب حاضر).

[44] نسب قريش، ص 41؛ المعارف، ص 210.

[45] ذخيرة الدّارين، ص 69.

[46] المنتخب، ج 2، ص 472؛ تاريخ زندگاني امام حسين، ج 2، ص 225.

[47] ر.ک. به مقاله، زينب کبري (س)، زينب صغري، رقيه بنت علي، نفيسه بنت علي (ع).

[48] برخي از معاصرين، وي را مادر محسن بن حسن دانسته اند. (تاريخ زندگاني امام حسين (ع)، ج 2، ص 183؛ عاشورا چه روزيست، ص 290 و 371.).

[49] معجم البلدان، ج 2، ص 186 و 284؛ نفثه المصدور، ص 612 (اين کتاب، ضميمه ي نفس المهموم است.).

[50] منتخب التواريخ، ص 300.

[51] معجم البلدان، ج 2، ص 186.

[52] منتخب التّواريخ، ص 300.

[53] تاريخ طبري، ج 5، ص 155؛ لباب الانساب، ج 1، ص 333؛ معالي السبطين، ج 2، ص 227.

[54] برخي همسر وي را، عبدالرحمان بن عقيل دانسته اند. (رياحين الشريعة، ج 2، ص 452) ولي به نظر نادرست مي آيد.

[55] لباب الانساب، ج 2، ص 334؛ نسب قريش، ص 45؛ معالي السبطين، ج 2، ص 227.

[56] مناقب، ج 4، ص 115؛ معالي السبطين، همانجا؛ تاريخ زندگاني امام حسين (ع)، ج 2، ص 183 و 225؛ منتخب التواريخ، ص 298؛ عاشورا چه روزيست، ص 290.

[57] الاصابة، ج 8، ص 63؛ المعارف، ص 120 و 203؛ مناقب، ج 3، ص 349؛ المجدي، ص 10.

[58] رياحين الشريعه، ج 4، ص 131.

[59] الاصابة، ج 8، ص 63؛ نسب قريش، ص 40.

[60] معالي السبطين، ج 2، ص 228.

[61] الارشاد، ج 2، ص 20؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 228؛ مناقب، ج 4، ص 34؛ نسب قريش، ص 46.

[62] الارشاد، ج 2، ص 23.

[63] انساب الاشراف، ج 3، ص 73؛ اعلام الوري، ص 212.

[64] الارشاد، ج 2، ص 25؛ اعلام الوري، ص 213؛ نسب قريش، ص 51 با اندکي تفاوت. علّامه ي شعراني مي گويد: تزويج يا زفاف حسن مثني و فاطمه در همان ايام خروج امام (ع) از مدينه يا در راه ميان مدينه و کربلا بوده است و فاطمه در کربلا نو عروس بود، چرا که همان اوقات بالغه گرديده و نه سالش تمام شده بود. چون مادرش ام اسحاق بنت طلحه، زوجه امام حسن (ع) بوده و امام حسن (ع) در ماه صفر سال پنجاهم به شهادت رسيد و امّ اسحق پس از گذشتن عدّه به عقد امام حسين (ع) درآمد. البتّه، تولد فاطمه، پيش از ربيع الثاني سال 51 نبوده است. (دمع السجوم، ص 171، ترجمه ي نفس المهموم. ر.ک لباب الانساب، ج 1، ص 385).

[65] يکي از آنها ام ولد و ديگري رمله بنت سعيد بود. (انساب الاشراف، ج 3، ص 74).

[66] نسب قريش، ص 51 و 52؛ جمهرة الانساب، ص 41. نيز ر.ک انساب الاشراف، همانجا.

[67] مقتل الحسين (ع)، مقرّم، ص 263 و 306.

[68] الارشاد، ج 2، ص 25. نيز ر.ک ملهوف، ص 191؛ مقاتل الطالبيين، ص 157، دارالمعرفة.

[69] مقتل الحسين، أبي مخنف، ص 157.

[70] اخبار الزينبات، ص 114.

[71] الارشاد، ج 2، ص 25؛ فرسان الهيجاء، ج 1، ص 129.

[72] تنقيح المقال، ج 3، ص 247؛ رياحين الشريعه، ج 3، ص 318؛ اعلام النساء، ص 299.

[73] رجالي طوسي، ص 80.

[74] الارشاد، ج 2، ص 26؛ المجدي، ص 19؛ جمهرة انساب العرب، ص 38.

[75] المعارف، ص 212؛ نسب قريش، ص 50؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 73. برخي نام مادر او را، خوله بنت منظور فزاريه ذکر کرده اند. (مناقب، ج 4، ص 34).

[76] لباب الانساب، ج 2، ص 449؛ منتخب التواريخ، ص 193.

[77] لباب الانساب، ج 1، ص 387.

[78] نسب قريش، ص 50.

[79] معالي السبطين، ج 2، ص 236؛ وسيلة الدارين، ص 430؛ عاشورا چه روزيست، ص 289.

[80] تاريخ طبري، ج 5، ص 155؛ المعارف، ص 211؛ اعلام الوري، ص 203؛ الفصول المهمة، ص 142.

[81] برخي وي را همسر ام هاني دانسته اند. (رياحين الشريعة، ج 3، ص 452) ولي به نظر مي رسد اين سخن نادرست است. (ر.ک نسب قريش، ص 45؛ لباب الانساب، ج 1، ص 334.).

[82] نسب قريش، همانجا و ص 46؛ المجدي، ص 18؛ المعارف، ص 205؛ لباب الانساب، ج 1، ص 334.

[83] معالي السبطين، ج 2، ص 226؛ تاريخ زندگاني امام حسين (ع)، ج 2، ص 226.

[84] خوصاء (ابصار العين، ص 92)؛ خوصباء (وسيلة الدارين، ص 229).

[85] مقاتل الطالبيين، ص 93 دارالمعرفة؛ فرسان الهيجاء، ج 1، ص 56.

[86] تسمية من قتل مع الحسين (ع)، شماره 15؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 469؛ طبقات ابن سعد، ج 4، ص 42؛ کامل ابن اثير، ج 4، ص 92.

[87] اعلام النساء، ص 328.

[88] وسيلة الدارين، ص 230؛ اعلام النساء، همانجا؛ معالي السبطين، ج 2، ص 235؛ رياحين الشريعه، ج 3، ص 317.

[89] نسب قريش، ص 59؛ لباب الانساب، ج 1، ص 350.

[90] الاغاني، ج 16، ص 141؛ اعيان الشيعه، ج 6، ص 449؛ رياحين الشريعه، ج 3، ص 313.

[91] الاغاني، ج 16، ص 139؛ البداية و النهايه، ج 8، ص 211؛ اعيان الشيعه، همانجا.

[92] نسب قريش، ص 59؛ الاختصاص، ص 83؛ رياحين الشريعه، ج 3، ص 313؛ اعيان الشيعه، همانجا؛ اعلام النساء المؤمنات، ص 346.

[93] کامل ابن اثير، ج 4، ص 88؛ الفصول المهمة، ص 196؛ تاريخ زندگاني امام حسين (ع)، عماد زاده، ج 2، ص 183.

[94] الملهوف، ص 141.

[95] حضرت زينب کبري (ع)، عماد زاده، ص 307.

[96] نفس المهموم، ص 372؛ مقتل الحسين (ع)، مقرم، ص 325؛ اعلام النساء، ص 347. سروده ي ديگر وي درباره ي سيّدالشهدا (ع) اينگونه شروع مي شود:

ان الذي کان نورا يُستضاء به بکربلاء قتيلٌ غير مدفون

(منتهي الآمال، ج 1، ص 829؛ الاغاني، ج 16، ص 142).

[97] کامل ابن اثير، ج 4، ص 88؛ الأغاني، ج 16، ص 141؛ منتهي الآمال، ج 1، ص 829. نيز ر.ک اصول کافي، ج 1، ص 387.

[98] تذکرة الخواص، ص 238؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 212؛ کامل ابن اثير، همانجا؛ اعيان الشيعه، ج 6، ص 449.

[99] تاريخ مدينة دمشق، ج 69، ص 120.

[100] ر.ک: المجدي، ص 91؛ نسب قريش، ص 57؛ مناقب، ج 4، ص 85؛ لباب الانساب، ج 1، ص 349.

[101] کامل بهايي، ج 2، ص 179؛ روضة الشهدا، ص 484.

[102] انوار الشهادة، ص 163.

[103] معالي السبطين، ج 2، ص 214. ولي نظر به اينکه مادر امام سجّاد (ع)، هنگام تولد آن حضرت، از دنيا رفت، امکان نداشته که مادر رقيّه، خردسال باشد؛ مگر اينکه بگوئيم، شاه زنان غير از شهربانو مادر امام چهارم (ع) بوده است. (سرگذشت جانسوز حضرت رقيه (س)، ص 9.).

[104] سرگذشت جانسوز حضرت رقيه (س)، ص 12- 13.

[105] ستاره درخشان شام، ص 16. به نقل از الملهوف، ص 141.

[106] بحار الانوار، ج 45، ص 115.

[107] سرگذشت جانسوز حضرت رقيه (س)، ص 16.

[108] ر.ک المنتخب، ص 435.

[109] لباب الانساب، ج 1، ص 349؛ مناقب، ج 4، ص 85.

[110] تحقيق درباره اوّل اربعين حضرت سيّدالشهدا (ع)، ص 685.

[111] کشف الغمه، ج 2، ص 250.

[112] سرگذشت جانسوز حضرت رقيّه (س)، ص 9.

[113] وقايع کربلا، شيخ عباس قمي، ص 203.

[114] امالي صدوق، ص 142.

[115] ملاعين، جمع ملعون. لغت نامه دهخدا، حرف ميم. ولي در متن فوق، مفرد به کار رفته است.

[116] کامل بهايي، ج 2، ص 179؛ روضة الشهدا، ص 484. با اندکي تفاوت. تاريخ وفات حضرت رقيه (س) را پنجم صفر سال 61 ه‍.ق ذکر کرده اند. (سرگذشت جانسوز حضرت رقيه (س)، ص 12).

[117] انوار الشهادة، ص 244- 245؛ نيز ر.ک نفس المهموم، ص 415؛ معالي السبطين، ج 2، ص 171؛ وسيلة الدارين، ص 393.

[118] الوقايع و الحوادث، ج 5، ص 81.

[119] ستاره درخشان شام، ص 208.

[120] سرگذشت جانسوز حضرت رقيّه (س)، ص 50 -51.

[121] اعيان الشيعه، ج 7، ص 34؛ دائرة المعارف تشيّع، ج 1، ص 77- 78.

[122] نسب قريش، ص 42؛ المعارف، ص 210؛ لباب الأنساب، ج 1، ص 333 و 337.

[123] نسب قريش، همانجا.

[124] رياحين الشريعة، ج 4، ص 255 و ج 3، ص 299.

[125] تاريخ طبري، ج 5، ص 469؛ نفس المهموم، ص 286؛ مقاتل الطالبيين، ص 94 دارالمعرفة؛ المعارف، ص 204. رياحين الشريعه، همانجا. لباب الانساب، ج 1، ص 333.

[126] تاريخ طبري، ج 5، ص 154 و 469؛ و ج 3، ص 383.

[127] المجدي، ص 11 و 12.

[128] عاشورا چه روزي است، ص 290.

[129] الدمعة الساکبه، ج 5، ص 103.

[130] ابصار العين، ص 72؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 468؛ معالي السبطين، ج 2، ص 235؛ تنقيح المقال، ج 2، ص 18 (باب القاف).

[131] رياحين الشريعه، ج 3، ص 299؛ وسيلة الدارين، ص 253.

[132] حياة الامام الحسن (ع)، ج 2، ص 460.

[133] معالي السبطين، ج 2، ص 235.

[134] ابصار العين، ص 224؛ تاريخ زندگاني امام حسين (ع)، عماد زاده، ج 2، ص 340؛ وسيلة الدارين، ص 416.

[135] رياحين الشريعه، ج 3، ص 299.

[136] بحار الانوار، ج 16، ص 126.

[137] «اي کساني که ايمان آورده ايد به خانه هايي که خانه هاي شما نيست داخل نشويد. تا اجازه بگيريد و بر اهل آن سلام گوييد.».

[138] جامع البيان، ج 10، ص 110؛ نيز ر.ک الاصابة، ج 8، ص 145.

[139] برخي گفته اند: وي کنيز حضرت سکينه (س) بوده است. (المفيد في ذکري السبط الشهيد، ص 13).

[140] معالي السبطين، ج 2، ص 230؛ وسيلة الدارين، ص 425.

[141] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 228.

[142] الدّمعة السّاکبه، ج 5، ص 35، مقتل الحسين (ع) مقرّم، ص 306؛ اسرار الشهاده، ج 3، ص 304؛ عاشورا چه روزي است. ص 289؛ تاريخ زندگاني امام حسين (ع)، ج 2، ص 183؛ مدينة الحسين (ع)، ص 63.

[143] وسيلة الدارين، ص 430.

[144] الارشاد، ج 2، ص 22- 20.

[145] الارشاد، ج 1، ص 354؛ بحار الانوار، ج 42، ص 89.

[146] نسب قريش، ج 21، ص 44؛ المعارف، ص 204.

[147] نسب قريش، همانجا.

[148] اخبار الزينبات، ص 125.

[149] لهوف، ص 200، با ترجمه پاورقي ساحل خونين.

[150] المفيد في ذکر السّبط الشهيد، ص 13.

[151] الملهوف، ص 141-140.

[152] الملهوف، ص 198.

[153] همانجا.

[154] الملهوف، ص 210.

در پايان يادآوري مي کنم که گرچه شماري از منابع معتبر مانند ارشاد، بحار، اخبار زينبات، ام کلثوم را کنيه زينب صغري دانسته اند، ولي برخي از منابع اينها را جدا از هم مي دانند و در بيان شمار فرزندان هم زينب صغري را هم ام کلثوم را جدا جدا آورده اند. (المعارف، ص ‍ 211- 210) و برخي هم مي گويند ام کلثوم همان نفيسه است (لباب الانساب، ج 1، ص 334؛ المجدي، ص 11 و 12؛ نسب قريش، ص ‍ 45.).

[155] اعلام الوري، ص 251؛ نور الابصار، ص 309؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 154.

[156] الاغاني، ج 16، ص 138؛ مقاتل الطالبيين، ص 90 دارالمعرفة؛ رياحين الشريعه، ج 3، ص 48؛ اعيان الشيعه، ج 3، ص ‍ 491. مؤلف اين کتاب مي گويد ممکن است اميمه تصغير «امامه» باشد.

[157] وفيات الاعيان، ج 2، ص 397؛ شرح الاخبار، ج 3، ص 181؛ السيّدة سکينه، ص 111.

[158] السيّده سکينه (ع)، ص 112، 114؛ حضرت زينب کبري، عماد زاده، ص 308، 322.

[159] الاغاني، ج 16، ص 143؛ معالي السبطين، ج 2، ص 215؛ تاريخ زندگاني امام حسين (ع)، عماد زاده، ج 2، ص 228؛ تاريخ زندگاني امام حسين (ع)، محلّاتي، ص 560.

[160] السيّده سکينه (ع)، ص 33.

[161] همان، ص 36.

[162] الاغاني، ج 16، ص 149؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 154؛ وفيات الاعيان، ج 2، ص 394.

[163] شرح الاخبار، ج 3، ص 180- 181؛ نور الابصار، ص 310.

[164] رياحين الشريعه، ج 3، ص 270.

[165] المنتخب، ص 411.

[166] بحار الانوار، ج 45، ص 47.

[167] روضة الشهدا، ص 424.

[168] مناقب، ج 4، ص 119؛ نيز ر.ک السيّدة سکينه (ع)، ص 36.

[169] مصباح کفعمي، ص 741؛ الملهوف، ص 181؛ بحار الانوار، ج 45، ص 59؛ السيّدة سکينه (ع)، ص 115؛ مقتل الحسين (ع)، مقرّم، ص 307.

[170] شرح الاخبار، ج 3، ص 199؛ ترجمة الامام الحسين (ع)، ابن سعد، ص 78؛ مقاتل الطالبيين دارالمعرفة، ص 119؛ نفس ‍ المهموم، ص 151.

[171] اعيان الشيعه، ج 3، ص 392؛ السيّدة سکينه (ع)، ص 63؛ سکينه دختر امام حسين (ع)، علي محمد علي دخّيل، ص 18.

[172] الدمعة الساکبة، ج 5، ص 75- 76. اين اتّفاق به نحو ديگري نيز ذکر شده است. (معالي السبطين، ج 2، ص 136- 137.).

[173] امالي صدوق، ص 141، بحار الانوار، ج 45، ص 155، 169؛ نفس المهموم، ص 396؛ المنتخب، ص 473.

[174] تاريخ الاسلام، ذهبي، ج 4، ص 18.

[175] معالي السبطين، ج 2، ص 156؛ کبريت احمر، ص 253. نيز ر.ک مقاتل الطالبيين، ص 119؛ السيّدة سکينه (ع)، ص 64 با اندکي تفاوت و اختصار.

[176] شبيه اين موضوع درباره ي فاطمه بنت الحسين (ع) نيز ذکر گرديده است. ر.ک مقاله فاطمه بنت الحسين (ع) در همين کتاب.

[177] المنتخب، ص 472.

[178] الملهوف، ص 220. نيز ر.ک مثيرالاحزان، ص 104؛ بحار الانوار، ج 45، ص 194.

[179] مقتل الحسين (ع)، خوارزمي، ج 2، ص 61، چاپ قديم؛ بحار الانوار، ج 45، ص 128 با کمي تفاوت.

[180] معالي السبطين، ج 2، ص 163.

[181] ترجمة الامام الحسين (ع)، ابن سعد، ص 83؛ امالي صدوق، ص 141؛ معالي السبطين، ج 2، ص 158.

[182] الدمعة الساکبة، ج 5، ص 163؛ تحقيقي درباره اوّل اربعين حضرت سيّدالشهدا (ع)، ص 297. شبيه اين ماجرا درباره ي رقيه (ع) نيز ذکر شده است. (اسرار الشهاده، ج 3، ص 715).

[183] السيّده سکينه (ع)، ص 65.

[184] المحاسن، ج 2، ص 420.

[185] امالي الزجاجي، ص 168.

[186] تاريخ طبري، ج 7، ص 107؛ وفيات الاعيان، ج 2، ص 394، 396- 397؛ نفس المهموم، ص 481؛ اعيان الشيعه، ج 3، ص 492؛ السيّدة سکينه (ع)، ص 112. درباره ي روز، سال و مدفن سکينه (ع) اقوال ديگري نيز وجود دارد (که از ذکر آنها خودداري مي کنيم. جهت اطلاع بيشتر ر.ک به: شذرات الذهب، ج 1، ص 154؛ رحله ابن بطوطه، ص 117 و 231؛ نورالابصار، ص 310؛ تهذيب الاسماء، ج 1، ص 163؛ معالي السبطين، ج 2، ص 214 و 215؛ حضرت زينب کبري (ع)، عماد زاده، ص 357؛ راهنماي حج و زيارتگاهها در جهان اسلام، ص 120.

[187] نام او در منابع معتبر و زيارت ناحيه مقدسه امام (ع)، سوّار است. (رجال طوسي، ص 74؛ مناقب، ج 4، ص 122؛ اقبال الاعمال، ج 3، ص 80.) ولي برخي از متأخرين با استناد به اين زيارت و به اشتباه، او را سواد ناميده اند. (عاشورا چه روزيست، ص ‍ 255؛ زندگاني حضرت خامس آل عبا، ص 307) آيت اللّه خويي (ره)، سوّاربن منعم و سوّاربن ابي عمير را به عنوان دو تن از شهيدان کربلا قلمداد کرده (معجم رجال الحديث، ج 8، ص 320 و 321) ولي به نظر مي رسد اين تعدّد ناشي از خطاي ناسخان يا اشتباه چاپي است؛ و سوّاربن ابي عمير، همان سوّاربن منعم بن حابس بن نَهْم همداني مي باشد. (ابصار العين، ص 80 مکتبة بصيرتي؛ انصار الحسين (ع)، ص 91 الدار الاسلامية) به گفته مامقاني، سوّاربن منعم که شيخ صدوق (ره) از او روايت نقل کرده (من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 226) فردي است مورد اعتماد و اطمينان. زيرا در وثاقت شهيدان کربلا هيچ گونه ترديدي وجود ندارد. (تنقيح المقال، ج 2، ص 71) نام پدر سوّار را ابي حمير، ابي خمير، ابي صمير، ابي خير و حمير نيز گفته اند. (اقبال الاعمال، همانجا؛ بحار الانوار، ج 101، ص 273؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 198؛ تاريخ زندگاني امام حسين (ع)، ج 2، ص 656؛ تسمية من قتل مع الحسين (ع)، ش 103.).

[188] تنقيح المقال، ج 2، ص 71؛ وسيلة الدارين، ص 153؛ نيز ر.ک ابصار العين، ص 135.

[189] مناقب، ج 4، ص 122.

[190] ابصار العين، ص 135 مرکز الدرسات الاسلامية لحرس الثورة؛ انصار الحسين (ع)، ص 91، الدار الاسلامية؛ وسيلة الدارين، ص 153؛ تنقيح المقال، ج 2، ص 71.

[191] رمز المصيبة، ج 2، ص 39 به نقل از ابصار العين؛ مدينة الحسين (ع)، ص 52.

[192] تنقيح المقال، ج 2، ص 71؛ وسيلة الدارين، ص 153. نيز ر.ک ابصار العين، ص 135.

[193] تنقيح المقال، همانجا؛ وسيلة الدارين، همانجا؛ ابصار العين، همانجا.

[194] سماوي، ضبط صحيح اين کلمه را «نَهْمي» مي داند نه «فَهْمي». (ابصار العين، ص 135. مرکز الدرسات الاسلامية لحرس ‍ الثورة).

[195] اقبال الاعمال، ج 3، ص 80؛ بحار الانوار، ج 45، ص 73 و ج 101، ص 273.

[196] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 184؛ ترجمه محمدابراهيم آيتي.

[197] لباب الانساب، ج 1، ص 349.

[198] همان، ص 351.

[199] بحار الانوار، ج 45، ص 62؛ اسرار الشهاده، ج 3، ص 133.

[200] روضة الشهداء، ص 434، چ جديد. مرحوم قزويني گويد: اينکه برخي بر اين باورند که قبر شهربانو در اطراف تهران است، افسانه اي بيش نيست چون او طبق نقل کتب اخبار و تواريخ خود را پس از امام حسين (ع) در آب غرق نمود. (يادداشتهاي قزويني، ج 1، ص 85).

[201] تاريخ طبري، ج 5، ص 469.

[202] اعيان الشيعه، ج 1، ص 609 عوالم العلوم، ج 17، ص 288؛ تاريخ زندگاني امام حسين (ع)، عماد زاده، ج 2، ص 340.

[203] عاشورا چه روزيست، ص 290.

[204] منتخب التواريخ، ص 298؛ تاريخ زندگاني امام حسين (ع)، ج 2، ص 183.

[205] مقتل الحسين (ع)، کاشف الغطا، ص 25؛ مقتل الحسين، منسوب به ابي مخنف، ص 131.

[206] الدمعة الساکبه، ج 5، ص 103، وسيلة الدارين، ص 386.

[207] اسرار الشهاده، ج 3، ص 719.

[208] نورالعين في مشهد الحسين (ع)، ص 34؛ انوار الشهاده، ص 160.

[209] منتخب التواريخ، ص 300، تاريخ زندگاني امام حسين (ع)، عماد زاده، ج 2، ص 183.

[210] الدمعة الساکبه، ج 5، ص 162.

[211] معالي السبطين، ج 1، ص 266 و ج 2، ص 89، سوگنامه آل محمّد، ص 382؛ وسيلة الدارين، ص 297. البته مؤلف معالي به نقل از بعضي مقاتل نامش را حميده و مادرش را امّکلثوم بنت علي ذکر مي کند که در هر دو صورت خواهر زاده امام حسين مي شود.

[212] لباب الانساب، ج 1، ص 342؛ مناقب، ج 4، ص 34.

[213] ج 3، ص 197.

[214] مناقب، ج 4، ص 115؛ العقد الفريد، ج 5، ص 134.

[215] جمهرة الانساب العرب، ص 67.

[216] شرح الأخبار، ج 3، ص 198. برخي از معاصرين، عبداللّه را شهيد دانسته اند. (اعيان الشيعه، ج 1، ص 610).

[217] تاريخ روضة الصفا، ج 3، ص 169؛ تاريخ زندگاني امام حسين (ع)، ج 2، ص 169.

[218] تذکرة الشهداء، ص 357.

[219] کامل ابن اثير، ج 4، ص 93؛ اخبار الطوال، ص 261؛ اعيان الشيعة، ج 1، ص 617.

[220] اخبار الطوال، ص 261؛ اعيان الشيعة، ج 1، ص 617؛ روضة الصفا، ج 3، ص 178. در منابع مختلف، از سه تن ديگر نيز به عنوان اسير ياد شده: 1 عمربن حسين (ع) (الفصول المهمة، ص 195؛ منتخب التواريخ، ص 298؛ تاريخ زندگاني امام حسين (ع)، ج 2، ص 183.) 2 عمربن حسن (ع). (مقاتل الطالبيين، ص 119 دارالمعرفة؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 462؛ منتخب التواريخ، ص 298) 3 عمروبن حسن (ع). (الملهوف، ص 191؛ ترجمة الامام الحسين (ع)، ابن سعد، ص 77؛ بحار الانوار، ج 45، ص 108) ولي از آنجا که برخي از مورّخان آنان را به عنوان شهيد قلمداد کرده اند. (الارشاد، ج 2، ص 26؛ مناقب، ج 4، ص 122؛ اسرار الشهادة، ج 3، ص 288) در اسارتشان ترديد وجود دارد. علاوه بر اين ممکن است خطاي نسّاخ و يا اشتباه چاپي سبب تعدّد نام اين فرد شده باشد که ما از آن بي اطلاعيم.

[221] نسب قريش، ص 59؛ المعارف، ص 213- 233؛ ترجمة الامام الحسين ابن سعد، ص 78؛ وسيلة الدّارين، ص 53. اين طلحه همان رفيق زبير است که برپا کننده جنگ جمل بودند. (المعارف، ص 228- 233).

[222] اسرار الشّهاده، ج 3، ص 467.

[223] الارشاد، ج 2، ص 22- 23. بسياري از اين مطالب در شرح حال حسن بن حسن (حسن مثنّي)، آورده شد.

[224] المعارف، ص 213.

[225] همان، ص 199.

[226] الاختصاص، ص 233.

[227] نفس المهموم، ص 316- 315، ترجمه شعراني، ص 184؛ اثبات الوصيّة، ص 142؛ الدمعة الساکبه، ج 4، ص 338.

[228] ظاهرا عبداللّه بن حسين غلط است، صحيحش عبداله بن حسن بايد باشد.

[229] اسرار الشهاده، ج 3، ص 132.

[230] نورالعين في مشهد الحسين، ص 54.

[231] آيه 22 و 23 حديد (57).

[232] ما علي و فرزندان علي را با شمشير و نيزه هاي هندي کشتيم و زنانشان را مانند ترک ها اسير گرفتيم و به آنها شاخ زديم چه شاخي!

[233] گناه ما چيست اگر درياي فضل و کرم و دانش ما عالم را فرا گرفته، ولي درياي تو آنقدر کوچک و ناچيز است که حتّي يک حيوان کوچک دريايي هم را دربر نمي گيرد.

[234] ملهوف، 194.

[235] البدايه و النهايه، ج 8، ص 198- 197؛ الأمامة و السياسة، ج 2، ص 13؛ لباب الانساب، ج 1، ص 351؛ اسرار الشهاده، ج 3، ص 516- 515؛ مثير الاحزان، ص 99؛ قيام حق، ج 1، ص 486.

[236] در منابع ديگر اين جريان را درباره فاطمه بنت علي (ع) ذکر کرده اند.

[237] الارشاد، ج 2، ص 121؛ اعلام الوري، ص 249؛ الملهوف، ص 219- 218؛ کامل ابن اثير، ج 4، ص 86- 85؛ اعيان الشيعه، ج 1، ص 616؛ ناسخ التواريخ، ج 3، ص 142- 141؛ حسين کيست، ص 229- 212. برخي اين جريان را درباره فاطمه بنت علي نقل کرده اند. ر.ک تاريخ طبري، ج 5، ص 461؛ کامل ابن اثير، ج 4، ص 86؛ البداية و النهايه، ج 8، ص 196؛ مقتل الحسين (ع) مقرّم، ص 356.

[238] تاريخ مدينة دمشق، ج 70، ص 35؛ تهذيب التهذيب، ج 12، ص 443.

[239] نسب قريش، ص 44؛ تاريخ مدينه دمشق، ج 70، ص 36.

[240] تاريخ مدينة دمشق، ج 70؛ ص 35.

[241] امالي صدوق، مجلس 31، ص 142؛ بحار الانوار، ج 45، ص 140؛ نفس المهموم، ص 409.

[242] تاريخ طبري، ج 5، ص 461؛ کامل ابن اثير، ج 4، ص 88؛ مقتل الحسين (ع) خوارزمي، ج 2، ص 82؛ نفس المهموم، ص ‍ 428؛ حياة الامام الحسين، باقر شريف القرشي، ج 3، ص 426. عين اين مطالب درباره فاطمه بنت الحسين (ع) آمده است. (الفصول المهمّه، ص 196).

[243] تاريخ مدينة دمشق، ج 70، ص 39؛ تهذيب التهذيب، ج 12، ص 443.

[244] ناسخ التواريخ، ج 3، ص 85.

[245] الدمعة الساکبه، ج 4، ص 371؛ ناسخ التواريخ، ج 3، ص 13؛ وسيلة الدارين، ص 342؛ زندگاني حضرت خامس آل عبا، ج 2، ص 163.

[246] الملهوف، ص 194، بحار الانوار، ج 45، ص 110؛ مقتل کعبي، ص 108.

[247] المعارف، ص 213، نسب قريش، ص 59؛ کشف الغمّه، ج 2، ص 250.

[248] ستاره درخشان شام، ص 347.

[249] رياحين الشريعه، ج 2، ص 313؛ بحار، ج 41، ص 273. (در شماري از منابع فضّه نوبيّه ثبت شده است: اسد الغابه، ج 5، ص 530. الاصابه في تمييز الصّحابه، ج 8، ص 281.).

[250] اعلام النساء المؤمنات، ص 596؛ بحار الانوار، ج 41، ص 273.

[251] اسرار الشهاده، ج 2، ص 630؛ معالي السبطين، ج 2، ص 228؛ عاشورا چه روزي است، ص 290.

[252] اصول کافي، ج 1، ص 387. کتاب الحجة ب 116، ج 7؛ بحار الانوار، ج 45، ص 169. (نقل اين مطالب هيچ گونه دليل بر صحت و يا قبول آن از طرف نگارنده نمي باشد چون در منابع کهن و معتبر آمده ما هم نقل کرديم) البته مخفي نماند از اينکه بسياري از منابع تصريح دارند که بر بدن امام حسين و شهيدان اسب تاختند. (ملهوف، ص 182).

[253] المفيد في ذکري السبط الشهيد، ص 130.

[254] اسرار الشهاده، ج 2، ص 630؛ معالي السبطين، ج 2، ص 228؛ عاشورا چه روزي، ص 290.

[255] ستاره درخشان شام، ص 354.

[256] همانجا، به نقل از راهنماي حج و زيارتگاههاي جهان اسلام، ص 129.

[257] معالي السبطين، ج 2، ص 231.

[258] راه بلدِ پيامبر (ص)، هنگام هجرت به مدينه. (مناقب، ج 1، ص 212).

[259] رياحين الشريعه، ج 3، ص 317؛ اعلام النساء المؤمنات، ص 597.

[260] ذخيرة الدارين، ص 173؛ رياحين الشريعه، همانجا.

[261] المعارف، ص 206.

[262] ترجمة الامام الحسين (ع)، ابن سعد، ص 39؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 325؛ مناقب، ج 4، ص 44؛ المعارف، ص 207.

[263] عمدة الطالب، ص 36؛ المجدي، ص 297. برخي از رجال شناسان گفته اند: قاسم، فرزندي نداشته است. (لباب الانساب، ج 2، ص 472).

[264] تنقيح المقال، ج 2، ص 24 حرف قاف؛ وسيلة الدارين، ص 244؛ معالي السبطين، ج 2، ص 234.

[265] شرح الاخبار، ج 3، ص 197.

[266] انساب الاشراف، ج 2، ص 325؛ المعارف، ص 207.

[267] ترجمة الامام الحسين (ع)، ابن سعد، ص 78، نيز ر.ک عبرات المصطفين، ج 2، ص 192.

[268] شرح الاخبار، ج 3، ص 197.

[269] در رابطه با پدر و اجداد علقمة ر.ک به جمهرة الانساب العرب، ص 168.

[270] معالي السبطين، ج 2، ص 229 و ص 232.

[271] مناقب، ج 4، ص 85.

[272] منتخب التواريخ، ص 297؛ تاريخ زندگاني امام حسين (ع)، عماد زاده، ج 2، ص 183.

[273] الامامة والسياسة، ج 2، ص 12؛ العقد الفريد، ج 5، ص 131 و 134؛ نفس المهموم، ص 352. برخي نام وي را در رديف شهيدان کربلا آورده اند. (مناقب، ج 4، ص 122).

[274] «هيچ مصيبتي نه در زمين و نه در نفس هاي شما [به شما] نرسد، مگر آنکه پيش از آنکه آن را پديد آوريم، در کتابي است.».

[275] المجدي، ص 307؛ ترجمة الامام الحسين (ع)، ابن سعد، ص 78.

[276] المجدي، همانجا و ص 18.

[277] همان؛ المعارف، ص 204. ابن فندق، فاطمه را نيز به فرزندان محمّد افزوده است. (لباب الانساب، ج 1، ص 376).

[278] جمهرة الانساب العرب، ص 69.

[279] شرح الاخبار، ج 3، ص 197؛ ترجمة الامام الحسين (ع)، ابن سعد، ص 78. نيز ر.ک حياة الامام الحسين (ع)، ج 3، ص ‍ 314. خوارزمي، محمدبن عقيل (ع) را از شهيدان کربلا بر شمرده است. (مقتل الحسين (ع)، ج 2، ص 53).

[280] محمدبن عمروبن حسن (ع) (لباب الانساب، ج 1، ص 387.).

[281] نسب قريش، ص 50.

[282] تسمية من قتل مع الحسين (ع)، ش 9؛ منتخب التواريخ، ص 298؛ تاريخ زندگاني امام حسين (ع)، عماد زاده، ج 2، ص ‍ 183؛ عاشورا چه روزيست، ص 289.

[283] انساب الاشراف، ج 3، ص 214.

[284] انساب الاشراف، ج 3، ص 193. اين قضيه، با کمي تفاوت درباره ي امام سجاد (ع) (بحار الانوار، ج 45، ص 262) و عمروبن حسين (ع) (اخبار الطوال، ص 261، اعيان الشيعه، ج 1، ص 617) نيز نقل شده است. (ر.ک: عمروبن حسين).

[285] جمهرة انساب العرب، ص 39.

[286] منتخب التواريخ، ص 298.

[287] تنقيح المقال، ج 3، ص 260؛ ابصارالعين، ص 117 مرکز الدرسات الاسلامية لحرس الثورة؛ اعيان الشيعه، ج 1، ص 612. زاره، روستاي بزرگي در بحرين مي باشد. (معجم البلدان، ج 3، ص 126).

[288] تاريخ طبري، ج 5، ص 454؛ کامل ابن اثير، ج 4، ص 80.

[289] معالي السبطين، ج 2، ص 231؛ وسيلة الدارين، ص 426؛ تاريخ زندگاني امام حسين (ع)، عماد زاده، ج 2، ص 225. ولي در گزارش ديگر آمده است: امام حسين (ع) پيش از آنکه از کشته شدن مسلم بن عقيل با خبر شود عبداللّه بن يقطر را به کوفه فرستاد و در آنجا به دستور عبيداللّه بن زياد به شهادت رسيد. (انساب الاشراف، ج 3، ص 168).

[290] تاريخ زندگاني امام حسين (ع)، ج 2، ص 225.