بازگشت

حاضر شدگان در كنار قبر پيغمبر و گفت و گو با آن حضرت


وقتي كه كاروان وارد مدينه شدند، زينب به طرف مسجد پيغمبر (ص) رفت وقتي به در مسجد رسيد در جانب در را گرفت، فرياد زد: يا جدَّاه اِنّي ناعِيَةٌ اِلَيْكَ اَخيِ الْحُسين عليه السّلام. اي جدِّ من، من خبر مرگ برادرم حسين (ع) را آورده ام! آنگاه پيوسته آن مخدّره گريه مي كرد و اشك چشمش جاري بود. هرگاه به امام سجاد نگاه مي كرد، اندوه او تازه مي شد و غصّه اش زياد مي شد. [1] .

بنا به نقل برخي از مورّخين، حضرت زينب در آستانه ورود به شهر مدينه و كنار مسجد النّبي اشعاري خطاب به جدش رسول اللّه (ص) انشاء فرموده اند كه به شرح زير است.



اِنْ كُنْتَ اَوْصَيْتَ بِالْقُرْبي بِخَيْرِ جَزا

فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا الْقُرْبي وَ ما وَصَلوا



حَتّي اَبادُوهُمْ قَتْلي عَلي ظَمَاءٍ

مِنْ بارِدِ الْماءِ ما ذاقُوا وَ ما نَهَلوُا [2] .



اي پيامبر (ص) اگر درباره خاندانت سفارش به نيكي كردي ولي آنها به اين سفارش عمل نكردند تا آنكه آنها را به شهادت رساندند در حالي كه تشنه بودند، از آب سرد ننوشيدند و سيراب نشدند.


پاورقي

[1] الدمعة الساکبه، ج 5، ص 161؛ زينب الکبري، جعفر نقدي، ص 118؛ نفس المهموم، ص 429.

[2] دائرة المعارف الحسينيه، ج 6، ص 86؛ اسرار الشهادة، ج 3، ص 721.