بازگشت

آمدن به كربلا و زيارت قبور شهيدان


پس از حوادثي كه در شام پيش آمد، يزيد و دار و دسته اش تصميم گرفتند اهل بيت (ع) را به مدينه بفرستند. اهل بيت (ع) در راه بازگشت از شام به مدينه وقتي به عراق رسيدند به راهنماي خودشان گفتند: ما را از راه كربلا عبور بده و راهنما هم قبول كرد. هنگامي كه چشم حضرت زينب (س) به زمين كربلا افتاد، خطاب به اهالي و ساكنين آن ديار در حالي كه اشك در چشمان او حلقه زده بود، چنين گفت:



يا نازِلينَ بِكَرْبَلا هَلْ عِنْدَكُمْ

خَبَرٌ بِقَتْلانا وَ ما أَعْلامُها



ما حالُ جُثَّةٍ مَيِّت في اَرْضِكُمْ

بَقِيَتْ ثَلاثا لا يَزارُ مَقامُها



بِاللّهِ هَلْ وَارَيْتُمُوها فيِ الثَّرا

وَهَلْ اِسْتَقَرَّتْ فيِ اللُّحُودِ رِمامُها [1] .



اي كساني كه در كربلا هستيد آيا خبر از كشته هاي ما داريد و آيا نشانه اي از آنها وجود دارد. آن بدنهاي پاك بي جان در زمين شما چه شد. همان بدنهايي كه سه روز كسي به سراغ آنها نرفت شما را به خدا سوگند آيا آنها را به خاك سپرديد؟ و آيا استخوانهاي خرد شده آنها در خاك جاي گرفت؟

صاحب الدّمعه گويد: هنگامي كه اهل بيت (ع) به زمين كربلا رسيدند در همان قتلگاه و محل شهادت شهيدان پياده شدند، در آنجا عده اي از بني هاشم و غير بني هاشم هم بودند كه براي زيارت امام حسين (ع) آمده بودند كه همديگر را در يك زمان ملاقات نمودند، آنگاه همگي شروع كردند به گريه و ناله و طپانچه به صورت زدن و تا سه روز عزاداري كردند، در همين زمان زنهاي باديه نشين هم به آنها پيوستند. حضرت زينب (س) در آن جمع حاضر شد دست به گريبان برد و آن را پاره كرد، با فرياد بلند كه دل انسان را به درد مي آورد صدا زد: واي برادرم، واي حسينم، اي حبيب پيامبر (ص)، اي پسر مكه و مني، اي پسر فاطمه زهرا (س)، اي پسر علي مرتضي، آه، آه،... در همين حال بيهوش شد و به زمين افتاد. [2] .


پاورقي

[1] حديث الاربعين، ص 23.

[2] الدمعة السّاکبه، ج 5، ص 162؛ تحقيق درباره اوّل اربعين حضرت السيّدالشهدا (ع)، ص 298.