بازگشت

از كوفه تا شام


ابن زياد طي نامه اي به يزيد، او را از شهادت حسين عليه السّلام و جريان خاندان او با خبر نمود، نيز نامه اي براي «عمروبن سعيدبن عاص» حاكم مدينه ارسال داشت. [1] چون يزيد نامه ابن زياد را دريافت كرد و بر مضمون آن اطّلاع يافت، پاسخ آن را براي عبيداللّه فرستاد و فرمان داد كه سر امام حسين (ع) و يارانش را همراه زنان و كودكان به شام بفرستد. ابن زياد هم در پي اين دستور «محفّربن ثعلبه عائذي» را خواند و آن سرهاي پاك همراه با اسيران و زنان را به او سپرد. وي هم آنها را مانند اسيران كفّار در حالي كه اهالي شهرها به تماشاي آنها مي آمدند به شام برد. [2] .

در بين راه كوفه و شام شهري است به نام نصيبين، در آنجا كاروان توقف كرد. سپس اهل بيت (عليه السلام) را بر سرهاي شهيدان عبور دادند. چون چشمِ حضرت زينب (س) به سر برادرش حسين افتاد شعري گفت كه به شرح زير است.



اَتُشَهِّرُونا فِي الْبَريَّةِ عَنْوَةً

وَ والِدُنا اَوْحي اِلَيْهِ جَليلٌ



كَفَرْتُمْ بِرَبِّ الْعَرْشِ ثُمَّ نَبيّهِ

كَاَنْ لَمْ يَجِئْكُمْ فِي الزَّمانِ رَسُولٌ



لَحاكُمْ اِلهُ الْعَرْشِ يا شَرَّ اُمَّةٍ

لَكُمْ في لَظي يَوْمِ الْمقادِ عَويلٌ. [3] .



آيا ما را به اجبار در معرض ديد مردمان قرار مي دهيد، در حالي كه از طرف پروردگار بزرگ بر پدرمان وحي نازل مي شد؟

شما هم به خدا و هم بر پيامبرش كافر شديد، مثل اينكه گويا پيامبري براي شما نيامد.

زشت گرداند شما را خداي بزرگ اي بدترين امّت، كه صداي گريه شما در ميان آتش قيامت بلند است!


پاورقي

[1] الملهوف، ص 207.

[2] همان، ص 108.

[3] دائرة المعارف الحسينيه، ج 6، ص 84؛ ناسخ التواريخ، ج 3، ص 106؛ معالي السبطين، ج 2، ص 131.