بازگشت

نقل اخبار غيبي براي امام سجاد در قتلگاه


هنگام ورود اهل بيت (ع) به قتلگاه وقتي چشم امام سجّاد (ع) به اجساد پاره پاره شهيدان افتاد كه در بين شان جگر گوشه حضرت زهرا (س) به حالتي افتاده بود كه جا داشت از آن مصيبت آسمانها پاره، زمين دگرگون و كوهها متلاشي شوند، حضرت منقلب شد. به طوري كه نزديك بود روح از بدن مباركش ‍ پرواز كند، عمّه اش زينب متوجّه شد. فهميد فرزند برادر در چه حالت خطرناكي به سر مي برد نزديك است كه از غم پدرش جان بسپارد، بي درنگ او را دلداري داد، از او كه صبرش سنگين تر از كوهها و بزرگ تر از همه چيز بود درخواست صبر نمود، از آن جمله چنين گفت: اي يادگار جدّ، پدر و برادرانم! چرا ناراحت هستي و جان خود را در معرض نابودي قرار داده اي؟ سوگند به خدا اين مصيبت ها را جدّ و پدرت به ما خبر داده اند و ما در انتظار چنين روزي بوديم؛ خداوند از افرادي عهد و پيمان گرفته است كه فرعون هاي زمان آنان را نمي شناسند، لكن اهل آسمانها آنها را به خوبي مي شناسند، افرادي خواهند آمد و اين بدنهاي پاره پاره شده را جمع خواهند كرد و به خاك خواهند سپرد. در اين سرزمين براي پدرت نشانه اي نصب خواهد شد كه گذشت قرنها آنها را محو نخواهد كرد، آن نشانه همچنان پايدار خواهد بود. جبّاران روزگار و ستمگران خواهند كوشيد كه اين نشانه را از بين ببرند لكن روز به روز در ترقّي و تعالي خواهد بود و از گزند بدخواهان و حوادث مصون و محفوظ خواهد ماند. [1] .

اشعار زير را حضرت زينب (س) ايراد فرمودند، زمان سرودن، آنها را دوگونه گفته اند: موقع وداع و يا بعد از غارت خيمه ها:



قِفُوا وَدَّعُونا قَبْلَ بُعْدِكُمْ عَنّا

وَداعا فَانَّ الْجِسْمَ مِنْ اَجْلِكُمْ مُضْني



فَقَدْ نُقِّضَتْ مِنِّي الْحَياة وَاَصْبَحَتْ

عَلَيَّ فُجاجُ الْاَرْضِ مِنْ بَعْدِكُمْ سِجْنا



سَلامٌ عَلَيْكُمْ ما اَمَرَّ فِراقَكُمْ

فَيا وَيْلَتا مِنْ قَبْلِ ذاالْيَوْمِ قَدْ مِتْنا



وَ اِنّي لَأَرْثي لِلْغَريبِ وَإِنَّني

غَريبٌ بَعيدُ الذّارِ وَالْاَهْلِ وَ الْمَغْني



إ ذا طَلَعَتْ شَمْسُ النَّهارِ ذَكَرْتُكُمْ

وَ اِنْ غَرَبَتْ جَدَّدْتُ مِنْ اَجْلِكُمْ حُزْنا



لَقَدْ كانَ عَيْشي بالْاَحِبَّةِ صافِيا

وَما كُنْتُ اَدْري اَنَّ صُحْبَتَنا تُضْني



زَمانٌ نَعِمْنا فيهِ حَتّي إ ذا انْقَضي

بَكَيْنا عَلي أيّامِنا بِدَمٍ أقْني



فَوَ اللّهِ قَدْ زادَ اشْتِيا قي إ لَيْكُمْ

وَلَمْ يَدَعِ التَّغْميضُ لي بَعْدَكُمْ جَفْنا



وَ قَدْ بارَحَتْني لَوْعَةُ الْبَيْنِ وَ الْأَسي

وَقَدْ صِرْتُ دوُنَ الْخَلْقِ لي مَفْزَعا سَنا



وَقَدْ رَحَلُوا عَنّي أحِبَّةُ خاطِري

فَما اَحَدٌ مِنْهُمْ عَلي غُرْبَتي حَنّا



عَسي وَ لَعَلَّ الدَّهْرَ يَجْمَعُ بَيْنَنا

وَ تَرْجِعُ أَيّامُ الْهَنا مِثْلَ ما كُنّا [2] .



پيش از اين كه از ما دور شويد بايستيد تا با ما وداع كنيد. زيرا جسم ما به خاطر شما ناتوان گرديد؛

بدرستي كه زندگيم به باد فنا رفت و الان پهنه زمين براي من مثل زندان است؛

سلام و درود بر شما! چقدر ناگواراست دوري شما! پس اي كاش من پيش از اين مرده بودم؛

همانا سوگواري مي كنم براي غريب دور از وطن، در حالي كه خودم غريبم و دور از سرزمين و خاندان و خانه ام؛

زماني كه خورشيد طلوع مي كند ياد شما مي كنم، و هنگامي كه غروب مي كند به خاطر شما اندوهم تازه مي گردد؛

بدرستي خوشي و سرورم با دوستان چقدر گوارا بود، ولي نمي دانستم كه اين همراهي ما پايان مي پذيرد؛

زماني بود كه ما حال خوشي داشتيم تا اينكه آن مدت سپري شد و ما براي اين مصائب خون گريستيم؛

سوگند به خدا كه علاقه ام به شما فراوان است، آنقدر چشم انتظاري كشيدم كه ديگر پلكي برايم نمانده؛

سوز و گداز من به دليل جدايي شما بلند شد؛

بدرستي آناني كه مايه آرامش خاطرم بودند رفتند، پس هيچ يك ازآنان نيست تا بر غربتم ناله سر دهد؛

شايد روزگار دوباره ما را به هم برساند و ما به آن دوران خوشگوار برگرديم؛


پاورقي

[1] کامل الزّيارات، باب 88، ص 79، ترجمه ذهني تهراني؛ مقتل الحسين (ع) مقرّم، ص 308. الدّمعة السّاکبة، ج 5، ص 15- 14.

[2] دائرة المعارف الحسينيه، ج 6، ص 196؛ ناسخ التواريخ، ج 3، ص 12 اشعار را به ام کلثوم نسبت مي دهد.