بازگشت

درخواست از دشمن جهت عبور كاروان از قتلگاه


بعد از شهادت امام و يارانش در روز يازدهم، قرار شد اهل بيت آن حضرت را به طرف كوفه ببرند. زينب (س) به عمر سعد خطاب كرد كه ما را از قتلگاه عبور بدهيد تا قبل از اسارت و مسافرت با حسين (ع) وداع كنيم؟ ابن سعد هم پذيرفت زماني كه وارد قتلگاه شدند، حسين (ع) را بي سر ديدند، صداي ضجّه و گريه شان بلند شد. [1] .

راوي مي گويد: به خدا سوگند، هرگز فراموش نمي كنم كه زينب دختر علي (ع) با دلي سوزان و جگري آتشين و صدايي اندوهگين بر حسين عليه السّلام مي گريست صدا مي زد: اي محمّد اي كسي كه آفريننده و اختيار دار آسمان بر تو درود مي فرستد، اين حسين است كه پيكر برهنه اش به خون آغشته و اعضايش از هم جدا شده است. اينها دختران اسير تو هستند كه شكايت خود را به درگاه الهي مي نمايند و استغاثه آنها به محمّد مصطفي (ص) و علي مرتضي و فاطمه زهرا (س) و حمزه سيد الشهدا بلند است، اي محمد اين است حسين كه بايد برهنه به روي ريگهاي گرم كربلا افتاده و كشته زنازادگان بي پروا است. اي آه و افسوس و اندوه بر تو اي ابا عبداللّه، امروز جدّم رسول خدا(ص) از دنيا رفت، اي اصحاب محمّد اينان فرزندان مصطفي هستند كه اسيرشان نموده و مي برند.

در روايت ديگر است كه فرمود: «اي محمد! اينها دختران تواند كه اسير دست دشمنان شده اند و اينان فرزندان تواند كه كشته شده اند و باد صبا بر بدن هاي نازنين برهنه شان مي وزد. اين حسين تو است كه سرش را از قفا بريدند، عمّامه و رداي او را از بدن شريفش بيرون كشيده و به غارت بردند؛ پدرم فداي آن كس كه سپاه او را در روز دوشنبه با خيمه گاه و سرا پرده اش به غارت بردند؛ پدرم فداي آن شهيدي كه طناب هاي خيمه اش را بريده و خرگاهش را سرنگون نمودند؛ پدرم فداي آن مسافري كه اميد بازگشت نيست؛ پدرم فداي آن مجروحي كه زخمهاي بدنش قابل مداوا نيست؛ پدرم به فداي آن كه كاش جان من بلا گردان او مي شد؛ پدرم به قربان آن عزيزي كه با دلي پر اندوه به شهادت رسيد، پدرم به فداي آن كه با لب تشنه سر از بدنش جدا شد. پدرم به فداي آن كه فرزند رسول هدايت و نور بود. پدرم به فداي آن كه فرزند محمد مصطفي (ص) بود. پدرم به قربان آنكه فرزند خديجه كبري بود. پدرم به فداي فرزند علي مرتضي. پدرم به فداي فرزند فاطمه زهرا، بزرگِ زنان جهان. پدرم به فداي فرزند آن كسي كه خورشيد به احترامش بازگشت تا نماز گزارد! راوي مي گويد: به خدا سوگند نوحه سرايي زينب كبري بر برادرش ‍ حسين، دوست و دشمن را به گريه انداخت. [2] .

سپس حضرت زينب (س) دستها را زير بدن پاك و مقدس گذاشت و بدن را به سوي آسمان بلند كرد و عرض كرد: الهي تَقَبَّلْ منّا هذا القربان. [3] پروردگار را اين قرباني را از ما [آل محمد] قبول فرما!


پاورقي

[1] نور العين في مشهد الحسين، ص 57- 56.

[2] الملهوف، ص 180؛ زينب الکبري، نقدي، ص 110؛ مناقب، ج 4، ص 122. تاريخ طبري، ج 4، ص 456.

[3] مقتل الحسين (ع) مقرم، ص 307؛ کبريت احمر، ج 2، ص 13؛ زينب الکبري، نقدي، ص 75.