بازگشت

فرياد زينب در روز عاشورا هنگام مشاهده صحنه دلخراش


روز عاشورا امام حسين (ع) بر اثر جراحات وارده از پاي در آمده بود، ديگر هيچ رمقي نداشت، بدنش (از زيادي تير) مانند خارپشت شده بود. «صالح بن وهب مزني» ملعون چنان نيزه بر پهلوي آن حضرت زد كه امام (ع) از روي اسب به زمين افتاد و طرف راست صورت او روي خاك افتاد. سپس آن بزرگوار از زمين برخاست. حضرت زينب از خيمه بيرون دويد، فرياد زد: «واي برادرم! واي آقايم! واي خانواده ام اي كاش آسمان بر زمين فرود مي آيد، و اي كاش كوه ها بر بيابانها مي پاشيد. [1] .

مرحوم نقدي از ابي مخنف چنين نقل مي كند كه: چون حسين (ع) از روي زين به زمين افتاد اسب او به طرف خيمه آمد، زينب (س) همين كه صداي اسب را شنيد به سكينه رو كرد، و گفت: پدرت آب آورده، سكينه بيرون رفت امّا اسب را ديد كه بي صاحب آمده، فرياد برآورد كه: وا قتيلاه، وا أبتاه، وا حسناه، وا حسيناه، وا غربتاه، وا بعد سفراه، وا كربتاه»، «واي كشته ام، واي پدرم، واي حسنم، واي حسينم، واي غريبم، واي از دوري سفر، واي از غم و اندوه.» زنهاي ديگر حرم وقتي اين سخنان را شنيدند از خيمه بيرون آمدند همين كه نگاهشان به اسب افتاد دست ها را به صورت خودشان زدند و مي گفتند:

«وا محمّداه، وا علياه، وا حسناه، وا حسيناه، اليوم مات محمد المصطفي و عليّ المرتضي و فاطمة الزّهرا(ع») [2] .

«اي محمد! اي علي! واي حسنم، واي حسينم، امروز مانند روزي است كه محمد مصطفي و علي مرتضي و فاطمه زهرا (س) از دنيا رفتند.»

حضرت زينب (س) هنگامي كه اسب بي صاحب امام حسين (ع) از ميدان برگشت به طرف خيمه اشعار زير را انشاء فرموده اند:



فَوَيْلَكَ يا مَيْمُونُ فَارْجِعْ بِسُرْعَةٍ

وَخَبِّرْ عَنِ السِّبْطِ الشَّريفِ هُدَي العُلا



وَ اَيْنَ تَرَكْتَ السِّبْطَ مَيْمُونُ قُلْ لَنا

وَ اَيْنَ الَّذي قَدْكانَ لِلْخَطْبِ حاملا



اَمَيْمُونُ تَغْدُوا بِالْحُسَيْنِ وَ مالَنا

كفيلٌ وَلِلْحِمْلِ الثَّقيلِ تَحَمَّلا



اَمَيْمُونُ ضَيَّعْتَ الْحُسَيْنَ وَ جِئْتَنا

تُحَمْحِمُ في خَيماتِنا ثُمَّ تَصْهَلا



اَمَيْمُونُ اَسْقَيْتَ الْحُسَيْنَ حِمامَهُ

وَ بَيْنَ الْأَعادي في دِماءِ تَجَنْدَلا



اَمَيْمُونُ هَلاّ قَدْ فَدَيْتَ جَنابَهُ

وَلكِنْ قَضاءُ اللّهِ اَصْبَحَ مُنْزَلا



اَمَيْمُونُ أَشْفَيْتَ الْعِدي مِنْ وَلِيِّنا

وَاَلْقَيْتَهُ بَيْنَ الْاَعادي مُجَنْدَلا



اَمَيْمُونُ فَارْجِعْ لاتُطيلُ خِطابَنا

فَما عُدْتَ ترجُوا وُدَّنا وَتُؤَمِلّا



يَتَّمْتُ ياذُلّي لِفَقْدِكَ يا اَخي

وَقَدْ عُدْتَ بِعْدَ الْعِزِّ مُذَلَّا



اَخي مَنْ نَوي مِنْ بَعْدِ فَقِدْكَ يا اَخي

يُدافِعُ عَنّا مَنْ يَصُولُ مِنَ الْمَلا



اَخي من نراه حاميا و مناصرا

لقد هدّ هذا اليوم عزمي و عطلّا [3] .



پس واي بر تو اي ميمون [4] با شتاب برگرد، و خبر بياور از سبط شريف كه مظهر هدايت و برتري است.

بگو براي ما كه كجا رهايش كردي، كجا است آن كسي كه كارهاي بزرگ برعهده او بود.

اي ميمون آيا حسين را بردي، در حالي كه ما سرپرستي نداريم و چه كسي اين بار سنگين را حمل كند.

اي ميمون حسين (ع) را از بين بردي، و آمدي بانگ برآوردي و شهيد مي كشي.

اي ميمون مرگ را به حسين نوشاندي، و او را در ميان دشمنان به خاك و خون افكندي.

اي ميمون چرا خود را فداي آن جناب نكردي؟، امّا خواست همين بود كه شد.

اي ميمون دشمن ما را از سرپرست ما دلشاد كردي، و او را بين دشمنان انداختي.

اي ميمون برگرد، سخن كوتاه كن. ديگر اميد و آرزوي دوستي ما را نداري.

در فراقت ذليل و خوار شدم اي برادرم، و بعد از عزّت و سربلندي دوباره ذليل گشتم.

برادرم چه كسي پس از تو از ما نگه داري كند و هنگام هجوم دشمن چه كسي از ما حمايت كند.

برادرم، چه كسي حامي و ياور ما باشد، بدرستي كه امروز عزم و اراده ام سست شد و از كار افتاد.


پاورقي

[1] الملهوف، ص 174، زينب الکبري، جعفر نقدي، ص 107.

[2] زينب الکبري، جعفر نقدي، ص 109.

[3] دائرة المعارف الحسينيه، ج 6، ص 79.

[4] نام اسب امام حسين (ع).