بازگشت

تحويل دادن كودك شيرخوار به امام حسين


هنگامي كه صداي استغاثه امام (ع) بلند شد كه:

هَلْ مِنْ ذابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِاللّه؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخافُ اللّهَ فينا؟ هَلْ مِنْ مُغيثٍ يَرْجُو اللّه بِأغاثَتِنا؟ هَلْ مِنْ مُعينٍ يَرْجُواما عِنْدَاللّهِ في أِغاثَتِنا؟

آيا كسي هست كه از حرم رسول خدا (ص) دفاع كند؟ آيا خداپرستي بين شما وجود دارد تا درباره ظلمي كه بر ما رفته است از خدا بترسد؟ آيا دادرسي هست كه به فريادرسي ما به خدا دل بسته باشد؟ آيا ياوري هست كه در ياري نمودن ما به خدا اميدوار باشد؟

فرياد و ناله زنان حرم بلند شد، حضرت خودش را جلوي خيمه رساند، به زينب فرمود: كودك خردسالم را بياوريد تا با او وداع كنم، پس آن كودك را به روي دست گرفت، خواست او را ببوسد حرملة بن كاهل تيري پرتاب كرد كه به گلوي آن كودك اصابت كرد و او را به شهادت رسانيد؛ حضرت به زينب فرمود: او را بگير. [1] .


پاورقي

[1] الملهوف، ص 169- 168.