بازگشت

ابوالحتوف بن حرث و سعد بن حرث


رجال مامقاني و اعيان الشيعه والكني والالقاب از كتاب حدائق الورديه نقل مي كنند كه: اين دو برادر از خوارج نهروان بودند، و با عمر سعد براي جنگ با حضرت حسين (عليه السلام)و مقاتله با امام معصوم به سرزمين كربلا آمدند و تا روز عاشورا در لشگر عمر سعد بودند.

چون ياران حضرت حسين (عليه السلام) در كمال معرفت و اخلاص به جهاد برخاستند، و با جانفشاني از تنگناي زندگي موقت دنيا رستند و به لقاي حق پيوستند، آن دو برادر صداي غربت امام و ياري خواهي او را با جمله:

هل من ناصر ينصرني و هل من معين يعينني

شنيدند، و اضطراب و ناله و فرياد اهل بيت و زنان و دختران حرم را ديدند، با اندكي تأمل و انديشه در كار خود و در كار حضرت حسين (عليه السلام)دريافتند كه مسيرشان باطل و مسير حضرت حسين (عليه السلام) حق است، و اين تفكر و انديشه پاك سبب شد كه رحمت حضرت محبوب آنان را دريابد، و دست لطف و عنايت حق از آنان دست گيري كند.

روي به يكديگر كردند و گفتند: ما شعارمان اين است:

لاَحُكْمَ إلاّ لِلّه وَلاَطَاعَة لِمَنْ عَصَي اللّه.

حكومت جز ويژه خدا نيست، و هرگز اطاعت و پيروي از كسي كه بر خدا عصيان ورزيده جايز نمي باشد.

آيا يزيد و ابن زياد و عمر سعد مطيع خدايند تا اطاعت از آنان جايز باشد، و حسين عاصي بر خدا تا پيروي از او حرام و ممنوع باشد؟!

اين حسين است كه فرزند پيامبر ماست، و از افق وجودش جز بندگي و عبادت و دانش و بصيرت طلوع نمي كند. اين عمر سعد است كه به خواسته حرام زاده اي چون ابن زياد براي كشتن حسين فرزند پيامبر ـ آن پيامبري كه فرداي قيامت به شفاعت حضرتش در عرصه محشر اميد داريم ـ آمده!

چگونه و با چه دليل عقلي در اين حالي كه يكّه و تنهاست و دچار غربت و بي ياري است و هدفي جز حق ندارد با او بجنگيم و فرياد هل من ناصر او را پاسخ نگوييم؟!

پس هر دو كه از برق بصيرت دلشان روشن شده بود، و به عروة الوثقاي هدايت خاص حق چنگ زده بودند، و از چاه ضلالت بِدر آمده و به قلّه هدايت رسيده بودند، و اين معنا را عملا به اثبات رسانيدند كه مي توان با كمترين وقت به تجارت پرسود ابدي دست زد، و ساختمان بي پايه گمراهي را با توبه و بازگشت به حق و چنگ زدن به دامان امام هدايت تخريب و به جايش ساختمان با بنيان هدايت و فضيلت را ساخت، شمشير از غلاف كشيدند و به سوي حضرت حسين (عليه السلام)آمده، پيش روي حضرت با دشمن به مقاتله برخاستند و گروهي را به چاه هاويه در دوزخ پر عذاب فرستادند، و هر دو با كمال اخلاص و معرفت و بينش و بصيرت در برابر ديدگان حضرت حسين (عليه السلام) آن منبع شرافت و عزت به شرف شهادت نائل شدند، تا به جهانيان ثابت كنند كه توبه و بازگشت، و انديشه و تفكّر و از خود گذشتگي، و پيروي از مقام امامت و ولايت گرچه در زماني اندك مي تواند مايه به دست آوردن سعادت دنيا و آخرت و سبب نيك نامي در فضاي گنبد دوّار، و پاك شدن زشتي هاي پرونده گردد.