بازگشت

احساس مسؤوليت نسبت به ديگران


نكته ي بعدي اين مسأله ي است كه انسان ها بايد در جامعه احساس كنند كه نسبت به ديگران مسؤوليتي دارند، و بايد در رفتار يكديگر به نوعي، نظارت داشته باشند. اين واقعيتي است كه


كمابيش در جامعه هاي متمدن انساني، با اختلاف مراتبي كه مدنيت داشته، و دارند، همواره وجود داشته است. شايد هيچ جامعه اي را نتوان يافت كه بهره اي از تمدن برده باشد، اما در ميان مردم آن چنين احساسي وجود نداشته باشد.

انسان بايد نسبت به رفتار ديگران احساس مسؤوليت بكند. لكن مراتب چنين احساس مسؤوليتي در جوامع گوناگون، براساس نظام ارزشي حاكم بر آن ها متفاوت است. از آن جا كه مصاديق كار خوب و بد در جوامع مختلف بر اساس نظام هاي ارزشي تفاوت دارد، مرتبه ي حساسيت مردم، نسبت به رفتار ديگران، بستگي به نوع جهان بيني و نگرش آن ها نسبت به انسان و جامعه ي انساني دارد. اين بحث مفصلي را مي طلبد، كه فهرست وار به آن اشاره مي كنم.

نظام ارزشي فردگرا و نظام ارزشي جامعه گرا

ديدگاه حاكم بر جوامع را نسبت به انسان ها، در يك تقسيم كلي مي توان به دو دسته تقسيم كرد: جوامع فردگرا و جوامع جامعه گرا. و هر يك از اين دو دسته نيز داراي مراتب مختلفي هستند. بعضي از انسان ها در زندگي فقط در فكر خود هستند، اگر راحتي مي خواهند، آن را براي خود طلب مي كنند؛ اگر در پي پيشرفت هستند، آن را براي خود مي خواهند؛ براي اين گروه تفاوتي نمي كند كه اين راحتي يا پيشرفت مادي و يا معنوي باشد. محور افكار و فعاليت آن ها نفي ضرر و كسب منفعت براي خود مي باشد.

در طرف مقابل، كساني هستند كه خود را با ديگران در زندگي اجتماعي شريك و وابسته مي دانند، اين گروه معتقدند كه جامعه، واحدي منسجم، هماهنگ و وابسته به يكديگر است. از اين رو، فقط به فكر خود نيستند. اين گروه اگر خير و بركتي طلب مي كند، براي همه مي خواهد و اگر پيشرفتي را دنبال مي كند، آن را براي همه مي خواهد. حتي اگر پيشرفت معنوي و سعادت آخرت هم مي خواهد، آن را براي همه آرزو مي كند.

نگرش اسلام به انسان

انبيا و به خصوص دين مقدس اسلام، نگرش جامعه گرايي را تقويت مي كنند. دين اسلام مي خواهد انسان را به گونه اي تربيت كند كه در همه ي مراحل زندگي خود، نظر به كل انسان ها و به خصوص اعضاي جامعه ي اسلامي داشته باشد. براي مثال، مي دانيم كه نماز يك عبادت فردي است؛ همه ي انسان ها به نوعي در پيشگاه خداي خود اظهار عبوديت مي كنند، اما ما مسلمانان،


بندگي خود را در برابر پروردگار، به صورت نماز اظهار مي كنيم؛ در نماز و در قرائت سوره ي حمد، شخص نمازگزار، در مقام اظهار عبوديت، خطاب به خداوند نمي گويد «من تو را مي پرستم»، بلكه مي گويد «ما تو را مي پرستيم»، «اياك نعد». اگر انسان در نيمه هاي شب به تنهايي در محراب عبادت مي ايستد و نماز مي خواند، بايد بگويد «ما تو را مي پرستيم»؛ اگر مسلماني در بياباني كه هيچ انساني نيست، به تنهايي به نماز بايستد، بايد بگويد «اياك نعبد»، هيچ گاه در نماز نمي توان گفت «اياك اعبد». بلكه بايد بگويد «اياك نعبد و اياك نستعين»، يعني «ما» تو را مي پرستيم و «ما» از تو كمك مي خواهيم. اين يعني مؤمنان همديگر را در كنار خود ببينند. هم چنين هنگامي كه نماز تمام مي شود، بگويد «اسلام علينا و علي عباد الله الصالحين، السلام عليكم و رحمة الله و بركاته.» سلام بر شخص پيامبر صلي الله عليه و آله و گفتن «السلام عليك ايها النبي»، نيز به جهت شخصيت برجسته ي پيغمبر اكرم (ص)، و امتياز جداگانه اي است كه، آن حضرت دارند. اما نماز با «السلام عليك ايها النبي» تمام نمي شود، بلكه با «اسلاك علينا و علي عباد الله الصالحين، السلام عليكم و رحمة الله و بركاته» تمام مي شود. انسان در طول نماز همواره مؤمنان را در كنار خود مي بيند، و نيز هنگامي كه مي خواهد از نماز خارج شود، بازهم بايد بر همه ي مؤمنان سلام كند. اين تربيت اسلامي است. در تمام دستورات اسلامي چه عبادت هاي فردي و چه عبادت هاي اجتماعي، مسائل اقتصادي، اجتماعي و تربيتي، حتي جهاد، دفاع، و در همه جا، مسلمان بايد خود را با ساير مؤمنان شريك و وابسته بداند. اين تربيت خاص اسلامي است.

نگرش غرب به انسان

اما تربيت غربي- به ويژه در دو قرن اخير- فردگرا است. لذا در نگرش لائيك، انسان فقط مصلحت خود را در نظر مي گيرد و نزديك ترين و انساني ترين روابط عاطفي رو به ضعف است. خانواده ها متلاشي مي شوند، زن و شوهر از هم جدا زندگي مي كنند. پدر و فرزند از همديگر جدا زندگي مي كنند. همسايه از همسايه خبر ندارد. در اين ديدگاه، محور فكري انسان، منفعت و لذات شخصي است.

ضرورت نظارت جامعه بر اعمال ديگران

اما همين گرايش فردي با تمام زشتي و كاستي هايي كه دارد، در عين حال نمي تواند از


مسؤوليت اجرايي و نظارت بر كار ديگران به كلي كناره گيري كند، زيرا مصالح و منافع و نيز لذت ها و رنج هاي انسان ها عملاً در خارج به افراد ديگر بستگي دارد، و هر قدر انسان به فكر منافع شخصي خود باشد، ولي درمي يابد كه منفعت شخصي او جز با كمك منافع ديگران تأمين نمي شود. اگر انسان بخواهد در زندگي لذت داشته باشد، به تنهايي نمي تواند به اين لذت برسد، بلكه بايد فرد ديگري نيز باشد تا با او بتواند لذتي ببرد. اگر انسان بخواهد در فعاليت اجتماعي، تجارت و يا صنعت پيشرفت كند، به تنهايي نمي تواند موفق شود، بلكه مجبور است با ديگران همكاري كند. اگر انسان بخواهد از بهداشت مناسب برخوردار باشد و محيط سالمي داشته باشد، به تنهايي نمي تواند تصميم بگيرد. زماني محيط سالم مي ماند كه، ديگران نيز به سلامت محيط كمك كنند. به عنوان نمونه، مي دانيد امروزه در دنيا، ضررهاي دخانيات براي انسان روشن شده، و عملاً در اتاق هاي دربسته، و سالن هاي عمومي كشيدن سيگار ممنوع است. اگر فردي بخواهد سيگار بكشد، بايد از ساختمان خارج شده و در فضاي آزاد سيگار بكشد، و بعد به داخل ساختمان برگردد. زيرا اگر بنا باشد هر كسي در اتاق يا در سالن سيگار بكشد، ديگران نيز به اجبار دود ان را استنشاق مي كنند، و اين براي آنان ضرر دارد، لذا ناچار است حال ديگران را نيز رعايت كند. اين مسأله با وجود همان روحيه ي فردگرايي است.

مثال بسيار زيبايي درباره ي امر به معروف و نهي از منكر وجود دارد: گروهي سوار كشتي بودند، يكي از سرنشينان كشتي شروع به سوراخ كردن محل نشستن خود كرد. ديگران به او گفتند: چرا كشتي را سوراخ مي كني، گفت اين محل كشتي در اختيار من است: و اين جا هم خود من نشسته ام؛ من جاي خود را سوراخ مي كنم، و به محل نشستن شما كاري ندارم. ساير سرنشينان دست او را گرفتند و گفتند: درست است كه تو فقط جاي خود را سوراخ مي كني، ولي وقتي آب در داخل كشتي افتاد، ديگر من و تو را نمي شناسد، كشتي و همه ما، با هم غرق مي شويم.

در زندگي اجتماعي، انسان نمي تواند فقط منفعت خود را ببيند، و فقط به كار خود توجه داشته باشد و در كار ديگران دخالت نكند، هنگامي كه انسان ديد فردي ضرري به جامعه مي زند، بايد دست او را بگيرد و او را از اين عمل نهي كند. در اين جا جامعه به اين فرد اجازه نمي دهد كه بگويد، كه اين جا، جاي خودم است، چهار ديواري خودم است، شهر خودم است، اين اتاق خودم است، محل كار خودم است؛ بلكه وقتي جامعه ديد ضرر به همه


مي خورد، هر قدر اين جامعه فردگرا باشد، حتي به عنوان محافظت از منافع شخصي خود نيز در كار او دخالت مي كند، و مانع كار او مي شود.

بنابراين، حتي در جوامعي كه فردگرايي، به نحو تام حكومت مي كند، در عين حال نظارت عمومي مردم كمابيش وجود دارد.

حدود نظارت جامعه بر اعمال ديگران

در جوامع غربي اين نظارت در حدي است كه همه مي فهمند كه اگر در كار ديگران نظارت نكنند، دود آن در چشم خود آن ها خواهد رفت. لذا جامعه در اين موارد نظارت مي كند. اما اگر عمل اين فرد به آن ها ارتباطي پيدا نكند، و منافع مادي آن ها را به خطر نيندازد، چندان دغدغه اي ندارند. آن ها معتقدند اين فرد كه اين عمل قبيح را انجام مي دهد، ضرر آن متوجه خود او مي شود و خود او را مريض مي كند، و افراد جامعه در اين مورد مي گويند، به من چه! به تو چه! اين تعبير «به من چه» و «به تو چه»، همان گرايش فردگرايي است. در جايي كه ضرر به ساير افراد برگردد، حساسيت نشان مي دهند. اما اگر ضرر فقط متوجه خود فرد شود، جامعه مي گويد «به من چه»، بگذار او به خودش ضرر بزند. حتي اگر كسي بخواهد به او بگويد به بدن خود ضرر نزن، سيگار نكش، مريض مي شوي، قلبت خراب مي شود، در جواب مي گويد به تو چه! چرا در كار ديگران دخالت مي كني؟ آزدي است، دلم مي خواهد، دوست دارم!

نگرش غرب نسبت به نظارت بر امور معنوي

تا اين جا فردگرايي و جامعه گرايي در امور مادي انسان بود، اما در امور معنوي چگونه است؟ اگر رفتاري موجب ضرر معنوي براي جامعه بشود، آيا آن جال بايد بر كار ديگران نظارت كرديا نه؟

تا به حال صحبت از فردگرايي و جامعه گرايي در امور مادي بود. اقتضاي فردگرايي اين است كه، جايي كه نفع و ضرر كار فردي از جامعه به ما مربوط نمي شود، آن فرد را رها كنيم. اين چيزي است كه امروزه كم و بيش در غرب حاكم است، و اصطلاحاً به آن انديويژواليزم [1] مي گويند.


اما كساني از غربيها كه گرايش اجتماعي دارند، و جامعه گرا هستند، نظارت بر كار ديگران را فقط در امور مادي صحيح مي دانند. اما در جايي كه اعمال افراد مربوط به امور معنوي، مانند كفر و ايمان و حق و باطل مي شود، اين گروه نيز مي گويند به تو چه! اين جا دخالت در امور ديگران است! در غرب، آن جا كه اعمال افراد مربوط به دين، اخلاق، و معنويات ساير افراد مي شود، آن جا به طور كامل حق فرد است و به هيچ كس اجازه داده نمي شود كه در آن دخالت كند.

نگرش اسلام نسبت به نظارت بر امور معنوي

اسلام با هر دو نگرش فوق مخالف است. اسلام مردم را به گونه اي تربيت مي كند كه، هميشه به فكر ديگران باشند. حتي در نماز هم كه رابطه ي خود با معبود است، مسلمانان بايد بگويند «ما»، و نگويند «من». و در امور اجتماعي كه افراد با يكديگر رابطه دارند، نظارت اجتماعي، فقط به امور مادي ختم نمي شود، بلكه افراد بايد به امور معنوي هم توجه داشته باشند. اگر كسي كاري را انجام مي دهد كه موجب فساد معنوي جامعه مي شود، بايد از آن نهي كرد. بلكه در امور معنوي نهي از منكر واجب تر است. زيرا روح انسان و معنويات بر بدن و ماديّات برتري دارد، زيرا ماديات فاني است و تمام مي شود، اما امور معنوي الي الابد باقي خواهد ماند. كسي كه مرتكب گناهي مي شود و قرار است به عذاب ابدي مبتلا بشود، اين را نمي توان با كسي كه خود را در آتش مي اندازد، تشبيه كرد. اگر شما مي بينيد كه كسي مي خواهد خود را درون چاه بيندازد، يا خود را از بالاي پل درون رودخانه پرت كند تا غرق شود، يا در آتش بيندازد و خود را بسوزاند، وجدان شما، اجازه نمي دهد بگذاريد كه او- چون خودش خواسته و به خود او مربوط مي شود- هر كاري مي خواهد بكند.

اگر بيني كه نابينا و چاه است

اگر خاموش بنشيني گناه است

بنابراين كسي كه مي خواهد خود را در آتش بيندازد، شما نبايد بگذاريد. اين كه آتش دنيايي است و يك سوختن چند ساعتي است، درد و سوزشي است كه چند ساعت عارضش مي شود، بعد هم تمام مي شود و مي ميرد. اما اگر كاري باشد، كه موجب افتادن در آتش ابدي باشد، به طريق اولي بايد جلوي او را گرفت. «كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ»، [2] «هرگاه پوست تن آن ها پخته شود و بسوزد آن را پوست هاي ديگري


جايگزين سازيم، تا عذاب را بچشند» خداوند مي فرمايد كه كافران در جهنم مي سوزند تا پوست ها آن ها مي سوزد و خاكستر مي شود، مجدداً بر بدن ايشان پوست جديد مي رويد؛ و اين روند تمام شدني نيست. مگر اين افراد چه كاري كرده اند؟ خداوند مي گويد اين افراد از فرمان او سرپيچي كرده و مرتكب گناه شده اند. وقتي شما مي بينيد كسي چنين گناهي مرتكب مي شود كه سرانجام آن، صدها مرتبه بالاتر از اين است كه آن فرد خود را در آتش اين دنيا بيندازد و بسوزاند، چون اين آتش يك ساعت و دو ساعت است و تمام مي شود، اما عذاب اخروي و آتش جهنم، عمر ابدي دارد و انسان را دائما مي سوزاند، و عذاب تمام نشدني به بار مي آورد، آيا آن جا وجدان انسان بيشتر اقتضا نمي كند كه دست اين فرد را بگيرد و او را از گناه دور كند؟

امر به معروف و نهي از منكر در اسلام فقط به ضررهاي مادي مربوط نيست، بلكه اسلام مي گويد جلوي گناه را هم بگيريد. زيرا گناهكار به عذاب ابدي آخرت دچار مي شود.

نگرش قرآن امر به معروف و نهي از منكر

در ميان همه ي آياتي كه بر امر به معروف و نهي از منكر دلالت دارند، دو آيه 67 و 71 از سوره ي توبه داراي ويژگي خاصي هستند: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اُولِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهُونَ عَنِ الْمُنْكَرَ وَ يُقِيمُونَ الصَّلوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ اُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهَ اِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»، [3] «اَلْمُنافِقُونَ وَالْمُنافِقاتُ بَعْضُهُم مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ اِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونُ». [4] خداوند مي فرمايد مؤمنان و مؤمنات نسبت به هم ولايت دارند، و به دنبال اين ولايت و در پرتوي آن است كه امر به معروف و نهي از منكر مي كنند. اين ولايت را به هر معنايي بگيريم چه به معني محبت و چه به معناي نوعي سلطه و قدرت قانوني باشد يا به هر معناي ديگر، براي اين است كه ديگران را از كار زشت بازدارند. زيرا انسان اگر بخواهد در جامعه كسي را از گناه دور كند، بايد نوعي تسلط و حق قانوني بر آن فرد داشته باشد، تا بتواند اين كار را انجام بدهد.

در فرهنگ غرب چنين حقي را به كسي نمي دهند، كه كسي بتواند مانع ارتكاب گناه از ديگري بشود، و يا در امور ديني و معنوي ساير افراد جامعه دخالت كند. اگر كسي هم اين كار


را بكند، به او مي گويند به تو چه! ولي در اسلام، اين گونه نيست؛ بلكه مي گويد همه يكي هستند، و همان طور كه خود را از گناه دور مي كنند، وظيفه دارند ديگران را هم از گناه دور كنند. علاوه بر آن بينشي كه بر اساس امر اخلاقي و عاطفه ي انساني مي گويد اگر انساني قرار است در اثر گناه بسوزد، نگذار بسوزد؛ اسلام مي گويد، امر الهي بر ما واجب مي كند كه نگذاريم بسوزد. بلكه اين كار، اوجب واجبات است، طبق آن روايت كه فرمود: «اِنَّ الْاَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ... فَريضَةٌ عَظيمَةٌ بِها تُقامُ الْفَرائِض» [5] مهم ترين وظيفه اي كه خدا بر بندگانش واجب كرده است، امر به معروف است. «بها تقام الفرايض،» اگر امر به معروف و نهي از منكر اجرا نشود، ساير فرايض هم ترك خواهد شد، بقاي ساير فرايض در جامعه، در گرو اين است كه امر به معروف و نهي از منكر اجرا شود. اگر در جامعه به امر به معروف عمل شد به ساير واجبات هم عمل خواه شد، و اگر امر به معروف ترك شد، بقيه واجبات هم ترك مي شود. پس براي اين كه آمر به معروف بتواند به ديگري به زبان گوشزد كند و بعد عملاً جلوي او را بگيرد، بايد نسبت به او نوعي ولايت داشته باشد. يعني قانون بايد به او يك تسلط قانوني بدهد كه بتواند جلوي او را بگيرد. اين نوعي ولايت است، شايد منظور خداوند كه مي فرمايد: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اُولِياءُ بَعْضٍ» اين است كه خداي متعال چنين ولايتي را به مسلمانان داده است كه نسبت به همديگر بتوانند امر به معروف و نهي از منكر كنند.

معناي ديگري كه مي توان براي ولايت ذكر كرد همان معناي معروف «دوستي» است. يعني چون مؤمنان و مؤمنات نسبت به همديگر محبت دارند، يكديگر را دوست دارند، و دلسوز همديگر هستند، لذا نمي خواهند به گناه مبتلا شوند، نمي خواهند كاري بكنند و راهي بروند كه نهايت آن، عذاب ابدي هست. آن محبت حاكم بر مؤمنان و مؤمنات ايجاب مي كند كه امر به معروف و نهي از منكر در ميان آن ها وجود داشته باشد.

شايد در اين آيه از هر دو معنا بتوان استفاده كرد.

اما وقتي خداوند در مقابل مؤمنان صحبت از منافقان مي كند، مي فرمايد: «اَلْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُم مِنْ بَعْضٍ» و نمي فرمايد: «بَعْضُهُمْ اُوِلياءُ بَعْضٍ» و به جاي «يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ،» مي گويد: «يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ» در اين جا چند سؤال مطرح است كه در حد توان و ظرفيت، به بررسي آن مي پردازيم.



پاورقي

[1] Individualism.

[2] نساء، 56.

[3] توبه، 71.

[4] توبه، 67.

[5] تهذيب الاصول، ج 6، ص 181، روايت 21، باب 22.